شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۵
سرزمین بی­‌فصل

فاطمه سلیمانی، نویسنده و کارشناس ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به کتاب «سرزمین بی­‌فصل» پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، فاطمه سلیمانی: با شنیدن کلمه­ «جنگ» چه تصویری در ذهن‌مان نقش می­‌بندد؟ آیا جز تصویر توپ و تانک و تفنگ است؟ و تصویر مردانی با ظاهری آشفته و جدی و گاه خسته. جنگ در نگاه اول یک تصویر مردانه است. مردانی در حال نبرد؛ اما وقتی دوربین نگاه‌مان را بالاتر می­‌بریم و با زاویه دیدی وسیع‌­تر به ماجرا نگاه می‌­کنیم ویرانی هم به این مفهوم اضافه می­‌شود. ویرانی نه فقط در هم کوبیده شدن سنگرهای خاکی و سنگی؛ بلکه ویرانی شهرها و روستاها. حضور نیروهای متخاصم در شهرها و ویران کردن آبادی­‌ها یعنی کشیده شدن پای زنان و کودکان به جنگ. آن­ها که قربانیان اصلی هر جنگی هستند. سربازان در هر جبهه­ نبردی قهرمان هستند و اگر بمی‌رند قهرمان­‌ترند. قربانی نیستند چون کنش­گر هستند و منفعل نیستند. اما زنان و کودکانی که داخل خانه­‌ها و پشت دیوارها پناه گرفته‌­اند اگر کشته یا اسیر شوند تبدیل به یک قربانی می‌­شوند. اما آیا زنان درگیر جنگ فقط باید آسیب مستقیم ببینند که قربانی به حساب بیایند؟ و یا همه­ زنانی که در جنگ آسیب می‌­بینند قربانی هستند؟ جنگ­‌ها قهرمان زن هم کم نداشته‌­اند. زنانی که لباس رزم پوشیده‌­اند و پابه­‌پای مردان جنگیده‌­اند. یا پزشکان و بهیاران و پرستارانی که در دل هیاهوی جنگ از وظیفه­‌شان شانه خالی نکردند. یا زنانی که کمی عقب‌­تر همه­ کار و زندگی­‌شان را رها کرده بودند و در حال پشتیبانی از جبهه بودند. و زنان همیشه چشم‌­انتظار. یک مادر یک خواهر یک دختر و یک همسر. زنانی که نقش­‌شان مثل بسیاری از زنان تاریخ در ارتباط با یک مرد شکل می‌گیرد. حضرت مریم مادر حضرت عیسی(ع)، ساره همسرحضرت ابراهیم(ع)، حضرت معصومه(س) دختر امام موسی­‌بن جعفر(ع) و زلیخا عاشق و شیدای حضرت یوسف(ع). زنانِ چشم‌­انتظار حتی اگر کنش­گر و فعال اجتماعی و پشتیبان جنگ باشند باز هم خودشان را با مردی که در انتظار او هستند تعریف می‌­کنند. مثل بانو پروین مرادی.
کتاب «سرزمین بی­‌فصل» اثر سمیه عظیمی ستوده کاشانی، روایت عاشقانه­‌های بانو پروین مرادی از سی‌­­وپنج سال زندگی با سید حمید تقوی­‌فر است.
اما سید حمید تقوی­‌فر که بود؟
«حمید تقوی­‌فر در سال 1338 در اهواز به دنیا آمد. او نظامی ایرانی و از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران بود که گروه سرایای خراسانی و بسیج مردمی حشدالشعبی را تأسیس نموده و در پی حمله داعش در سال 1393 در نزدیکی شهر بلد شهید شد. تقوی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلال جنگ ایران و عراق بود. پس از جنگ به عضویت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و سال‌­ها فرماندهی قرارگاه رمضان را بر عهده داشت»
اطلاعات فوق درباره­ این شهید بزرگوار استخراج من از کتاب نیست. بلکه یک رونویسی از ویکی­‌پدیا است. البته فقط به جای واژه کشته از واژه­ شهید استفاده کردم. بعد از خواندن کتاب سرزمین بی‌­فصل شاید حتی دو خط از اطلاعات بالا هم نصیب خواننده نشود. گویا نویسنده فرض را بر این گرفته که همه­ مخاطبان کتاب با این شهید والامقام آشنا هستند. البته نویسنده در همان عنوان کتاب تکلیفش را با خواننده روشن کرده: «روایت عاشقانه...» یعنی قرار است فقط از عاشقانه‌­ها بشنویم و خبری از حمید در این قصه نیست. اما با توجه به دو مقدمه­ کتاب که یکی توسط راوی و دومی توسط نویسنده نوشته شده است بهتر بود که  پیش از شروع کتاب چند خطی هم درباره­ این همسر همیشه غایب نوشته می­‌شد. کتاب، کتابِ پروین خانم است نه آقا حمید. پروین، همسر حاج حمید. همان نقشی که با یک مرد تعریف می‌­شود. سبک و لحن کتاب دقیقاً متناسب با سوژه­ کتاب انتخاب شده است. نویسنده هم دایره لغات گسترده‌­ای دارد و هم واژه‌­آرایی بلد است. نثر این کتاب نثر نویسنده‌­ای است که با کتاب و کلمه آشناست. نویسنده حتی دیالوگ­‌ها را با زبان محاوره ننوشته. چون محاوره نوشتن از دل نثر ادبی کتاب بیرون می­‌زد. و البته نحوه نوشتن دیالوگ­‌ها به صورتی نیست که مصنوعی و کتابی به نظر برسند: «می‌دانستم اگر تنها گیرتان بیاورند می‌­ریزند پاره‌­پاره‌­تان می‌­کنند»، «اینها جمع شده بودند که دانشگاه را از دست بچه انقلابی‌­ها بگیرند» «حمید هرچه بگوید عمل می‌کند».

نویسنده از یک زاویه­ دید سخت برای نوشتن این روایت استفاده کرده. زاویه­ دید سیال ذهن. با توجه به ذهن آشفته­ راوی این انتخاب یک انتخاب درست و دقیق است. گرچه با توجه به اینکه راوی در اکثر مواقع، هنگام روایت، همسرش را خطاب قرار می­‌دهد، به نظر می‌­رسد زاویه­ دید کتاب دوم‌­شخص است؛ اما اینطور نیست. زاویه­‌دید من­‌راوی است با تلفیق سیالِ ذهن.
نه تنها زاویه­­ دید، زاویه­ دیدِ یک ذهن آشفته است بلکه سبک روایت هم سبک روایت یک ذهن آشفته است. روایت­‌های این کتاب خطی نیستند. ماجراها پس و پیش در دلِ هم روایت شده‌­اند و هرکدام یادآور یک ماجرای دیگر است. البته نویسنده باز اینجا هم تکلیفش را با مخاطب روشن کرده و در همان ابتدای کتاب و در مقدمه به مخاطب هشدار داده که این کتاب روایت خطی نیست و دلیلش را هم برای این غیرخطی نوشت بیان کرده است: «روایتی غیرخطی و غیر تقویمی. اینجا داستان­‌ها ترتیب زمانی ندارند. پس و پیش شده‌­اند تا هم از یکنواختیِ معمولِ کتاب­‌هایِ زندگی‌نامه کم شود و هم مخاطب حال راوی را موقع بیان خاطراتش درک کند...»
این کتاب نمونه­ یک عاشقانه­ پاک است و به قول یک دوست یک عاشقانه­ حلال. زنی که مدام  رنج دوری از همسر را به دوش می­‌کشد. همسری که مدام در جبهه‌های نبرد است. اما او فقط از دردِ دوری ناله نمی‌­کند. پروین مرادی روایتگر زمانه­ خودش هم هست. یک دوران سی­‌وپنج ساله. فاصله­ بین دو نسل. او چیزهایی را دیده که نسل دوم انقلاب فقط در فیلم­‌ها دیده‌­اند و در کتاب­‌ها خوانده‌­اند. تجربیاتش او را تبدیل به یک زن باهوش و با درایت کرده. زنی که فقط با حس ششم متوجه خطر می­‌شود و در مواقع پر استرس از خطر فاصله می­‌گیرد. حتی اگر این فاصله گرفتن به سادگی یک شب بیدار ماندن باشد. البته که یک شب نخوابیدن به حرف ساده به نظر می‌­رسد ولی بیدار ماندن در شرایط خاص چقدر امکان­‌پذیر است؟
اگر توضیح روی جلد و مقدمه­‌های کتاب حذف شود و درباره­ حاج‌­حمید چند خط بیشتر اطلاعات در متن گنجانده شود، می‌­شود این کتاب را به عنوان یک رمان معرفی کرد. اتفاقی که برای بعضی از کتاب‌­های ایرانی و خارجی رخ داده. شاید بعدها این اتفاق برای این کتاب هم بیفتد؛ و به جای روایت پشت جلد بنویسند رمان.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها