کتاب «مبارزه با نفس از زبان مولوی»؛روایتی است از گفتهها و اشعار جلال الدین محمد بلخی در باب «نفس» و راههای مبارزه با آن. از نگاه مولوی، پيروی از هواهای نفسانی همانند حجابی در مقابل انسان است كه مانع از ديد جمال خداوندی و خورشيد حقيقت میشود.
مولف در این کتاب که از 10 فصل تشکیل شده، سعی کرده است که نوع نگاه مولوی به نفس و توصیف و تعریف آن و همچنین شیوههای مبارزه و کنترل و استفاده درست و بجا از نیروهای نفسانی را بیان کند.
فصل اول کتاب «تعریف نفس» نام دارد و به تعریف نفس از دیگاه قرآن میپردازد. بنا بر آنچه در کتاب وحی آمده نفس دارای مراتب و درجات است که عبارتند از: نفس امّاره، نفس لوّامه و نفس مطمئنه.
نفس اماره: نفسی است که انسان را به بدی امر میکند و در مرگ نفسانی و مبارزه با نفس مورد خطاب است. بحث اصلی کتاب در مورد همین نفس اماره است که ریشه و منشا خطا و گمراهی می باشد.
نفس لوَامه: این نفس از لحاظ مرتبه، در درجه بالاتر از نفس امَاره قرار دارد و سرزنش کننده انسان برای کار بد است.
نفس مطمئنه: از میان مرابت نفس، نفس مطمئنه بالاترین درجه و مرتبه و ارزش را داراست. انسان مومن و بیآلایش اگر از صفات زشت و نکوهیده پاک شود، به این درجه از نفس میرسد.
فصل دوم کتاب به موضوع «نفس از زبان مولوی» میپردازد. نفس و توصیف و تعریف آن در کلام مولانا از موضوعات پرتکرار و مفصل مولوی در همه آثارش است.
«مردم نفس از درونم در کمین از همه مردم بتر در مکرو کین»
«تشبیهات و توصیفات نفس» از نگاه مولانا، موضوعی است که در فصل سوم مورد بررسی قرار گرفته است. مولانا نفس را به چیزهای مختلفی تشبیه کرده؛ گاه به حیواناتی مانند سگ، گرگ و خر و گاه به موجودان افسانهای چون اژدها و دیو. مولوی نفس را بیش از همه به سگ تشبیه کرده است. همانطور که می دانیم سگ حیوانی است که با تربیت و پرورش میتوان آن را رام کرده و به حیوانی وفادار و نگهبان تبدیل کرد.
از نگاه مولوی، نفس انسان هم ویژگیهای سگ را داراست و در صورت عدم تربیت و پرورش، تبدیل به سگی درنده و وحشی می شود که ممکن است دست به هر کاری بزند؛ اما با پرورش و تهذیب نفس، میتوان خصلت منفی آن را به خصلت خوب و مثبت تبدیل کرد.
«گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم در گردن او ز توبه زنجیر کنم
زنجیر دران شود، چو بیند مردار با این سگ هار من چه تدبیر کنم»
مولف در فصل چهارم «عقل و نفس» را از نگاه مولوی مورد ارزیابی قرار داده است. از دید مولوی عقل دو نوع است. عقل جزوی و عقل كلی كه هر يك كاركرد خاص خود را دارد. عقل جزوی همان عقل ناقص و نارسا و مصلحتانديش است كه چندان سر و كاری با عشق ندارد و ابيات بسياری از شاعران كه به تقابل عقل و عشق پرداختهاند، مربوط به اين نوع عقل است.
اما مولوی عقل كلی يا عقل كل را كه بسيار رفيع و شريف و پسنديده است مخصوص بندگان مقرب و برگزيدگان الهی كه شامل انبيا و اوليا و ابدال و مشايخ راستين و عابدان مخلص الهی است، میداند.
«عقل كلَ و نفس كل مرد خداست عرش و كرسي را مدان كز وي جداست
مظهر حق است ذات پاك او زو بجو حق را و از ديگر مجو»
فصل پنجم به موضوع «فلسفه و لزوم جهاد با نفس» اختصاص دارد. مولوی اعتقاد دارد كه تمام رنجهای انسان به واسطه پيروی از هوای نفس بوده و راه برون رفت از محنت و سختی، ترك اميال نفسانی است.
«گر هيچ گريزی بگريز از هوس خويش زيرا همه رنج از هوس بيهده ديدم»
از نگاه مولوی، پيروی از هواهای نفسانی و شهوات، همانند حجابي در مقابل انسان است كه مانع از ديد جمال خداوندی و خورشيد حقيقت بوده و هر مقدار كه عسق و علاقه به شهوات و اميال حيوانی در انسان بيشتر باشد، حجاب ديدار معشوق حقيقی نيز بيشتر خواهد شد.
فصل ششم که «توصيههای مولوی به مبارزه با نفس» نام دارد با این حدیث از پیامبر اسلام (ص) آغاز میشود:«قبل ازآن كه به حسابتان رسند اعمال خود را محاسبه كنيد و قبل از آن كه عملتان ارزيابی شود، نفستان را ارزيابی كنيد».
در بخشی از این فصل آمده است: «مولانا انسانها را نكوهش كرده و میگويد: چرا با پيروی از هواهای نفسانی و شهوت رانی، كار بيهوده انجام داده و از خود تعريف و خودستايی مي كنيد، مگر خداوند در قرآن كريم مال و ثروت دنيا را ريزه گياه خشك خطاب نكرده است؟ پس چرا بايد همانند حيوانات گياهخوار، در اين دنيای همانند گياه خشك بيهوده، به دنبال مال و ثروتيد»؟!
مولوی، يكي از روشهای مبارزه با نفس را، عمل به عكس خواسته نفس دانسته و توصيه دارد كه هرگاه انسان با نفس خويش مشورت میكند، بايد ضد و عكس خواسته آن عمل کند.
مشورت با نفس خود گر مي كني هرچه گويد كن خلاف آن دني
گر نماز و روزه مي فرمايدت نفس مكارست مكري زايدت
مشورت با نفس خويش اندر فعال هرچه گويد عكس آن باشد كمال
مولوی اعتقاد بسياری به وجود پير برای راهنمايی سالك دارد. اهميت پير و همنشيني با او تا آن جاست كه مولانا يكی از شرايط مهم غلبه بر نفس و مبارزه با آن را مصاحبت و همنشينی با اهل طلب و عارفان كامل دانسته و از انسانها میخواهد كه هر سالك طالب را كه مشاهده میكنند، با او پيمان رفاقت و دوستي بسته و نسبت به او فروتنی كنند، چون در اثر همنشينی با ايشان جزو طالبان حقيقی درخواهند آمد و از تاريكیهای نفس رهايی خواهند يافت.
هر كه را بيني طلب گار ای پسر يار او شو پيشِ او انداز سر
كز جوار طالبان طالب شوی وز ظِلال غالبان غالب شوی
فصل هفتم در باب «مرگ نفسانی» سخن گفته است که از دید مولانا شامل مرگ طبیعی یا جسمانی و مرگ اجباری است. مرگ طبیعی شامل همه موجودات به جز ذات پاک احدیت است.
مرگ اختیاری نیز مخصوص عارفان و سالكان راستين و ابدال است. مرگ اختياری نوعی بازگشت و رجوعی داوطلبانه است و در آن انسان با میل و اراده خود، به سوی خداوند باز میگردد و اجباری در آن نيست و فرد تصميم میگيرد كه صفات مذموم نفسانی و شيطانی را از خود دور كرده و برنفس خويش مسلط شده و آن را به كنترل درآورد.
از نگاه مولوی مرگ اختياری شرط اصلی رسيدن به بام معرفت است و چه بسا سالكی كه حتي زحمت و تلاش زيادی را تحمل كند، ولی به دليل عدم انتخاب مرگ اختياري در پرده حجاب انسانيت باشد.
مولف از قول مولوی در این بخش نوشته است: «اگر سالكی مسير مرگ نفسانی را انتخاب نكند، سعي و تلاشش به سرانجام نمي رسد چرا كه بدون طي كردن پلههای نردبان كمال، نمي توان به بام حقيقت رسيد. وي براي روشن تر كردن موضوع مثالي ذكر كرده و میگويد: اگر از نردبان صد پلهای، دو پلهاش كم شود، شخص سالك و صعود كننده به طرف بام حقيقت، با وجود پيمودن پلههای ديگر، باز به جايگاه حقيقت نخواهد رسيد، پس بايد اين دو پله مرگ اختياري و تولد را كه پس از اين نوع مرگ روي مي دهد طي كند».
«داستانهاي مرتبط با هوای نفس» عنوان فصل هشتم کتاب است.
مولوی در قسمت مختلف آثار خود، به ويژه در كتاب مثنوی معنوی، به بحث درباره نفس و ويژگیهای آن و چگونگی مبارزه با اين دشمن باطني پرداخته است، اما در بعضی از داستانهای مثنوی، كل درون مايه را به موضوع نفس و چگونگي مبارزه با آن قرار داده است که از جمله آنها می توان به داستان طوطی و بازرگان اشاره کرد.
فصل نهم «رياضت» نام دارد. مولانا رياضت را به دو دسته تقسيم میكند: رياضت اختياری و رياضت اجباری. وقتی انسان تصمیم به تهذیب نفس میگیرد تا به اعتدال نفس و محدود کردن شهوات خود بپردازد در مسیر ریاضت اختیاری گام بر میدارد.
مولانا ریاضتهای جسمانی را موجب بقای جان عارفان دانسته و معتقد است که سالک حق تا زمانی که بقای واقعی خویش را در فنای جسمانی نیابد، ممکن نیست که قدم در راه ریاضت بگذارد. برای مثال تا زمانی که جان انسان درعوض خوبی و بخشش خود پاداشی نبیند چگونه ممکن است که اقدام به ایثار و عمل خیر کند؟
مولوی سختیها، مصیبتها و آلامی را که بدون خواست، بر انسان روی میآورد و جنبه اختیاری ندارد را ریاضت اجباری می نامد. برای مثال وقتی کسی اموالش به سرقت میرود و یا برای داراییاش اتفاقی میافتد؛ این ها همه در تربیت نفس و اصلاح امور باطنی او مهم و تاثیرگذار هستند.
ور ریاضت آیدت بی اختیار سربنه شکرانه ده ای کامیار
چون حقت داد آن ریاضت شکر کن تو نکردی او کشیدت زَامرِ کن
فصل دهم «پاداشهای مبارزه با نفس» را به مخاطب معرفی میکند. سوالی که در ذهن انسان وجود دارد این است که نتیجه و حاصل ریاضت و سختی مبارزه با نفس و مرگ نفسانی چیست و سالکان این طریق، چه پاداشهایی در قبال تلاش مستمر خود به دست میآورند و آیا به سختی که در این راه کشیدهاند میارزد؟
مولوی به انسانهای مجاهد با نفس، این نوید را میدهد که مبارزان با نفس و صابران در برابر هوسها و شهوات، بیشک پاداش و ثمره کارشان را خواهند دید.
هرآنکو که صبر کرد ای دل از شهوت ها درین منزل عوض دیدست او حاصل بجان زان سوی آب و گل
به بیان دیگر این کتاب از زبان مولوی میگوید: کسانی که از وجود و هستی مجازی خویش میگذرند و منیتها و توجه به خود را فرو میگذارند، آسمان و خورشید و ماه تابان و همه هستی در برابر عظمت آن ها سر تعظیم فرود آورده و سجده میکنند.
کان گروهی که رهیدند از وجود چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
هرک مرد اندر تن او نفس گبر مروار فرمان برد خورشید و ابر
کتاب «مبارزه با نفس از زبان مولوی» تالیف سید مهدی پرپینپی اخیرا به همت انتشارات مهرگان دانش قزوین با تیراژ 500 نسخه در 171 صفحه و به قیمت 90 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما