فاطمه سلیمانی، نویسنده و کارشناس ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به کتاب «سرزمین بیفصل» پرداخته است که در ادامه میخوانید.
کتاب «سرزمین بیفصل» اثر سمیه عظیمی ستوده کاشانی، روایت عاشقانههای بانو پروین مرادی از سیوپنج سال زندگی با سید حمید تقویفر است.
اما سید حمید تقویفر که بود؟
«حمید تقویفر در سال 1338 در اهواز به دنیا آمد. او نظامی ایرانی و از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران بود که گروه سرایای خراسانی و بسیج مردمی حشدالشعبی را تأسیس نموده و در پی حمله داعش در سال 1393 در نزدیکی شهر بلد شهید شد. تقوی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلال جنگ ایران و عراق بود. پس از جنگ به عضویت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و سالها فرماندهی قرارگاه رمضان را بر عهده داشت»
اطلاعات فوق درباره این شهید بزرگوار استخراج من از کتاب نیست. بلکه یک رونویسی از ویکیپدیا است. البته فقط به جای واژه کشته از واژه شهید استفاده کردم. بعد از خواندن کتاب سرزمین بیفصل شاید حتی دو خط از اطلاعات بالا هم نصیب خواننده نشود. گویا نویسنده فرض را بر این گرفته که همه مخاطبان کتاب با این شهید والامقام آشنا هستند. البته نویسنده در همان عنوان کتاب تکلیفش را با خواننده روشن کرده: «روایت عاشقانه...» یعنی قرار است فقط از عاشقانهها بشنویم و خبری از حمید در این قصه نیست. اما با توجه به دو مقدمه کتاب که یکی توسط راوی و دومی توسط نویسنده نوشته شده است بهتر بود که پیش از شروع کتاب چند خطی هم درباره این همسر همیشه غایب نوشته میشد. کتاب، کتابِ پروین خانم است نه آقا حمید. پروین، همسر حاج حمید. همان نقشی که با یک مرد تعریف میشود. سبک و لحن کتاب دقیقاً متناسب با سوژه کتاب انتخاب شده است. نویسنده هم دایره لغات گستردهای دارد و هم واژهآرایی بلد است. نثر این کتاب نثر نویسندهای است که با کتاب و کلمه آشناست. نویسنده حتی دیالوگها را با زبان محاوره ننوشته. چون محاوره نوشتن از دل نثر ادبی کتاب بیرون میزد. و البته نحوه نوشتن دیالوگها به صورتی نیست که مصنوعی و کتابی به نظر برسند: «میدانستم اگر تنها گیرتان بیاورند میریزند پارهپارهتان میکنند»، «اینها جمع شده بودند که دانشگاه را از دست بچه انقلابیها بگیرند» «حمید هرچه بگوید عمل میکند».
نویسنده از یک زاویه دید سخت برای نوشتن این روایت استفاده کرده. زاویه دید سیال ذهن. با توجه به ذهن آشفته راوی این انتخاب یک انتخاب درست و دقیق است. گرچه با توجه به اینکه راوی در اکثر مواقع، هنگام روایت، همسرش را خطاب قرار میدهد، به نظر میرسد زاویه دید کتاب دومشخص است؛ اما اینطور نیست. زاویهدید منراوی است با تلفیق سیالِ ذهن.
نه تنها زاویه دید، زاویه دیدِ یک ذهن آشفته است بلکه سبک روایت هم سبک روایت یک ذهن آشفته است. روایتهای این کتاب خطی نیستند. ماجراها پس و پیش در دلِ هم روایت شدهاند و هرکدام یادآور یک ماجرای دیگر است. البته نویسنده باز اینجا هم تکلیفش را با مخاطب روشن کرده و در همان ابتدای کتاب و در مقدمه به مخاطب هشدار داده که این کتاب روایت خطی نیست و دلیلش را هم برای این غیرخطی نوشت بیان کرده است: «روایتی غیرخطی و غیر تقویمی. اینجا داستانها ترتیب زمانی ندارند. پس و پیش شدهاند تا هم از یکنواختیِ معمولِ کتابهایِ زندگینامه کم شود و هم مخاطب حال راوی را موقع بیان خاطراتش درک کند...»
این کتاب نمونه یک عاشقانه پاک است و به قول یک دوست یک عاشقانه حلال. زنی که مدام رنج دوری از همسر را به دوش میکشد. همسری که مدام در جبهههای نبرد است. اما او فقط از دردِ دوری ناله نمیکند. پروین مرادی روایتگر زمانه خودش هم هست. یک دوران سیوپنج ساله. فاصله بین دو نسل. او چیزهایی را دیده که نسل دوم انقلاب فقط در فیلمها دیدهاند و در کتابها خواندهاند. تجربیاتش او را تبدیل به یک زن باهوش و با درایت کرده. زنی که فقط با حس ششم متوجه خطر میشود و در مواقع پر استرس از خطر فاصله میگیرد. حتی اگر این فاصله گرفتن به سادگی یک شب بیدار ماندن باشد. البته که یک شب نخوابیدن به حرف ساده به نظر میرسد ولی بیدار ماندن در شرایط خاص چقدر امکانپذیر است؟
اگر توضیح روی جلد و مقدمههای کتاب حذف شود و درباره حاجحمید چند خط بیشتر اطلاعات در متن گنجانده شود، میشود این کتاب را به عنوان یک رمان معرفی کرد. اتفاقی که برای بعضی از کتابهای ایرانی و خارجی رخ داده. شاید بعدها این اتفاق برای این کتاب هم بیفتد؛ و به جای روایت پشت جلد بنویسند رمان.
نظر شما