به مناسبت سالروز شهادت آیتالله سید اسدالله مدنی؛
ریشههای تجاوز عراق به ایران از نگاه دومین شهید محراب
شهید آیتالله مدنی: ریشههای جنگ را باید در بیکفایتی رژیم سابق جستجو کرد. چراکه اگر شاه خائن به لذایذ دنیوی خود مشغول نشده و مرزهای کشور را از آسیبهای احتمالی محافظت مینمود، هیچ کشوری به خود اجازه تجاوز به آن را نمیداد.
اسدالله در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و وظیفه تربیت او بر عهده پدر و نامادریاش قرار گرفت. هرچه اسدالله بزرگتر میشد، بیشتر موردتوجه پدر قرار میگرفت.
پدر برای تربیت و تعلیم فرزند خود، او را به مدرسه طالبیه تبریز فرستاد تا خواندن و نوشتن را بهخوبی یاد بگیرد. اسدالله روزبهروز پیشرفت میکرد و در کنار تحصیل علم و دانش، در امور کار و کسب نیز کمک یار پدر خود بود.
در سالهای اول جوانی، پا به حوزه علمیه یزد نهاد و وقتی به شانزدهسالگی رسید، پدر مهربان خود را از دست داد. وی در سال ۱۳۵۶ ه.ق همراه با حاج میرزا باقر حکمت نیا، برادر رضاعی خود به قم مهاجرت کرد.
تحصیلات حوزوی
هوش و ذکاوت و علاقه سید اسدالله به مطالعه، باعث شد تصمیم به ادامه تحصیل بگیرد. در آن روزها مردم روزگار سختی داشتند. اسدالله درد مردم را فقر فرهنگی و اعتقادی میدانست و باوجود کینهتوزیها و دشمنیهایی که رضاخان با طلاب و روحانیت داشت، پا به عرصه پر فراز و نشیب طلبگی گذاشت.
وی در اوایل طلبگی وارد حوزه علمیه قم شد و دروس مقدمات و سطوح عالیه حوزه را در نزد استادانی چون: آیات عظام مرعشی نجفی و سید محمدرضا گلپایگانی فراگرفت. وی همچنین چهار سال در محضر امام خمینی، فلسفه، عرفان و اخلاق آموخت.
خدمات علمی
شهید مدنی چندین ماه در حوزه علمیه نجف، کرسی درس استادی داشت و در طول شبانهروز بین ۱۳ تا ۱۴ ساعت دروس مختلف فقهی و اصولی را تدریس میکرد. همچنان که به دستور آیتالله سید محسن حکیم، درس تفسیر قرآن کریم را نیز بر عهده گرفت و شاگردان زیادی را تربیت کرد.
به خاطر همین وجهه بالای علمی بود که در سال ۱۳۵۰ ش، به دستور حضرت امام خمینی به خرمآباد مهاجرت کرده و حوزه علمیه کمالیه را تأسیس نموده و شاگردان زیادی را در این بستر تربیت کرد.
مبارزات سیاسی در دوران تبعید
فعالیتهای متعدد شهید مدنی در تشویق مردم به انقلاب، ساواک را نسبت به ایشان حساس نموده و تصمیم به تبعید ایشان به مناطق مختلف گرفت که عبارت بودند از: نورآباد ممسنی در سال ۱۳۵۴، گنبدکاووس در سال ۱۳۵۶، بندر کنگان در اوایل سال ۱۳۵۷ و مهاباد در تابستان ۱۳۵۷.
شهید مدنی پس از ورود به مهاباد، پایگاهی جدید برای مبارزات خود تأسیس نموده و تلاش زیادی برای ایجاد اتحاد بین شیعه و سنی و مبارزه با دشمن مشترک یعنی رژیم شاهنشاهی از خود به نمایش گذاشت.
مبارزات چشمگیر و جذب جوانان و مردم انقلابی بار دیگر ساواک را به چارهجویی وادار نمود. در نهایت بعد از فعالیتهای متعدد شهید مدنی، عوامل ساواک به این نتیجه رسیدند که تنها را کنترل شهید مدنی تبعید او به تهران است.
تصویب تبعید وی به تهران با ایام ورود امام خمینی به ایران مصادف شد و تقریباً عملاً این مسئله اجرا نشد.
شهادت
سرانجام این شخصیت بزرگ و فقیه عارف بعد از پیروزی انقلاب، در روز جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ پس از ایراد خطبههای نماز جمعه و عصر، در محراب عبادت به دست منافقان کوردل به شهادت رسید.
تبیین ریشه تجاوز عراق به ایران
هرچند دعوای تاریخی ایران و عراق بر سر مناطق جنوب غربی کشور خصوصاً خوزستان به دوران رژیم پهلوی بازمیگشت، اما صدام اعلام کرده بود که از امضای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر مغبون است.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهواسطه درگیریهای داخلی ایران و ضعف در مرزبانی، تصمیم به حمله سراسری به ایران گرفت. بر این اساس بود که تنها یک روز بعد از ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ و تثبیت نظام جمهوری اسلامی، عراق تجاوزات خود به ایران را آغاز کرده و گمرک بهرامآباد مهران را مورد تجاوز هوایی قرارداد.
شهید مدنی با اشراف کامل بر خیانتهای رژیم منحوس پهلوی اعلام کرده بود، ریشههای جنگ را باید در بیکفایتی رژیم سابق جستجو کرد. چرا که اگر شاه خائن به لذایذ دنیوی خود مشغول نشده و مرزهای کشور را از آسیبهای احتمالی محافظت مینمود، هیچ کشوری به خود اجازه تجاوز به آن را نمیداد و ایشان در این مورد میفرمودند:
در زمان طاغوت، محمدرضای خائن، به هوا و هوس مشغول شده بود و جهت ارضای خواستههای نفسانی به ساختن جزیره کیش و امثال آن پرداخته بود و هرچه از جانب اربابانش دستور میرسید، اطاعت میکرد. به خاطر آن بود که دیگر در مرزهای کشور آمادگی وجود نداشت.
اگر طبق فرموده آقا امیرالمومنان علی(ع) برای جلوگیری از خطر در مرزهای کشور آمادگی میبود، این مسئله پیش نمیآمد. آن بدبخت مشغول خودش بود و وقتی حکومت به دست مسلمانها افتاد، هنوز مسلمانان مهیا نشده بودند که یک روز چشم باز کردند و دیدند که کافران بعثی از غرب و جنوب به کشورمان ریختند و خونینشهر و قصر شیرین و دیگر شهرها را تصرف کردهاند و نظرشان تسلط بر خوزستان و سایر نقاط ایران بود.
ایشان در مورد جبران این کوتاهی توسط نیروهای مخلص نظامی سپاه و ارتش فرمودند:
اما نکتهای که مهم است، مبادرت به جلوگیری از خطر است که برای جلوگیری از خطر این جوانان عزیز ما و نظامیان سلحشور، مرزها را نگه داشتند و داغ تصرف آبادان و خوزستان را برای همیشه بهجا گذاشتند و نقشههایشان نقش بر آب شد و آرزوهایشان را انشاءالله الرحمن، همراه صدام به جهنم خواهند برد.
منبع:
بهرامی، مهدی، شهدای محراب و دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس،
نظر شما