مطالعات علمی بلیکمور درباره مغز نوجوانان نشان میدهد مغز نوجوانان انعطاف پذیر و سازگار است، بهویژه در آن نواحی از مغز که در تصمیم گیری، برنامه ریزی و شناخت اجتماعی نقش دارند و این آگاهی میتواند بر اینکه چه چیزی را در چه زمانی آموزش بدهیم تأثیر داشته باشد.
بلیکمور تاکید میکند نباید دوران نوجوانی را اهریمنی جلوه دهیم. مغز نوجوان مغز ناکارآمد یا معیوبشدهی یک بزرگسال نیست. نوجوانی دورهای سازنده در زندگی است؛ زمانی که مسیرهای عصبی انعطاف پذیرند و اشتیاق و خلاقیت افزایش مییابد. تغییراتِ مغز در این دوره فرصتی در اختیارمان قرار میدهد که با آن میتوانیم خود را از نو و دوباره ببینیم. نوجوانی یک دوره سازنده و با اثری طولانی مدت در زندگی است که در آن درکمان از خویشتن دچار تحولات عمیقی میشود. البته که کودکان هم درکی از خویشتن دارند؛ درکی ابتدایی که خیلی زود رشد میکند اما شکل گیری هویت، موضوع اصلی و محوری دوره نوجوانی است، البته هویتِ شخصی چیزی فراتر از سلیقه مان در لباس پوشیدن، کتاب و پوستر است. در دوران نوجوانی احساس ما نسبت به کیستی خودمان، اعتقادات اخلاقی و سیاسی، سلیقه موسیقی و مد و گروهِ اجتماعی که با آن معاشرت میکنیم، تغییرات اساسی مییابد. در دوران نوجوانی ما در حال ابداع خودمان هستیم.
مطالعات علمی بلیکمور درباره مغز نوجوانان نشان میدهد مغز نوجوانان انعطاف پذیر و سازگار است، بهویژه در آن نواحی از مغز که در تصمیم گیری، برنامه ریزی و شناخت اجتماعی نقش دارند و این آگاهی میتواند بر اینکه چه چیزی را در چه زمانی آموزش بدهیم تأثیر داشته باشد. از طرفی میتواند طراحی برنامههای درسی و فعالیتهای آموزشی را غنا ببخشد و در این راستا برنامههای آموزشی باید از شکل پذیری عصبی مغز نوجوانان، که امکان یادگیری حداکثری را برای آنها فراهم میکند، کمال استفاده را بکنند و در اینجاست که بلیکمور از ضرورت آموزش مغز نوجوانان سخن میگوید: نوجوانی دورهای است که در آن درک ما از اینکه چه کسی هستیم و بهویژه اینکه دیگران چگونه ما را میبینند، عمیق میشود.
سفر طولانی نوجوانی ما را به درکی از هویتمان و افراد دیگر مجهز میکند؛ درکی که قادرمان میسازد بزرگسالانی مستقل شویم، دیگر آنقدرها به والدین و خانوادهمان متکی نباشیم و در گروه همسالان خود بیشتر تثبیت شویم. نوجوانی دوران رشد و تغییر است، بهجای اینکه نوجوانی را دورهای از تغییرات صرفاً اجتماعی در نظر بگیریم، باید آن را مرحلهای منحصربهفرد از رشد بیولوژیکی و روانی قلمداد کنیم. مغز نوجوان ناقص نیست. نوجوانی دورهای از زندگی است که در آن مغز به صورتهای مهمی در حال تغییر است. ما باید این تغییر را درک کنیم، فرصتهایی برای پرورشش به وجود بیاوریم و آن را گرامی بداریم. در سالهای اخیر عصبشناسی بر ایدههای ما دربارهی آموزش تأثیر گذاشته است. شکی نیست که عصبشناسی با آموزش ارتباط زیادی دارد. هر بار که مطلب جدیدی یاد میگیریم، چیزی در مغز ما تغییر میکند. آموزش مغز را تغییر میدهد. اکنون رشتهی عصبشناسیِ آموزشی بهسرعت در حال رشد است و مورد توجه افراد بسیاری قرار گرفته است و عصبشناسان و مربیان به یک اندازه جذب این رشته شدهاند.
یکی از مسائل اساسی در مورد نوجوانان، بزهکاری نوجوانان است. بلیکمور در این زمینه نظر قابل توجه و راهگشایی دارد: ظرفیت تغییر در نوجوانی زیاد است؛ مسلماً بیش از بزرگسالی. شاید این ظرفیت به دلیل تغییرات اساسی است که در مغز نوجوان اتفاق میافتد. این با شواهدی که نشان میدهند اکثر نوجوانانِ درگیر در رفتارهای مجرمانه در بزرگسالی به ارتکاب جنایت ادامه نمیدهند مطابقت دارد. بسیاری از جنایات نوجوانان همراه دوستانشان انجام میشود، نه زمانی که تنها هستند؛ درست مانند بسیاری از رفتارهای ریسکدار نوجوانان. نوجوانان زمانی که با دوستانشان هستند، بیشتر ممکن است تصمیمات بد بگیرند، زیرا تحت تأثیر همسالان خود قرار میگیرند. هنگام ارزیابی رفتار نوجوانان باید این تمایل به همراهی با گروه همسالان در نظر گرفته شود؛ حتی شاید در زمینهی احکام قضایی. البته که رشد مغزی و رفتاری نوجوانان تنها عواملی نیستند که باید در تصمیمگیریهای حقوقی و وضع قوانین جدید مورد توجه قرار گیرند اما هنگامی که دربارهی برخورد قانون با نوجوانان صحبت میشود، مطمئناً باید به این عوامل توجه کنیم.
از نگاه بلیکمور نوجوانی دوره افزایش ریسک پذیری است و این امر رویهمرفته مثبت است: میزان معینی از ریسک پذیری مهم است، ریسک کردن ممکن است نتایج خوبی داشته باشد و حتی اگر این طور نباشد، ممکن است به ما کمک کند تا بفهمیم چه چیزی مفید است و چه چیزی نیست. باید عادت کنیم که در نوجوانی گاهی با آزمون و خطا تصمیمات مستقل بگیریم. ریسک پذیری در بسیاری از زمینهها مفید است: در ورزش، امتحان کردن یک موسیقی یا مد جدید، ملاقات با افراد جدید، سفر به مکانهای جدید و مانند اینها. ریسکپذیری در زمینهی آموزش مهارتی اساسی است که پیشرفت و خلاقیت را امکان پذیر میکند، مثلاً باعث پاسخ دادن به پرسشی در کلاس یا حدس زدن پاسخ یک سؤال امتحانی میشود. باید نوجوانان را تشویق کرد تا انواع مناسب ریسکها را به کار بگیرند.
نکته دیگری که بلیکمور به آن توجه دارد، شروع بیماری روانی در مقطع حساس نوجوانی و ضرورت توجه به آن است: تا حدود بیست سال پیش جنبههای ناخوشایند رفتار نوجوانان به فوران هورمونها و تغییرات در مدرسه و زندگی اجتماعی تقلیل داده میشد. اکنون میدانیم مغز در دوران نوجوانی رشد چشمگیری میکند و این رشد مغز احتمالاً در رفتار نوجوانان تأثیرگذار است. این گامی بزرگ به جلوست، نه تنها به این دلیل که از تغییرات در این گروه سنی و از تجربهی آنها در دورهای که ممکن است دشوار و پرتلاطم باشد بینش بهتری به ما میدهد، بلکه چون فرصتی فراهم میکند تا بفهمیم چرا بسیاری از بیماریهای روانی در دورهی نوجوانی آغاز میشوند. اگر میخواهیم بدانیم رشد مغز در افرادی که به اختلالاتی مانند افسردگی، اختلال خوردن و اسکیزوفرنی مبتلا میشوند(که همهی آنها اغلب در نوجوانی بروز میکنند(چه تفاوتی دارد، آموختن راجع به رشد طبیعی و معمولی مغز ضروری است. در آینده میتوانیم بر اساس روند رشد عصبی افراد، ریسک ابتلا به این بیماریهای روانی را پیشبینی کنیم. این پیشبینی سودمند خواهد بود زیرا ما را قادر میسازد مداخلات درمانی را زودتر آغاز کنیم.
این پاراگراف درخشان را هم میتوان جمعبندی نهایی از کتاب بلیکمور دانست: نوجوانان خلاقاند، مغزشان شکلپذیر و انعطافپذیر است و زود یاد میگیرند. خاطرات ما از دوران نوجوانی و اوایل بزرگسالی زنده تر و ماندگارتر از خاطرات در هر دورهای دیگری از زندگی هستند. نوجوانی دورانی هیجان انگیز، پر از تجربیات بدیع، آزمایش و کشف است. دورهای است که نباید مورد غفلت یا بدگویی جامعه قرار گیرد. به هر حال نوجوانان امروزی آینده ما هستند.
کتاب «ابداع خود، زندگی رازآمیز مغز نوجوان» نوشته سارا جین بلیکمور استاد علوم عصبشناسی در کالج دانشگاهی لندن با ترجمه عباس ناصری را نشر اختران در ۲۲۱ صفحه و با قیمت ۱۱۵۰۰۰ تومان رهسپار بازار کتاب کرده است.
نظر شما