پیام آیتالله عبدالله جوادی آملی به هشتمین دوره طرح گفتمان نخبگان علوم انسانی:
علم مثله، علم سردخانهای است/ علم دینی نخواهد شد مگر با فراگیری معلوم دینی
علم مثله، علم سردخانهای است، این دیگر نمیتواند اسلامی باشد. وقتی علم، اسلامی است که معلوم مثلث را بشناسد، آن وقت هر چیزی فیض خداست. علم سردخانهای نه مجامع علمی را گرم میکند و نه جامعه را، علم سردخانهای روابط بینالملل را گرم نمیکند، علم سردخانهای سازمان ملل را گرم نمیکند، همهشان سردخانهایاند و علم سرد، حرف سرد دارد نوشته سرد دارد و نوشته سرد و حرف سرد، جنگ گرم را به همراه دارد. این است که جهان، آرام نمیگیرد.
در این نشست پیام تصویری آیتالله عبدالله جوادی آملی؛ مفسر قرآن و از مراجع تقلید پخش شد که متن آن را در ادامه میخوانید؛
مقدم شما اندیشوران، بزرگان، نخبگان، مسئولین عالیقدر نظام اسلامی و دانشجویان عزیز و گرامی را ارج مینهیم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به همه خردورزان حوزه و دانشگاه و امت اسلامی، آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت است عطا بفرماید.
بحث در علم دینی و علوم اسلامی انسانی است. بخشی از این مطالب قبلاً به عرضتان رسید، ممکن است بازسازی شده و عصاره آنها در این محفل نورانی بازگو شود و برخی از نکات هم افزوده گردد.
در جریان علم مستحضرید که علم هر چه دارد از معلوم دارد؛ اگر دینی است مربوط به معلوم است و اگر غیر دینی است مربوط به معلوم است. برای اینکه فضای بحث خوب روشن بشود، باید دانست که مسئله تعلیم دینی و مسئله تعلّم دینی، کاملاً از مرز علم دینی جداست. تعلیم دینی، یک رفتار و عمل است، همچنین تعلّم دینی، یک رفتار و عمل است که ارتباطی با خود علم ندارد. آن رفتار باید خالصانه باشد، سودمندانه باشد، معلّم در بیان و بنان کوتاهی نکند، بیمطالعه وارد کلاس درس نشود، حوصله حلّ اشکال را داشته باشد و شرایط دیگر؛ متعلّم هم همین طور. بنابراین تعلیم دینی کاملاً بحثش جداست، تعلّم دینی کاملاً بحثش جداست، علم دینی هم مرزش جداست؛ آنچه در این پیام مطرح میشود علم دینی است.
مستحضرید که علم هر چه دارد از ناحیه معلوم است، چون خودش صورت ذهنیِ معلوم است، این صورت ذهنی وقتی اثر دارد که آن موجود خارجی، مؤثر باشد، پس علم هر چه دارد از دینی بودن یا غیر دینی بودن، خصیصه را از معلوم میگیرد.
مطلب بعدی آن است که معلوم یا امر اعتباری است که خود بشر ساخته است که آن خیلی مهم نیست _گرچه آن هم باید مطابق با موازین اصلی باشد_ اما یک وقت است که معلوم، موجود خارجی است حالا یا موجود آسمانی است یا موجود زمینی است یا موجود تحت الأرضی است یا موجود فوق السمائی است یا موجود بین الأرض و السماء است، بالاخره موجودی است، اگر معلوم، یک موجود خارجی و حقیقی بود، مخلوق خداست: «الله خالق کل شیء». هیچ کدام از اینها، هستیشان عین ذاتشان نیست وگرنه واجب الوجود بودند. چیزی که گاهی هست و گاهی نیست، معلوم میشود هستی او عین ذات او نیست و چیزی که هستی او عین ذات او نبود، علت میطلبد سبب میطلبد. اتفاق و گزاف و بیهوده و یاوه در جهان نیست، وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود که آدم منتظر باشد بدون عامل خارجی، فلان پدیده رخت بربندد یا فلان پدیده رخت در بر کند؛ این رخت هستی را کنَدن یا پوشیدن و پوشاندن به وسیله علت خارجی است.
قیام و قوام هر موجودی به هستیبخش اوست
هر چه در جهان خارج هست؛ چه در آسمان چه در زمین چه بین آسمان و زمین مخلوق خداست و چون مخلوق خداست، مصنوع خدا نظیر صنعتهای عادی نیست. یک اتومبیل، مصنوع فلان شخص است، آن شخص بعد از ساختن این اتومبیل چه باشد چه نباشد این اتومبیل هست. فلان خانه مصنوع دست فلان بنّا و معمار است، او بعد از اینکه این خانه ساخته شد چه باشد و چه نباشد این خانه سر پا هست؛ اما در نظام هستی، اصل هویت و هستی، به مبدأ هستیبخش قائم است؛ قیام و قوام هر موجودی به هستیبخش اوست. بنابراین اگر چیزی را خدا خلق کرد خواه زمین یا درخت یا سنگ یا کوه یا هوا یا فضا یا انسان یا غیر اینها، این شیء مخلوق خداست یعنی متقوم به فیض خداست و قرآن کریم شرح این صحنه را به عهده گرفت و شرح داد که آسمان، زمین، انسان و حیوان چگونه خلق شدند و به دست چه کسیاند و تبیین کرد که حدوثشان و بقائشان به ارتباط با آفریدگار آنهاست و همان طوری که در اصل حدوث، نیازمند به مبدأ هستند، در بقا هم نیازمند به مبدأ هستند.
علم، دینی نخواهد شد مگر با فراگیری معلوم دینی؛ اگر معلوم، دینی بود، علم میشود دینی. معلوم چه زمانی دینی است؟ معلوم که موجود خارجی است، دینی بودن آن به این است که آن کسی که این را آفرید این را معرفی بکند که آسمان چند ضلعی است، زمین چند ضلعی است، انسان چند ضلعی است. خدای سبحان که فرمود: «الله خالق کل شیء»، در بخش دیگری از آیات فرمود: «الذی أحسن کل شیء خلقه» یعنی هر چه را خدا آفرید زیبا آفرید. زیبایی آفرینش تنها مثل طاووس و امثال طاووس نیست، خرچنگ را هم خدا زیبا آفرید، مار و عقرب را هم زیبا آفرید؛ هر حیوانی را که خدا آفرید زیبا آفرید، هر داروی تلخ و شیرینی را که آفرید زیبا آفرید. فرمود: «الذی أحسن کل شیء خلقه»؛ منظور از این حُسن، حسن هنری نیست، حسن فلسفی است یعنی آنچه این شیء لازم دارد به او داد.
در یک بخش فرمود: «الله خالق کل شیء»، در بخش دیگر فرمود: «الذی أحسن کل شیء خلقه» یعنی هر چه آفرید نیکو آفرید. در بخش سوم به بیانی که به موسای کلیم(س) آموخت که در برابر فرعون خدا را معرفی کند، در آنجا وقتی فرعون به موسی(س) گفت که این رب العالمینی که شما از طرف او آمدید کیست؟ گفت: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»؛ فرمود خدای من کسی است که هر چه را آفرید مثلث آفرید و اضلاع سهگانه، هویت او را تشکیل میدهند. ضلع اول نظام فاعلی و مبدأ فاعلی است که این درخت را این زمین را این زمان را چه کسی آفرید؛ فرمود «اعطی کل شیء» یعنی خدا آنچه یک درخت لازم دارد را به این درخت عطا کرده است.
بنابراین ضلع اول، مبدأ فاعلی است که خدا آفرید. ضلع دوم مبدأ داخلی و نظام داخلی است که این شیء هر چه را لازم داشت خدا به او عطا کرد. اگر حیوان است، کیفیت رشد و تغذیه و تنمیه و تولیدش را به او گفت، سازمان فرزندآوری او را به او داد، کیفیت زندگی و بهرهوری را به او عطا کرده است: «الذی أحسن کل شیء خلقه» یعنی آنچه لازمه ساختار خلقت او بود را به او عطا کرده است. ضلع سوم: «ثم هدی»؛ او را برای مقصد خاص و نظام مخصوص آفرید. بنابراین هر موجودی مثلث است: نظام فاعلی دارد که خداست؛ نظام داخلی دارد که نظم دقیق علمی است که علوم دانشگاهی در کشف راز و رمز همین درون اشیا است که این حیوان چگونه خلق شد، چه چیزی برای آن نافع است و چه چیزی برای آن ضار، چه چیزی زاد و ولد آن را تأمین میکند و چه چیزی زاد و ولد آن را از بین میبرد و مانند اینها؛ سوم: «ثم هدی» یعنی برای مقصد خاص آفریده شده است. هیچ موجودی برای جنگ جهانی اول و دوم خلق نشد، هیچ موجودی برای جنگهای نیابتی خلق نشد، هیچ موجودی برای اختلاس و نجومی خلق نشد، هیچ موجودی برای من و ما و کبریاورزی خلق نشد؛ «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی».
ضلع اول مبدأ فاعلی و نظام فاعلی است، ضلع دوم مبدأ داخلی و نظام داخلی است و ضلع سوم مبدأ غایی است. این معلوم است و این شناسنامه هر شیء است چه آسمانی چه زمینی.
یک وقت کسی سؤال کرد که فاصله بین زمین و آسمان چقدر است، امام حسن(ع) فرمود اگر منظورتان آسمان ظاهری است «مدّ البصر» یعنی تا آنجا که چشم میبیند و اگر آسمان واقعی است «دعوة المظلوم»؛ فاصله بین این آسمان و زمین، آه مظلوم است یعنی کسی بخواهد حقی را از کسی بگیرد ظلمی را بر کسی تحمیل کند، این بر خلاف خلقت این کار کرده است و آه این شخص به آن هدف نهایی میرسد و این ظالم را خدا سرکوب میکند و از بین میبرد.
هیچ موجودی در عالم نیست مگر اینکه مثلث است: ضلع اولی دارد که نگهداری و نگهبانی از او را عهدهدار است که «هو الله»؛ ضلع داخلی دارد که یک نظم دقیق علمی است و ضلع سوم دارد که هدفمند است. هیچ موجودی را نمیشود صرف بیراهه کرد، صرف ظلم کرد، صرف قتل کرد، صرف آدمربایی کرد. بنابراین معلوم، مثلث است و علم صد درصد تابع معلوم است.
ما اگر خواستیم ببینیم که یک علم، اسلامی است یا نه، باید این علم با این معلوم که فیض خدا و فعل خداست مطابق باشد یعنی هر چیزی را که فرد میشناسند آفریدگار آن را معتقد باشد و بشناسد، هدف آن را معتقد باشد و بشناسد و نظام داخلی آن را کاملاً یاد بگیرد تا بشود عالم. حالا این فرد میخواهد زمینشناس باشد یا زمانشناس، انسانشناس باشد یا گیاهشناس یا مانند اینها، فرقی نمیکند.
آنچه از غرب آمده و دیگران هم در غیر غرب دامن زدند این است که این مثلث را مثله کردند یعنی هر چه را خواستند بشناسند مثلاً شمس و قمر را خواستند بشناسند زمین و زمان را خواستند بشناسند انسان و دام را خواستند بشناسند، ضلع چه کسی خلق کرد را گذاشتند کنار، ضلع برای چه چیزی خلق کرد را گذاشتند کنار یعنی ضلع مبدأ و معاد را، ضلع نظام فاعلی و نظام غایی را گذاشتند کنار، فقط این ضلع داخلی را که مثلهشده است، در دانشگاهها مطرح کردند که شما معلومتان این است، این را بشناسید! معلوم مثلهشده علم سردخانهای تحویل میدهد! این شخص میداند زمین چیست، زمان چیست، اتم چیست، چگونه میشود اتم را به کار بُرد، اینها را میداند؛ اما اینکه این موجودات خارجی، هدفمند هستند و خالقی دارند را گذاشتند کنار. نظام فاعلی را که ضلع اول است کنار گذاشتند، نظام غایی و هدفمند بودن را که ضلع سوم است کنار گذاشتند، این ضلع داخلی را که مثلهشده و بریده بریده شده است را محور درس قرار دادند!
علم مثله، علم سردخانهای است، این دیگر نمیتواند اسلامی باشد. وقتی علم، اسلامی است که معلوم مثلث را بشناسد، آن وقت هر چیزی فیض خداست: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق». علم سردخانهای نه مجامع علمی را گرم میکند و نه جامعه را، علم سردخانهای روابط بینالملل را گرم نمیکند، علم سردخانهای سازمان ملل را گرم نمیکند، همهشان سردخانهایاند و علم سرد، حرف سرد دارد نوشته سرد دارد و نوشته سرد و حرف سرد، جنگ گرم را به همراه دارد. این است که جهان، آرام نمیگیرد.
مطلب دیگر آن است که خود انسان حقیقتی است که هیچ گاه نباید خودش را فراموش کند. هر کسی چه حوزوی باشد چه دانشگاهی باشد چه با علوم و کتابها مأنوس باشد چه با آنها مأنوس نباشد، این شخص میگوید من هستم که هستم که هستم! من مثل درخت نیستم که بعد از مدتی هیزم بشوم، من مثل آن پرندهای هستم که بعد از مدتی از قفس تن آزاد میشوم و پرواز میکنم به سراغ ابد. اگر دیگران از اسلام فاصله گرفتند، هیچ حوزوی یا دانشگاهی مجاز نیست که بگوید من هم فاصله بگیرم! هر کدام از ما موظفیم که به ابدیت خودمان بیندیشیم که من هستم که هستم و با خدایم رابطه دارم.
بنابراین یک بحث درباره تعلیم است و تعلّم که بخش اول بود و خارج از سخن ماست، بخش دیگر مربوط به علم دینی است که علم، تابع معلوم است، معلوم، مثلث است و معلوم اگر مثله شد علم سردخانهای نصیب آدم میشود و از این علم هیچ کاری ساخته نیست، هیچ فضیلت اخلاقی هیچ گذشت اخلاقی هیچ مردانگی و مردمی ساخته نیست و قسمت بعدی که بخش دیگر است که فرصت بحثش نیست، درباره خود انسان است.
در هر حال چه حوزوی چه دانشگاهی چه سایرین، همه ما در شبانهروز لحظاتی باید به این فکر باشیم که من هستم که هستم که هستم و چون موجود ابدی هستم کالای ابدی میخواهم، آن کالای ابدی توحید است پذیرش وحی و نبوت است پذیرش امامت و ولایت است پذیرش قرآن کریم است پذیرش کلمات عترت طاهرین(ص) است.
من مجدداً مقدم شما فرهیختگان، نخبگان، اساتید، مسئولان عالیقدر نظام علمی و عزیزان و فرزندان دانشجویمان را گرامی میدارم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنم به فرد فرد شما عزت و شکوه و جلال و جمال دنیا و آخرت مرحمت کند تا سرآمد دیگران باشید.
نظر شما