چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲ - ۲۳:۴۲
بازگشت

مریم دوست‎محمدیان، نویسنده و کارشناس ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به بیان کارهایی که باید در سال جدید انجام دهیم، پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مریم دوست‎محمدیان: آخرین تکه لباس را توی چمدان می‌‎گذارم و آخرین تکه حرف را گوشه ذهنم. می‌خواهم این بار بعد بیست سال همه حرف‎‌‌ها را چهل تکه کنم و بیندازم زیر پای آدم‌‎هایی که یک عمر سکوت را مثل یک تکه نان جلوی‌شان سَق زده بودم. تصمیم داشتم نوروز امسالم این‌طور شروع کنم؛ زدن همه حرف‌های آماس‌‎کرده توی دلم را در این چند سال.

در چمدان را به سختی بستم؛ چون کمی پرتر از سال‌‎های گذشته چیده شد. ماه رمضان امسال می‌افتد توی تعطیلات نوروز و برای ابن‌السبیل‌جماعت دور از وطن که ما باشیم قصد دهه کردن برای روزه گرفتن یعنی چند دست لباس اضافه‌‎تر؛ وطنی که دیگر وطن‌مان نیست اما گونه‎‌‌های جاده‎ شهر خط افتاده از رفت‌وآمد مدام‎ به آنجا.

زیپ چمدان که کیپ شد به پشت دراز کشیدم تا نفسم بالا بیاید. از بالای شکم طبله ‎کرده چمدان چشمم خورد به گوشه سقف. تار عنکبوتی قد کف دست بالای گچ‎بری اتاق توی ذوقم خورد. عنکبوت کوچکی روی تارهایی که تنیده بود می‌‎رفت و می‌آمد؛ و شاید با هر رفتن و آمدن شکر خدا می‌کرد که خانه‌‎اش توی خانه‌‎تکانی‌مان به چشم نیامده؛ چشم‌‎هام همان جا ثابت ماند. ذهنم رفت سراغ طراحی حرف‌هایی که باید می‌‎زدم. حرف‌‎ها به آدم‌‎هایی که فقط یک روی سکه‌‎ام را دیده بودند. یا شاید بهتر بود طوری برنامه بریزم که دید و بازدید عید را بی‏‎خیال شوم؛ با بهانه روزه‌‎های روز و سنگینی بعد افطار؛ که شاید این بی‌‎اعتنایی از هر حرفی بیشتر صدا بدهد.
دیدوبازدید عید توی ماه رمضان هلم داد به عقب؛ شاید بیست سال پیش؛ هیجان آن موقع را یادم نیست اما الان برایم جالب شد این تقارن. تلاقی عید نوروز با ماه بندگی خدا. عنکبوت گوشه سقف از یک تار آویزان شد و زیر لب ذکر عید را دم گرفتم. لفظ، قالب تهی کرد و برگشت به ریشه‌‎اش؛ «عادَ» به معنای بازگشتن؛ و شاید به این خاطر به نو شدن سال عید می‌گوییم که شادی و روزهای خوب بعد از سرمای زمستان برمی‌‎گردند.

یک مگس چرخید و چرخید و افتاد توی تار گوشه سقف؛ درست وسط آن. عنکبوت آویزان از یک تار سریع خودش را رساند آنجا؛ یاد شعر سنایی افتادم که: «صوفیان هر دمی دو عید کنند/ عنکبوتان مگس قدید کنند» صوفیانی که سنایی می‌گوید مراقب دم‌وبازدم‌‎شان هستند؛ مراقب گفته‌‎ها و نگفته‌‎های‎شان؛ دستخوش‌‎شان هم می‌شود دو عید؛ دو بازگشت به شادی درست مثل امسال؛ تقارن روز نوی ایرانی با ماه خدا که ماه بازگشت است. نصیب عنکبوتی که مدام دهانش باز است و تار می‌‎تند هم مگسی که گرفتارش شده...
از جایم بلند می‌‎شوم. می‌خواهم برگردم به اصلم؛ همان سکه یک رو؛ که می‌گویند یوم‌‎الزینه که در قرآن آمده همان روزی است که حضرت ابراهیم بت‌‎های بت‌خانه را شکسته؛ و آن روز همین نوروز خودمان بوده. باید بتی را توی خودم بشکنم؛ تبر هم بماند روی دوش بت بزرگ وجودم تا چشم نفس اماره‌ام دربیاید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها