سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): موسسه اطلاعات در یکی از سلسله نشستهای «کتاب معیار» خود با عنوان عرفان و معنویت ایرانی، به رونمایی و بررسی کتاب «از مانویت به تصوف» نوشته دکتر نصرالله پورجوادی، استاد دانشگاه تهران پرداخت. این کتاب بهتازگی از سوی نشر بَرسَم چاپ و منتشر شده است،. در این نشست افزون بر نویسنده اثر، دکتر اصغر دادبه، استاد زبان و ادبیات فارسی و دکتر سعید کریمی از سخنرانان بودند.
کتاب «از مانویت به تصوف» دربرگیرنده پژوهشها و مقالاتی است که نویسنده درباره حکمت و عرفان ایران پیش از اسلام بهویژه مانویت و تأثیر آن بر عرفان و تصوف ایرانی در دوره اسلامی انجام داده است. این کتاب در ۹ فصل به بررسی آیین مانی و اثرپذیری تصوف ایرانی از آن، میپردازد. در این کتاب، در آغاز، از جدایی معنایی «زندگی» و «زندگانی» در زبان فارسی و عرفان ایرانی سخن به میان آمده و اندیشههای خرقانی، غزالی و سنایی در این زمینه بررسی شده است. پس از برشمردن نکتههایی باریکبینانه، از خِرد و دانش در نزد مانی، مانی و خورشیدباوری، جامه درویشان و اهل تصوف، حکمت اشراق و آیین مانی، نوشتارهایی پژوهشگرانه در اختیار خواننده اثر گذاشته شده است. فصل پایانی کتاب نیز ویژه «داستانهای دوران کودکی مانی و تاثیر آن بر تصوف» است.
تأثیر عقاید و برخی از اعمال دینی مانویت در تصوف موضوعی است که محققان اشاراتی کلی و مجمل به آن کردهاند؛ ولی درباره عقاید و اعمالی که از مانویت وارد تصوف و حکمت اشراقی شده است، کمتر سخن گفته شده است؛ مثلاً مفهوم زندگانی و زندهدلی که بهویژه در قرون اولیه در تصوف مطرح بوده است، موضوعی است که از عرفان مسیحی و مانوی وارد تصوف شده است. مراسم توبه و ماجراگویی و رسم خانقاهداری که در تصوف رایج بود و نیز رمزیشدن مرقع و خرقه چیزهایی است که از طریق مانویان به گروههای عرفانی دوره اسلامی راه یافته است. همچنین مفهوم نور زنده که در حکمت نوریۀ سهروردی دیده میشود، از راه مانویت به این حکمت وارد شده است. شناخت رابطۀ میان مانویت و تصوف به ما کمک میکند تا بتوانیم برخی از مفاهیم ناشناختۀ مانویت را نیز بشناسیم. به عبارت دیگر ازآنجاکه برخی از عقاید و اعمال و رسوم دین مانی به گونهای در دوره اسلامی بهویژه در ایران تداوم داشته است، با شناخت مانویت میتوان برخی از مفاهیم را در طریقههای باطنی دوره اسلامی بهویژه تصوف شناخت و از طرف دیگر با شناخت این طریقهها و عقاید و اعمال و رسوم آنها میتوان سابقه آنها را در دین مانی شناسایی کرد.
پژوهندگان غربی و نادیدهگرفتن ایران
دکتر نصرالله پورجوادی، استاد دانشگاه تهران و فلسفهپژوه، سخنران نخست این نشست بود. او که نویسنده کتاب «از مانویت تا تصوف» است، در آغاز سخنانش گفت: نخست میخواستم درباره وحدت ادیان، که به گمان من امروزه خیلی مهم است، سخن بگویم، اما پیش از آن، اشارهای به مانویت میکنم. چیزی که میخواهم بگویم این است که دو رشته پژوهش در دینشناسی هست که امروزه فرنگیها دنبال میکنند. این دو رشته، مربوط به ما هم میشود. یکی آیین مِهر است و پژوهشهایی که درباره میترایسم میشود و یکی هم دربارهی مانی و دین او.
وی افزود: پژوهشهای بسیاری بهویژه در سده بیستم هم درباره آیین مِهر و هم در مانیشناسی شده است. بیشتر این پژوهشها (و بلکه همهی آنها) از دیدگاه غربیهاست. بیشتر محققان غربی وانمود میکنند که هم آیین میترا و هم آیین مانی ربطی به ایران ندارد. میگویند آیین مهر به اروپا آمده و ارتباطش با ایران بهتمامی قطع شده است. کاری به «مهریشت» هم که پایه اندیشه و فلسفه مِهر است، ندارند و آن را نادیده میگیرند. غربیها میگویند که میتراییسم هیچ ربطی به مهریشت و اوستا و ایران ندارد و همهاش فرنگی است و ما باید پژوهش درباره میتراییسم را در همان منابعی دنبال کنیم که در زبانهای فرنگی هست. بسیار کم پیدا میشوند پژوهشگرانی که نیمنگاهی هم به ایران و منابع پارسی و اوستا بیندازند.
پورجوادی در ادامه با اشاره به پژوهش غربیها درباره مانی، گفت: درباره مانی هم تا اندازهای همانگونه است و غربیها میگویند زبان مانی ایرانی نبوده و مانی اهل بابِل بوده است. هیچ هم توجه نمیکنند که بابِل زمانی جزو ایران بوده است. توجه هم نمیکنند که کتاب مهم مانی، «شاپورگان» به زبان پهلویِ دورهی پارتی بوده و اصطلاحات و مفاهیم آن همه مربوط به آن زبان است. ما هم در ادبیات خودمان تنها میگوییم که مانی نقاشی بوده و سفری به چین رفته است و این را فردوسی و نظامی گفتهاند. به هر روی، نه از دید فلسفی به مانی توجه میکنیم و نه از دید دینی. کاری هم به این نداریم که «شهرزوری» (دانشمند فلسفهدان) و حتی «شهرستانی» (نویسنده کتاب المللوالنحل) زمانی که از مانی یاد میکنند، او با عنوان «حکیم مانی» نام میبرند. اصلاً مفهوم «حکمت» از مانی آغاز میشود. خِردی هم که مانی میگوید همان است که در دوره اسلامی به آن حکمت گفته میشود.
به سخن پورجوادی، این کاری است که فرنگیها میکنند و منکر ایرانیبودن مانی میشوند. حتی یک محقق یهودی هست که میگوید مانی متاثر از یهودیت بوده است! در حالی که مانی از همه پیامبران نام میبَرد جز موسی. فرنگیها حتی زبان فارسی را نادیده میگیرند. در حالی که زبان فارسی پُر از اصطلاحات و مفاهیمی است که از آیین میترا و آیین مانی وارد آن شده است.
پورجوادی افزود: چندی پیش داشتم نوشتهای میخواندم درباره هانری کُربن فرانسوی. نقل کرده بودند که کُربن باور داشت که اصل همه ادیان یکی است. این ایده و تفکر، چیزی است که در ایران بوده و ایرانیان به آن باور داشتند. در تصوف و عرفان ما به این سخن باور داشتند و اگر کُربن چنین میگوید تحت تاثیر عرفان ایرانی است که این را میگوید. در دوره اسلامی «ابوالعباس ایرانشهری» هم همین نظر را دارد که اصل ادیان یکی است.
پورجوادی درباره یگانگی ادیان گفت: «ادیان چه میخواستند بگویند؟ این مستلزم آن است که یک نگاه باطنی داشته باشیم، نه ظاهری. امروز جوانان به دین توجهی ندارند. این دین ظاهری است که امروزه پذیرفته نمیشود. ما نیاز داریم که با نگاه معنوی و مینوی به دین نگاه کنیم و اگر با این نگاه به دین نگاه کنیم درک خواهیم کرد که اصل همهی ادیان یکی است و ما یک آفریدگار داریم که به آن یا میگوییم اهورامزدا، یا الله، یا اینکه میگوییم ورای هر اسمی است. این حقیقتِ واحد است که دارای صفاتی است که در عالم مینوی و نیز در این گیتی، مظاهر و ظهوری دارد که یا به آن میگویند امشاسپندان یا در دوره اسلامی به آن گفتهاند صفات و اسماء الهی. یک تجلی هم دارد که آن تجلیِ ذات خداوند است. آن تجلی ذات، به اسماء مختلف خوانده شده و این چیزی است که در آغاز در ایران مطرح میشود. دین ایرانی یعنی همین.
او در پایان سخنانش گفت: اصل تمام ادیان مطابفت دارد با همین مساله که یک حقیقت داریم که هم در صفاتِ خودش تجلی میکند و هم در ذاتِ خودش. ابتدا در عالم مینوی و سپس در گیتی. این پایه و اساس اندیشهی فلسفی، عرفانی و دینی ایران است که همینگونه پیوستگی و تداوم داشته است. ما باید به همین حقیقت برگردیم. اگر با ظاهر و تفسیرهای ظاهری به دین نگاه کنیم، راه به جایی نمیبریم.
باید به میراث گذشتگان توجه کنیم
اصغر دادبه، استاد ادبیات عرفانی و زبان و ادبیات فارسی، نیز کتاب پورجوادی را «کممانند و شایسته» برشمرد و اثر او را ارشنهادن به چهرهی مانی و رهآورد فرهنگی اوست که به باور دادبه همواره در تاریخ نادیده گرفته شده است. او بر این نکته پافشاری کرد که نباید ارزشها پیشینیان را نادیده بگیریم و انکار کنیم. اگر میخواهیم بمانیم و شناسه و هویت خود را نگهداریم، باید به میراث گذشتگان توجه کنیم.
سعید کریمی نیز به ارزشهای کتاب پورجوادی اشاره کرد و بررسی او دربارهی واژهی «زندهگری» را که از واژگان کلیدی آیین مانی است، مهم دانست. به سخن کریمی، این واژه در تصوف ایرانی با عنوان «زندگی» نام بُرده میشود. کریمی در پایان سخنانش امتیاز بزرگ کتاب پورجوادی را در روشنساختن اثرگذاری مانویت بر تصوف و عرفان ایرانی برشمرد.
نگاهی به کتاب «از مانویت به تصوف»
در نخستین مقاله که درباره معنای «زندگی» در عرفان ایرانی است، نگارنده میکوشد سابقه این معنا را در عرفان مانوی و مسیحی جستجو کند. «زندگی» به عنوان یک مفهوم کلیدی در عرفان ایرانی از آغاز مسیحیت دینی که خدایش را «زنده پاینده» یا «الحی القیوم» میخواند برجسته شده است. مانی هم که به یک معنا مسیحی بود، «زنده» خوانده میشد و «زندهبودن» وی به معنای داشتن حیات طبیعی که همۀ موجودات زنده، حیوان و انسان از آن برخوردارند، نبود، بلکه به معنای داشتن حیاتی معنوی یا به تعبیری دیگر زندهدلی بود و همین معناست که در پارسی احتمالاً «زندگانی» خوانده میشده است.
در مقاله دوم از معنای لفظ ظاهراً عربی «انحلال» رفع ابهام شده است؛ اصطلاحی که ابنندیم در «الفهرست» درباره مانویت به کار برده است. این لفظ در اصل پارسی است و در قرون اولیه با املایی متفاوت به عربی منتقل شده است. در این نوشتار نویسنده میکوشد نشان دهد لفظ «انحلال» که در «الفهرست» ابنندیم درباره مانویت به کار برده شده است، به معنای تجزیه بدن انسان پس از مرگ نیست، بلکه به معنای «بهلشدن» یعنی رستگارشدن از راه بخشودهشدن گناهان بوده است.
در مقاله سوم به بررسی ریشه «زندیق» پرداخته شده است. نگارنده معتقد است «زندیق» نه با کلمه «زند» بلکه با کلمه «زنده» و «زندهگری» مرتبط بوده و «زندیق» درحقیقت همان «زندیگ» بوده است که به معنای «زندهبودن» است؛ صفتی که به مانی میدادند و او را «مانی زنده» یا «زندهگر» میخواندند.
در مقاله چهارم درباره مفهوم «خرد و دانش» در پیش از اسلام و بعد از اسلام بحث شده است. مانی مدعی بود او «خرد و دانش» ایزدی را از همزادش نرجمیگ بیواسطه دریافت کرده است. موضوع دو نوع عقل یا خرد یا حکمت هم پیش از مانی در حکمت ایرانی مطرح بوده و هم بعداً در دوره اسلامی مطرح شده است.
یکی از دانشهایی که مانی از پیر خود مستقیماً دریافت کرده است، «دانش روانچینی» است. این دانش مهمترین عمل عقلی یا قلبی برای سالک است که با انجام آن میتواند از تفرقه و تشتت ذهنی فراتر رفته به حال یا مقامی که صوفیه آن را «یکهمتشدن» یا «جمع» و سپس «جمعالجمع» خواندهاند، برسد. بحث درباره دانش روانچینی و معادل این دانش در تصوف که «جمع» خوانده میشود، موضوع نوشتار پنجم کتاب است.
در مقاله ششم درباره ادعای «اناالشمس» گفتن مانی بحث شده و یکی از مجالس کوتاه وی از کتاب «کفالایا» ترجمه شده است. هفتمین مقاله درباره جامه درویشان و معانی رمزی آن نزد عارفان مسیحی و مانوی و صوفیان است؛ جامهای که صوفیان «مرقع» میخواندند. رمزیبودن جامه در دین مزدیسنا نیز سابقه داشته است؛ درواقع نگاهی که در دوره اسلامی توسط صوفیان و درویشان و همچنین حکمای اشراقی به مرقع یا خرقه درویشی میکردند، مسبوق به سابقهای طولانی در حکمت ایرانشهری بوده است.
در هشتمین مقاله نظری به سابقه حکمت اشراقی در ایران افکنده شده است، بهویژه به قرنهای اولیه تاریخ مسیحی. آخرین نوشتار این کتاب درباره داستانهای کودکی مانی و چگونگی رسیدن او به بلوغ است. با بررسی این داستانها نویسنده میکوشد نشان دهد حوادثی که معمولاً برای پیغمبران پیش میآمد، بیشتر تاریخ مقدس یا تاریخ ارشدی بوده و این قبیل داستانها بعداً در «ولینامهها» ی مسیحی و صوفیانه به صورتهای مختلف تکرار شده است و ازآنجاکه این داستانها برای مقاصدی دینی و ارشادی روایت میشده، مسئلۀ واقعیبودن یا نبودن آنها مسئلهای ثانوی بوده است.
نشستهای «کتاب معیار» خود با عنوان عرفان و معنویت ایرانی، به رونمایی و بررسی کتاب «از مانویت به تصوف» چهارشنبه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۲ در نمایشگاه دائمی کتاب موسسه اطلاعات برگزار شد.
نظر شما