پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۱
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا

یک سال از درگذشت سایه می‌گذرد ولی سال‌ها و قرن‌ها نیز بگذرند هنوز آفتاب درخشان شعر وی، آسمان جان و دل ایرانیان را پرفروغ می‌کند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، چراغ عمر هوشنگ ابتهاج 19 مرداد سال گذشته خاموش شد؛ شاعری توانمند که خلاصه غزل و مردی از تبار حافظ قلندر، سعدی فصیح و مولانای شیدا و پرشور بود؛ وی ارادت خاصی به بزرگان غزل فارسی از گذشته تاکنون داشت و حلقه پیوند میان شعر دیروز و امروز بود.

آنچه شعر ابتهاج را متمایز می‌کند زبان خاص وی است و در شعر سایه شاهد  خلق تصاویر و اندیشه‌های ناب هستیم. کلمات در شعرش مانند آب روان و جاری هستند و به دل می‌نشینند.

آنچه غزل سایه را ارزش خاص بخشیده نجابت و روانی خاص آن است که با تمام لطافت و حس شاعرانگی تصویرگر عشق زمینی ولی زلال شاعرش است.

شعر سایه، مضامین عرفانی، انسانی و اخلاقی را درکنار هم داشت و برای اجتماعش شعر می‌گفت. همین دقیقه بود که به شعرش حلاوتی خاص بخشیده بود  و اقشار مختلف شعرش را تا ابد زمزمه خواهند کرد.

وی به غزل معاصر معاصر عمری تازه بخشید و در غزل‌سرایی ادامه دهنده مسیر حافظ بود و چون او به شناختی عظیم از جهان رسید گرچه کسی نمی‌تواند در ماندگاری و شهرت به پای حافظ برسد.  بسیار علاقه‌مند و آشنا با غزل حافظ بود و کتاب «دیوان حافظ به سعی سایه» یکی از کامل‌ترین و بهترین تصحیح‌های دیوان اشعار حافظ به شمار می‌رود که توسط هوشنگ ابتهاج تدوین شده است.

 به گفته شفیعی کدکنی «ابتهاج تکه‌ای از حافظ بود که به دوران ما پرتاب شده بود و شعرش استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ است. سایه در عین بهره‌وری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش توصیف کند. برخلاف تمام کسانی که با جمال‌شناسی شعر حافظ، به‌ تکرار سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.»

غزل از منظر او با مفاهیم بلندى که روح ادبی فارسی زبان آن، قرن‌ها با آن زیسته است و با آن نفس کشیده از قبیل عشق، رندى، قلندرى، ملامت و مرگ آگاهى درآمیخته است. از سوئی دیگر شعر نو‌ی او نیز اجرای مدرنتر‌ی از ایده‌های غزل اوست؛ به گونه‌ای که زمانى شعر او داراى پیچیدگی‌هاى زبانى و هنرى است و زمانى دیگر براى بیان افکارش از اشعاری با زبانی سهل ممتنع و دشواریاب استفاده کرده است.

وی تا پایان عمر ادبی خود یعنی تا آن زمان که نفس می‌کشید در  مضمون‌پردازی و غزل‌سرایی به شعر اصیل پارسی متعهد ماند و میراث‌دار حافظ و مولانا بود و می‌توان گفت در غزل کم از مولانا نداشت:
 پرتو بی‌پیرهنم‌، جان رها‌کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا

بی‌گمان، ابتهاج را می‌توان یکی از قله‌های بلند شعر فارسی در قرن اخیر دانست و تا ابد شعر سایه، به‌ویژه غزل‌های او، در ادبیات فارسی ماندگار خواهد شد.

وی تا پایان عمر با شعرش، مهر به مام وطن را حفظ کرد و اگرچه در زندگی خود سختی کشید اما تلخ نشد و  همواره امیدبخش مخاطبان شعرش بود:
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه  عشق
که سوز سینه خورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون‌فشان من است
نمی‌رود ز سرم این خیال خون‌آلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است
بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت
هنوز این همه آغاز داستان من است
بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون
بمان که تیر امان تو در کمان من است
اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است
زمان به دست پریشانی‌اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است
به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها