ماجرای سرهنگ ایرج نصرتزاد دستمایۀ یکی از نخستین و بهترین رمانهای جنگ در ایران میشود. یکی از شخصیتهای اصلی و بهیادماندنی فیلم سینمایی غریب، سرهنگی ارتشی که فرماندهی تیپ یکم لشکر ۲۸ ارتش را بر عهده داشت و پس از انقلاب هم بهعنوان سرباز ارتش به کردستان میرود و در آنجا شهید میشود.
یکی از شخصیتهای اصلی و بهیادماندنی این فیلم، سرهنگی ارتشی به نام «ایرج نصرتزاد» است که فرماندهی تیپ یکم لشکر ۲۸ ارتش را بر عهده داشته و سرانجام به دست نیروهای تجزیهطلب کرد با وضعی اسفبار به شهادت میرسد.
شهید ایرج نصرتزاد از نیروهای زبدۀ ارتش در پیش از انقلاب بود که پس از انقلاب مدتی به جرم همکاری با نیروهای سرکوب شاهنشاهی در زندان اوین بازداشت میشود، اما محمد کچویی، رئیس زندان، میفهمد که او هیچ جرمی ندارد. با شروع غائله کردستان، سرهنگ نصرتزاد درخواست میکند که چون با اوضاع کردستان آشناست، به عنوان سرباز ارتش به آنجا برود تا بتواند از تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور دفاع کند. با درخواست او موافقت میشود و بهعنوان فرمانده تیپ به کردستان اعزام میشود. در آنجا اقدامات موفقیتآمیز گستردهای را علیه نیروهای تجزیهطلب فرماندهی میکند، اما نهایتا در ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ به دست آنان اسیر میشود و پس از شکنجۀ فراوان به شهادت میرسد.
ماجرای این سرهنگ شهید دستمایۀ یکی از نخستین و بهترین رمانهای جنگ در ایران میشود. مدت کوتاهی پس از شهادت سرهنگ نصرتزاد، شهید مجید حدادعادل به سراغ دوست نویسندهاش، اکبر خلیلی، میآید و از او میخواهد که زندگی نصرتزاد را در قالب رمان به قلم بیاورد. خلیلی شروع به تحقیق میکند. میفهمد که نصرتزاد مدتی بعد از انقلاب در زندان اوین بازداشت بوده. پس به سراغ رییس زندان، شهید محمد کچویی، میرود و متوجه میشود که کچویی دوستی عمیقی با سرهنگ نصرتزاد پیدا کرده بوده است. قرار میشود کچویی پرونده و اسناد مرتبط با سرهنگ را به خلیلی بدهد، اما چند روز بعد ترور میشود و به سوی رفیق شهیدش میرود. مدتی بعد، مجید حدادعادل هم در جبهه به شهادت میرسد. اما خلیلی دست از کار نمیکشد و چند سال بعد، داستان نصرتزاد را با روایتی آمیخته به تخیل، که بیانگر پیام کلی شهداست، در قالب رمانی به نام «ترکههای درخت آلبالو» منتشر میکند.
ترکههای درخت آلبالو، در همان بدو انتشار جایزۀ کتاب سال را میگیرد و برندۀ مسابقۀ فرهنگیادبی دفاع مقدس میشود.
خلیلی در این رمان نام ایرج نصرتزاد را به حمید مدنی تغییر میدهد، همانطور که محمد کچویی را یوسف نام میگذارد، تا مبادا به دلیل اطلاعات دقیقی که در دسترسش قرار نگرفته، روایتی بیبنیاد را به نام شهیدان نبندد. اکبر خلیلی، خود این ماجرا را در مقدمهای که بر چاپ دوم کتاب نوشته، اینگونه شرح داده است: «نویسنده بدون اینکه خود نویسندۀ این سطور و خط مشی داستان باشد، تحت اختیار این عقیده قرآنی، قهرمان داستان خود را به طور فیزیکی از صحنه نبرد خارج میکند، اما او را در ماموریت جدید که هدایت و رهبری سپاه و ارتش و بسیج است، در داستان به کار میگیرد و به طور فعال در دنیای معنویت همراهی میکند و این داستان خودبهخود بدون اراده نویسنده، به قیام حسینبنعلی در روز عاشورا و شهدای کربلا گره میخورد...»
ترکههای درخت آلبالو پس از اینکه سالها در بازار نشر ناموجود شده بود، توسط انتشارات اسم روانه بازار کتاب شد. روایت داستانی زندگی سرهنگ ایرج نصرتزاد و فراز و نشیب زندگیاش را میتوانید در رمان «ترکههای درخت آلبالو» بخوانید.
نظر شما