سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ علیرضا خلیلزاده: در روزهای گذشته، کنسرت نمایشی به نام «کلنل» در صحنه تئاتر تالار وحدت اجرا شد که زندگی محمد تقی خان پسیان را به تصویر کشیده بود. این نمایش به تعریف بسیاری افراد بینقص بود اما شاید بتوان کمی دقیقتر به آن نگاه کرد و مشکلاتی در روند نمایش دید.
داستان نمایش از لحظهای شروع میشود که کلنل محمد تقی خان پسیان در یکی از بیمارستانهای آلمان بستری شده و در حال گذر روند درمان خود است و در این پرده اولین صحنه عاشقانه نمایش با دیدار اینره و پسیان رقم میخورد.
بعد از مدتی پسیان مجبور به بازگشت به میهن میشود و به عنوان ژاندارم خراسان منصوب شد که در روند داستان با اقدامات خبیثانه قوامالسلطنه به خیانت متهم میشود.
ضربهٔ نهایی هنگامی وارد شد که شورش کردها در شمال مشهد، در حوالی بجنورد، شیروان و قوچان، در اوایل پاییز ۱۳۰۰ بالا گرفت. این شورش که به رهبری سردار معزز بجنوردی و دیگر خانهای کرد و تحت اوامر مستقیم قوامالسلطنه انجام شد، سرانجام سقوط رژیم ژاندارمری کلنل پسیان را رقم زد. پسیان، با نیرویی کوچک به سوی مواضع کردها پیشروی کرد اما در جریان یک درگیری در ۱۱ مهر ۱۳۰۰ کشته شد. مرگ پسیان منجر به فروپاشی رژیم ژاندارمری در مشهد شد اما شهر مشهد و استان خراسان بسیار کند و به دشواری تحت کنترل تهران درآمد.
مرگ کلنل پسیان همچنین راه را برای ادغام ژاندارمری در ارتش نوساز کشور که رضاخان مشغول سازماندهی آن بود هموار کرد. بهعلاوه، حذف رقیب کاریزماتیکی مانند کلنل پسیان، کار رضاخان را برای رسیدن به رأس قوای نظامی کشور و درنهایت دستیابی به بالاترین قدرت سیاسی نظام مشروطه را تسهیل میکرد.
بازی کاظم سیاحی در کنار تصوری که مخاطب با صداپیشگی شخصیت جیگر در کلاه قرمزی و نقشهای کمدی که در آثار سروش صحت داشته، باعث تحیر و تعجب مخاطب میشود که نشان از استعداد بسیار سیاحی در بازیگری دارد. به قول معروف بازیگر کسی است که نقش جدی و کمدی را به یک اندازه خوب بازی کند.
در کنار بازی بینقص کاظم سیاحی، سیامک صفری، بازیگر باتجربه تئاتر هم در این تئاتر حضور دارد که نقش قوامالسلطنه را بازی میکند. همه انتظار داشتیم یکی از بهترین شخصیتپردازی را از سیامک صفری را شاهد باشیم اما سیامک صفری به خوبی همیشه نبود. شخصیت قوام هیچ بعدی نداشت و کاملاً توخالی بود.
شخصیت دیگر صفری نیز که ملکالشعرای بهار، مدیر روزنامه بهار بود هم به قدر کافی خوب و دیدنی نبود. همچنان همان توخالی بودن و عدم جذابیت وجود داشت، گویی که دیگر باید به پایان مهارت شغلی وی فکر کنیم.
محمد معتمدی نیز اولین نقشآفرینی حرفهای خود را در این نمایش داشت که بیانگر زندگی عارف قزوینی بود و در طول نمایش اشعار بسیاری از عارف قزوینی را خواند.
به طور کلی برای اولین نقشآفرینی، معتمدی نقصی نداشت و بسیار بازی خوبی را ارئه داده بود. تنها نقص بزرگی که در بخش موسیقی کار وجود داشت عدم توجه به شعر اصلی عارف بوده است. پس از شهادت پسیان، عارف قزوینی در داغ از دست دادن کلنل، ترانهای با نام «گریه کن» سرود که با خوانش قمرالملوک وزیری به ترانه تبدیل شد، بعدها غلامحسین بنان، علیاصغر شاه زیدی، عبدالوهاب شهیدی، شهرام ناظری و ایرج بسطامی این ترانه را بازخوانی کردند. این شعر که مهمترین سروده عارف در وصف کلنل بود در این تئاتر انتخاب نشده بود و به طور کلی فراموش شد.
تصنیف گریه کن:
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد
نالهای که ناید ز نای دل اثر ندارد
هرکسی که نیست اهل دل، ز دل خبر ندارد
دل ز دست غم مفر ندارد
دیده غیر اشک تر ندارد
این محرم و صفر ندارد
گر زنیم چاک
جیب جان چه باک
مَرد و جز هلاک
هیچ چارهٔ دگر ندارد
زندگی دگر ثمر ندارد
یکی از جذابترین پردههای کلنل، صحنههایی بود که در کابوس کلنل میگذرد و با هجوم اسبهای انساننما صحنه فرا گرفته میشد. این صحنه با نورپردازی حرفهای و خوب، میتواند شاهکار کل نمایش نام بگیرد.
اما یکی از بزرگترین اشتباهات در زمان حضور فرمانده انگلیسی با بازی رحیم نوروزی اتفاق افتاد. وقتی که این فرد با یکی از ماسکهای اسب در دست خود وارد صحنه شد و گویی که کارگردان با زور و کاملاً غیرحرفهای میخواست شعور و درک مخاطب را فراموش کند و به او بفهماند که شخصیت مثبت و منفی نمایش چه کسی است.
دیالوگهای دوپهلوی جذاب کلنل همچون «این خاک چقدر باید خون بخوره تا بارور بشه؟»، «سرباز بیوطن تا ابد سرگردانه»، «جور حاکم از جهل رعیته؛ چه متجهل! چه متحجر!» یکی از جذابیتهای بسیار زیبای این نمایش بود که کنایهای به اوصاف امروز کشور هم دارد.
سروده عارف قزوینی هم در این مبحث قرار میگیرد «خوابند وکیلان و خرابند وزیران / بردند به غارت همه سیم و زر ایران» که به ظلم و جور قوامالسلطنه فاسد اشاره داشت.
همچنین دیالوگهای وطنپرستانهای که خون غیرت میهن را در رگ مخاطب به جوش میآورد نیز بسیار خوب بود. دیالوگهایی مثل «خیانت؟ خیانت به کی؟ خیانت به دربار و کابینه؟ کسانی که زبان اجنبی را بهتر از حرف مردم میفهمند؟» یا دیالوگ کلنل در زمان شهادت که میگفت «پس از مرگ، با خون خود روی کفنم بنویسید وطن، و بفرستید برای مادرم»
فکر میکنم یکی از مهمترین مباحثی که یک تئاتر خوب باید اجرا کند، در آوردن اشک مخاطب است که کلنل به خوبی این کار را انجام داده بود و چندین بار در طول نمایش، توانست اشکها و لبخندها را با خود همراه کند.
صحنه شهادت کلنل یکی از همان صحنههایی بود که توانست اشک تمامی مخاطبان نمایش را روی گونهها جاری کند. زمانی که عارف قزوینی خبر بریده شدن سر کلنل در خراسان را داد و شعر
«این سر که نشان سرپرستی است
امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطنپرستی است»
را خواند، نقطه اوج و پایانی تئاتر بود که تمامی بینندگان روی پا ایستادند و تشویق ممتد کردند. بزرگترین اشتباه در این لحظه این بود که تئاتر ادامه پیدا کرد و محمد معتمدی قطعه دیگری را اجرا کرد در حالی که باید در همان نقطه نمایشنامه در اوج فوران احساس غم و وطنپرستی و … همه چیز تمام میشد که این اتفاق نیفتاد.
به طور کلی نمایش «کلنل» یک نمایش خوب و حرفهای برای مخاطب عام جامعه بود که استقبال خوبی از آن شد و اتفاقات خوبی را رقم زد. شاید بتوان آن را یک تئاتر بینقص نامید، تعداد کمی اشکال در ساختار این نمایش وجود داشت که قابل چشمپوشی است و امید است اینگونه آثار میهنپرستانه اقتباسی در صحنه تئاتر و سینما ساخته شود و «کلنل» بتواند قدم اول در یک مسیر طولانی باشد.
نظر شما