یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۷
کتاب «خط مقدم» به چاپ چهاردهم رسید

کتاب «خط مقدم» اثر فائضه غفارحدادی برای چهاردهمین بار از سوی نشر شهید کاظمی به زیر چاپ رفت. این کتاب روایتی مستند از دو سال زندگی شهید حسن طهرانی‌مقدم است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ کتاب «خط مقدم» روایتی است مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید طهرانی‌مقدم که­ فائضه غفارحدادی آن را به رشته تحریر درآورده است.

این‌کتاب برشی مستند از میانه خط زندگی حسن طهرانی مقدم است که دور از تخیل و رویاپردازی‌های نویسندگی نوشته شده است. بازه زمانی مطالب کتاب هم از مرداد سال ۶۳ تا دی ماه ۶۵ است. مقطعی که اتفاقا پر است از حادثه و موانع پیچیده است، پر از «نمی‌توانی»‌ها و «دیگر نمی‌شود»ها و پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است.»  شهید طهرانی‌مقدم در مصاحبه‌هایی که انجام شد، بیش از آن که از خود بگوید، از یاران شهیدش گفته است و علاقه‌مند بوده که زحمات رزمندگان گمنام یگان موشکی در تاریخ ثبت و ضبط شود.

آن‌چنان که در مقدمه کتاب آمده است برای نگارش این کتاب با بیش از پنجاه نفر مصاحبه‌های عمیق و مفصلی صورت گرفته و در مواردی برای تکمیل و رفع تناقضات و ابهامات، مصاحبه با برخی افراد بیش از بیست بار تکرار شده است. از این کتاب در هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس تقدیر به عمل آمده است. 

در بخشی از کتاب آمده است:
«جمعه جشن تشرین بود. داخل چمن زرد شده زمین فوتبال یک زمین والیبال درست کرده بودند و صندلی‌هایی که در چندین ردیف دورش چیده بودند، از افراد گروهان‌ها و گردان‌های تیپ ۱۵۵ و ۱۵۶ موشکی سوریه پر شده بود. جایگاه عریض و طویلی هم در قسمت بالای زمین برای سخنرانی درست کرده بودند که با گل‌های مصنوعی و عکس حافظ اسد و پرچم سوریه تزیین شده بود. پشت تریبون سخنران، یک ردیف مبل چیده شده بود که جایگاه فرماندهان بود. یک ردیف صندلی هم در پشت ردیف مبل گذاشته بودند که مخصوص مهمانان ویژه بود. حسن آقا بر روی یکی از مبل‌های ردیف اول مابین سرتیپ ترکی و سرلشکر عبدالقادر نشسته بود. بچه‌ها هم‌روی صندلی‌های ردیف دوم بودند. فرمانده یکی از گردان‌های موشکی پشت تریبون گزارش می‌داد. حسن آقا کم‌وبیش بعضی کلمه‌ها و موضوع صحبتش را می‌فهمید، ولی بیشتر حواسش به جمعیت دورتادور زمین و مخصوصاً روس‌ها بود. فقط هفت هشت نفر از روس‌ها در جشن شرکت کرده بودند که در ضلع بالا و گوشه سمت راست زمین نشسته بودند. همگی لباس ارتش سوریه را پوشیده بودند. بدون درجه بودن لباسشان آن‌ها را از بقیه جمعیت متمایز می‌کرد. رد نگاهشان هم بیشتر از آنکه به سخنران برسد، روی ردیف دوم صندلی‌ها و بچه‌های ایرانی بود. هرکسی می‌توانست کنجکاوی را توی چهره‌شان ببیند.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها