محققان و پژوهشگران نیز معتقدند شهریار توانست از عشق مجازی به عشق حقیقی برسد. در این محتوا دیگر اندوهها و حسرتها دیده نمیشود.
این شکست حجم عظیمی از اشعار غمانگیز و حسرتبار را در شعرمعاصر به وجود آورد و باعث شهرتی دوچندان برای او شد. اگر با توجه به شعرهای وی، دوره پایانی برای این عشق در نظر بگیریم و به دنبال این باشیم که شهریار بعد از این شکست چه کرد، شعرش گواه است، شهریار با عبور از این عشق به عشق الهی رسید و به مضامین مذهبی و عرفانی گرایید.
البته باید گفت زمینه گرایشهای مذهبی و عرفانی از دوره کودکی در او ایجاد شده بود، وی در خانوادهای دیندار بزرگ شد و در دوران کودکی قرآن را خواند و سرانجام شد شاعر «علی ای همای رحمت» اما در آغاز شاعری وی، یک شاعرغنایی است و محتوای عرفانی در شعرش دیده نمیشود. ستایشگر معشوق زمینی و واقعی است که میتوان این عشق را در تقابل عشق الهی که در دیوانش دیده میشود، بررسی کرد و بیان کرد که دو بعد زمینی و الهی از عشق در دیوانش دیده میشود.
به گواهی اشعارش، این شکست، وی را به مرز پوچی جهان رساند؛ چنانکه در این دوره، اشعار غمانگیز در شعرش فراوانی یافت. البته اندوه از مشکلات زندگی، مسائل جامعه و شکواییه از روزگار در شعر معاصر مستدام بود و شهریار هم در دیوانش منعکس کرده است.
با توجه به شعرش محتوای اندوه در موارد زیر قابل بیان است:
ـ اندوه از فلک و نابه سامانی روزگار که شیوه جهان فانی است.
ـ اندوه از تلخیهای زندگی که روز خوش در آن دیده نمیشود.
ـ اندوه از مشکلات جامعه که زندگی مردم و شهریار را درگیر کرده است.
از میان این موارد مهمترین آن اندوه از فلک و تلخکامی وی در زندگی است که دلیل آن نابهسامانی زندگیاش است که به فلک، جهان و روزگار نسبت داده است.
ابیات زیر نمونه بارز اندوه عمیق اوست:
من از بازار دنیا زار گشتم
چو دیدم یار با اغیار شد یار
از این محنتسرا بیزار گشتم
ز تنهایی به حسرت یار گشتم
او خجل از دوران جوانی است و به جایی میرسد که میگوید«من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار/ خدای شکر که این عمر جاودانی نیست»
اما این اشعار در شعرش همیشگی نیست، شهریار در ادامه شاعری توانست با عبور از تلخیها به گفته خودش «میروم تا که به صاحبنظری بازرسم» به سوی محتوای عرفانی و مذهبی رفت. در این محتوا عشق با یک بُعد دیگر آغاز شد. محققان و پژوهشگران نیز معتقدند شهریار توانست از عشق مجازی به عشق حقیقی برسد. در این محتوا دیگر اندوهها و حسرتها دیده نمیشود. این تحول روحی به زیبایی در اشعارش مشخص است و میتوان عبور شهریار از عشق مادی، فراموشی آن، رهاکردن آن و رسیدن به عشق الهی را تبیین کرد.
او که روزی در سوز فراق معشوق ناله کرده بود و جهان را در دایره عشق مادی دیده بود، در سیطره عشق الهی به مقام عارف رسید«صوفی صـــافیم به کعبه دل». یک روز در عشق معشوق گفته بود « رها نمیکنم آن حلقه کمند سر زلف»، در حسرت دیدار او ناله سرداده بود که «هوای زلف توام قد خميد و تن كاهيد» و سرانجام با رفتنش گفته بود«به عرش رفت فغانم چو رفتن تو شنیدم» روزی به این باور رسید که «ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است» او توانست خاطره این عشق را از اشعارش پاک کند، چنین معشوقی را از گروه آزادگان جدا کرد زیرا «آزادگان به عشق خیانت نمیکنند/ او را خصال مردم آزادهخو نبود» با مصرع «بلبلی بودم و گشتم به غلط عاشقِ خس» از این عشق اظهار ندامت کرد و گویی به فراموشی سپرد و به آن درجه رسید که سرود «دم زن از عشق وجودی که عدم زنده از اوست». در اینجا دیگر اندوه و حسرت گذشته را ندارد، آنچه شعرش نشان میدهد، اندیشیدن به لقای پروردگار است«خوشا طلاق تن و دلگشا تلاقی روح/ که داده با دل من وعده لقای تو را».
ابیات بسیاری از دیوانش را میتوان معرفی کرد که در محتوای عشق الهی است در اشتیاق این عشق سروده است «دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را/ صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را» این تحول در شعر، او را از شاعری غنایی به شعر عرفانی و تعلیمی رساند او که روزی در غم جهان گفته بود از این محنتسرا بیزار گشته، در تحول محتوایی به دنبال عروج عارفانه از جهان است، خود را برتر و بالاتر از این میداند که اسیر جهان شود «بپر ای روح علوی سوی بالا / که این زندان پستی جای من نیست».
نظر شما