شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۱
محفل ادبی «روایت مادرانگی» در قم برگزار شد

قم - محفل ادبی «روایت مادرانگی» با خوانش روایت‌های جمعی از بانوان نویسنده کشور در قم برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، راضیه تجار نویسنده و منتقد ادبی، عصر شنبه همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه (س) در محفل ادبی «روایت مادرانگی» که در تالار غدیر کتابخانه عمومی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد، گفت: روایت آنچه را من نوشته‌ام در زمینه مادرانگی است چون همیشه مادران ایرانی در حقیقت از دامان حضرت زهرا (س) گویی بیرون آمده‌اند و احترام دارند. لذا از این زاویه به مادرانی نگاه کردم که با همه وجود برای فرزندان مادرانگی می‌کنند و فرزندان از این موضوع غفلت می‌کنند.

در این محفل راضیه تجار، لیلا مهدوی، معصومه صفایی‌راد، سمیه عظیمی‌، زهرا کاردانی، فروغ زال، مرضیه نفری و فاطمه سلیمانی ازندریانی به خوانش روایت‌هایی در ستایش مادران و حضرت فاطمه (س) پرداختند.

محفل ادبی «روایت مادرانگی» در قم برگزار شد

نویسندگان در بسیاری از این روایت‌ها به مادرانگی حضرت زهرا (س) به عنوان مادر امت و ارتباطات قلبی مادران و بانو فاطمه زهرا سلام الله علیها پرداخته بودند.

به گزارش ایبنا؛ متون خوانده شده در این مراسم، برای اولین بار انتشار پیدا کرده و به زودی در قالب کتاب منتشر خواهد شد.

در ادامه بخشی از روایت سمیه عظیمی، نویسنده کتاب «روایت ناتمام» و «سرزمین بی فصل» آورده شده است:

«من این‌ها را وقتی مادر شدم فهمیدم. وقتی پسرم توی سه چهار سالگی، وقتی گفتم «مامان، اسباب بازی‌هات رو از وسط اتاق جمع کن» با همان زبان نصفه نیمه گفت «مامان، من از شما چند تا سوال دارم» شیرینی جمله بندی‌اش ریخت توی دلم. خندیدم و با همان لبخند روی لبم گفتم «جانم مامان جان» پرسید «شما مگه مامان من نیستی؟» خنده‌ام بیشتر شد «گفتم خب…» گفت «مگه مامان جون، مامان شما نیست؟» گفتم «چرا هست… چطور مگه؟» گفت «ما وقتی میریم کاشون، خونه مامان جون، تو و بابا لباساتونو درمیارین و می ریزین روی مبل» بقیه‌اش را لازم نبود بگوید. من اما باید، شاید برای اولین‌بار، مثل مادرم، همین‌طور آرام می‌نشستم و حرف‌های بچه‌ام را گوش می‌دادم. ارمیا حرفش را ادامه داد بی‌خبر از اینکه دارد مرا با مادرم آشنا می‌کند. گفت «مامان جون هیچ وقت بهتون نمیگه وسایلتون رو بردارید خونه تمیز باشه، هیچ‌وقت کاری به کار اسباب بازیای من نداره، تازه هر وقت تو بهم میگی ارمیا وسایلت رو جمع کن، بهت میگه سمیه، به بچه سخت نگیر. بچه باید توی خونۀ خودش راحت باشه که وقتی از همه‌جا خسته شد، بگه باید برم خونه. باید برم پیش مادرم باهاش حرف بزنم آروم شم...» ارمیای سه چهار ساله آنقدرها سن نداشت که بخواهد از حرف های مامان جون به نفع خودش سوء استفاده کند. او محو محبت مامان‌جون شده بود. او البته همچنان هم محو محبت مامان‌جون، هست. گاهی که فرصت داریم دوسه روز تعطیلی را برویم خانه‌شان، غرق در التماس می‌شود که قدری بیشتر بمانیم، که قدری بیشتر خانۀ مامان‌جون بماند. من آن روز یادم آمد که همۀ فامیل بی هیچ نگرانی‌ای، هروقت که مادرم دعوت می‌کرد می‌آمدند خانه‌مان. همه می‌دانستند مادرم هیچ کاری به کار هیچ بچه‌ای ندارد. بچه‌های فامیل حتی اگر پشتی‌های خانه را برعکس می‌کردند و عین قطار، پشت به پشت هم، روی آنها راه می‌رفتند، مادر نه اعتراضی می‌کرد و نه حتی اخم می‌کرد. همۀ بچه ها، حتی بچه‌های دوست و آشناهای پدر، توی خانۀ ما راحت‌تر از خانۀ خودشان بودند و برای همین مادرم، همیشه محبوب بود. می‌گفت «نیومدیم که تو دنیا بمونیم. باید بذاریم بریم. چیزی که از آدم میمونه پشتی و فرش و ظرف و ظروف نیست، خاطرۀ خوشه... خانۀ مادرم جز آن‌وقت‌هایی که بچه‌ها هستند، همیشه تمیز و مرتب است، هیچ‌وقت هم چیزی خراب نشده. بچه‌ها توی این خانه، نم نم یاد می‌گیرند مراقب داشته‌های خانۀ مادرم باشند.»

محفل ادبی «روایت مادرانگی» با حضور حامد محقق، معاون شعر و ادبیات داستانی خانه کتاب و ادبیات ایران؛ محمدحسین قاسمی، مدیر انتشارات کتابک، سرهنگ محمدرضا فرح‌بخش، معاون فرهنگی اجتماعی نیروی انتظامی استان قم؛ مهدی توکلیان، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان قم و جمعی از بانوان نویسنده، فعالان فرهنگی به میزبانی کتابخانه عمومی آیت‌الله خامنه‌ای شهر قم برگزار شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها