دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۶
علیه تبعیض

فاطمه سلیمانی ازندریانی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرار داده است به سراغ یکی از آثار مشهور ادبیات جهان رفته و کتاب «کشتن مرغ مینا» نوشته هارپرلی را بررسی کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- فاطمه سلیمانی ازندریانی: قانون لغو برده­‌داری در ژوئن 1962 توسط آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا صادر شد. البته پیش از آن این قانون در کشورهایی مثل فرانسه اسپانیا و مستعمرات انگلیس به خاطر فعالیت فرقه­‌های مذهبی که این قانون را ضد مسیحیت می­‌دانستند اجرایی شده بود. به علاوه اینکه لغو این قانون توسط رئیس‌جمهور آمریکا به دلیل تضعیف شورشیانی بود که تحت رهبری برده‌­داران بودند. براساس امضای این حکم حدود چهار میلیون برده در آمریکا آزاد شدند. این قانون با برانگیختن خشم و نفرت برده‌­داران و کسانی که از برده‌­داری سود هنگفتی می‌­بردند در نهایت باعث ترور آبراهام لینکلن شد.

با اینکه بعد از اجرای این حکم، برده‌­داری از شکل سنتی خارج شد اما قانون لغو برده‌­داری باعث از بین رفتن نژاد پرستی نشد. نه فقط بین سیاه­‌پوستان و سفیدپوستان بلکه همیشه در همه­‌جای دنیا دعوا بر سر قومیت یکی از نشانه­‌های بارز نژادپرستی است. مثل بسیاری از ایرانیان که همچنان درگیر نژادپرستی هستند وقتی سر قومیت فارس و ترک و کرد بحث می­‌کنند. بسیاری از ما درگیر نژادپرستی هستیم اما گمان می­‌کنیم که دعوای نژادپرستی محدود می‌­شود به جنگ بین سفیدپوست‌­ها و سیاه‌­پوست­‌ها؛ سفیدپوست­‌هایی که همیشه خودشان را در برابر همه‌ رنگین­‌پوست­‌ها، نژاد برتر می­‌دانند.     

ماجرای دعوای نژادی از چندین دهه قبل به ادبیات هم کشیده شده است. از معروف­ترین آن­ها می‌توان به کتاب «کلبه عموم تام» اشاره کرد و کتابِ «کشتن مرغ مینا» یا «کشتن مرغ مقلد»، اثر هارپرلی.

داستان کتاب درباره­ شخصی است به نام آتیکوس فینچ؛ وکیل شریفی که قرار است در دادگاه  از یک سیاه‌­پوست بی­‌گناه دفاع کند. شاکی یک فرد سفیدپوست است که از مرد سیاه‌پوست به جرم تجاوز شکایت کرده. یک سفیدپوست دائم­‌الخمرِ فقیر. یک سفیدپوست از پایین­‌ترین مرتبه­ جامعه. اما چون شاکی سفیدپوست است بر اساس یک قانون نانوشته به نظر می‌­رسد مرد سیاه‌­پوست در این دادگاه هیچ شانسی ندارد چون همه­ مردم شهر به جرم سیا­ه­‌پوستی او را متهم می‌­دانند و همین اتهام برای محاکمه­ مرد کافی است. بنابراین آتیکوس فینچ، وکیل مرد سیاه­‌پوست فقط در برابر شاکی و داداستان قرار نگرفته بلکه تقریباً همه­ مردم شهر علیه آتیکوس موضع گرفته‌­اند. وکیل سقیدپوست با همه­ شرافتش وارد میدان شده  و مجبور است دربرابر همه­ مردم شهر بایستد. به طوری که به خاطر این ایستادگی جان خودش و خانواده‌­اش در خطر است. حتی فرزندانش در مدرسه نیز از این آسیب و اذیت و آزار همکلاسی‌های خود در امان نیستند.

کتاب پر است از صحنه­‌های هیجان‌­انگیز و حتی نفس­گیر. اما نقطه­ عطف داستان صحنه­ دادگاه است و نحوه­ دفاع وکیل و به چالش کشیدن شاکی. دادگاهی که در نهایت ختم می­‌شود به یک ماجرای نفس­گیر دیگر که داستان را در صفحات پایانی به اوج می­‌رساند.

قهرمان داستان و شخصیت اصلی آتیکوس است. اما راوی ماجرا شخص دیگری است. یک «من راوی فرعی». دختر هشت­‌ ساله­ وکیل که در لباس پوشیدن و شیطنت­‌هایش شباهت زیادی به پسربچه­‌ها دارد. دختری به نام اسکات فینچ. اسکات مشاهداتش را از جامعه­ آن دوران بیان می‌کند. او راوی اتفاقاتی است که برای خودش، خانواده‌ا­ش و دیگران رخ می­‌دهد. کتاب با یک مقدمه­ طولانی پیش از دادگاه شروع می­‌شود. از بازی­های اسکات و برادرش گرفته تا معرفی همسایه­‌ها و کشف راز و رمز­هایی در اطراف. اما همه­ این مقدمات در دل داستان حل شده‌­اند. خرده­‌داستان­هایی برای اینکه مخاطب پیش از دادگاه با وکیل همذات­‌پنداری کند و او را به عنوان یک انسان شریف باور کند. در روند همین خرده‌­داستان­ها است که او تبدیل می‌­شود به یکی از محبوب­ترین کاراکترهای ادبی و اسمش وارد لیست پدرهای معروف ادبیات می‌­شود.

مخاطب این کتاب، داستان را از دریچه­ چشم اسکات می‌­بیند. مخاطب هرآن چیزی که او می­‌بیند و می­‌شنود را درک می­‌کند. معصومیت و بی­‌طرفی اسکات و روایت مشاهداتش باعث شده است که کتاب جهت­دار به نظر نرسد گرچه قطعاً هر کتاب و هر نویسنده‌­ای جهت مشخصی دارد که کتاب را به آن سمت سوق می‌­دهد. مثل همین کتاب که در نهایت منجر به خشم علیه نژادپرستی می­‌شود حتی اگر مخاطب در ناخودآگاهش یک نژاد پرست باشد.

 گاهی در داستان­هایی که توسط بچه‌­ها روایت می‌­شوند یا داستان­هایی که شخصیت اصلی آنها بچه­‌ها هستند یک مشکلی اساسی وجود دارد. اینکه تحلیل­ها و اصطلاحات بچه­‌ها شبیه ­بزرگ­تر­هاست و شخصیت کودک باورپذیر نیست. اما در این کتاب نویسنده برای این مشکل یک تمهید اندیشیده. اسکات سال­ها بعد از رخ دادن آن حوادث ماجرا را روایت می‌­کند. در برهه‌­ای از زمان که می­‌تواند درباره اتفاقات تحلیل داشته باشد. نویسنده با نشانه­‌هایی در دل داستان این روایت با فاصله­ زمانی را مشخص کرده است و مرتب به مخاطب گوشزد می­‌کند که این اتفاق سال­‌ها پیش رخ داده است. مثلاً جایی که اسکات پشت در فال­گوش ایستاده و به صحبت­‌های پدر و عمویش گوش می­‌دهد. بعد از شنیدن آن حرف­ها و روایتشان برای مخاطب اضافه می‌­کند که: «به سرعت به طرف تخت­خوابم دویدم. عمو جاک مثل یک جوانمرد قولی که به من داده بود را حفظ کرد، اما اصلاً نتوانستم بفهمم اتیکوس به چه نحو از حضور من در راهرو خبر داشت. تنها سال­‌ها بعد توانستم تشخیص بدهم که او مایل بود من کلمه به کلمه حرف­‌هایش را بشنوم».

کتاب کشتن مرغ مینا یکی از کتاب­‌هایی است که مورد اقتباس قرار گرفته و فیلمی با همین نام بر اساس داستان این کتاب ساخته شده اما مثل اکثر آثار اقتباسی فیلم نتوانسته حق مطلب را ادا کند. جزئیات کتاب و شخصیت­‌پردازی ظریف و نرم در دل داستان باعث شده است که تقریباً همه­ شخصیت­‌های داستان دارای تشخص باشند. اما در فیلم اکثر شخصیت­‌ها در حد تیپ باقی مانده‌­اند و مخاطب به اندازه­ کافی با شخصیت­‌ها ارتباط برقرار نمی­‌کند؛ البته اگر کتاب را خوانده باشد.وگرنه فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده به خودی خود و بدون توجه به داستانِ کتاب یکی از شاهکارهای سینماست و باعث محبوبیت بازیگر اصلی فیلم شده است. در فیلم هم اسکات راوی ماجرا است اما چون صدای اسکات به حاشیه رفته است و مخاطب بدون واسطه با صحنه­‌های فیلم درگیر است حس همذات‌­پنداری با اسکات در مخاطب شکل نمی‌­گیرد.
اگر فیلم کشتن مرغ مینا را دیده‌­اید حتماً کتاب را هم بخوانید. اگر قصد دارید این فیلم را ببینید ابتدا کتاب را بخوانید. و حتی اگر قصد ندارید این فیلم را ببینید این کتاب را به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات بخوانید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها