قرارداد الجزیره، روایتی از یک کتاب
رهام الوندی در کتاب «نیکسون، کیسینجر و شاه» به تفصیل از موافقتنامه الجزیره و حوادث پیش و پس از آن مینویسد. به نوشته او، مقامات آمریکایی و از همه بیشتر هنری کیسینجر با مصالحه شاه و صدام مخالفت میکرد. از نظر آمریکاییها لازم بود حکومت ایران از طریق کردهای مخالف دولت مرکزی عراق، فشار به بغداد را حفظ کند و همچنان به حمایت از بارزانی در مبارزه با صدام ادامه دهد. اما محمدرضاشاه احساس میکرد تا همینجا هم بیشتر از حد در این درگیری هزینه کرده است و با ادامه پشتیبانی از بارزانی، فرصت معامله با رژیم بعث را از دست میدهد.
الوندی مینویسد «کیسینجر به شاه گفت هرگونه موافقتنامهای با صدام، کاغذپارهای بیش نخواهد بود و اینکه شکست بارزانی کل منطقه را بیثبات خواهد کرد. وی همچنین نگران بود که شورویها این عقبنشینی ایران را دال بر ضعف فزاینده دنیای غرب میدانند و بدینوسیله بر طبل ماجراجوییشان خواهند کوبید. شاه در بدگمانی کیسینجر نسبت به صدام حسین سهیم بود، اما با بیمیلی هرچه تمامتر به این نتیجه رسید که غیرممکن است بتواند حمایت از بارزانی را همچنان ادامه دهد، بدون اینکه آتش جنگ بین دو کشور شعلهور نشود. منافع ایران زمانی به بهترین وجه تأمین خواهد شد که بتواند پیش از شکست پیشمرگهها، به معامله با عراق دست یابد.»
به روایت الوندی، محمدرضاشاه در گرفتن این تصمیم، یعنی مصالحه با عراقیها نه با کسی مشورت کرد و نه حتی درباره آنچه در سر داشت با کسی از جمع مردان دولت و دربار ایران به گفتوگو نشست. خودش تصمیم گرفت و خودش آن را اجرا کرد. «شاه باوجود هشدارهای کیسینجر، برای ملاقات با صدام حسین به الجزیره رفت و اعلامیهای را به امضا رساند که در آن ایران و عراق بر سر علامتگذاری مرزهای زمینیشان، قبول خط تالوگ در شطالعرب، و اعمال کنترل قطعی و موثر در مرزهای خود برای پایانبخشیدن به همه اقدامهای خرابکارانه – از هر ناحیهای که باشد – موافقت کردند.»
محمدرضاشاه در گام بعدی، ارتشبد نصیری را به ملاقات با بارزانی فرستاد تا «به وی اطلاع دهد مرز بین ایران و عراق ظرف چند هفته آینده بسته خواهد شد. بارزانی و پیشمرگههای وی مخیرند که تسلیم عراقیها شوند یا به صورت تبعید به ایران بیایند و در امان باشند، به شرط آنکه با خلعسلاح موافقت کنند.» تصمیم شاه برای بارزانی و کردهای متحد او اصلاً خوشایند نبود و آنها احساس میکردند فریب خوردهاند. سرانجام از ناچاری، میان تسلیم به دولت مرکزی عراق یا پناهندگی به ایران، دومی را انتخاب کردند.
گویا مأموران موساد که آن زمان در کردستان عراق بودند و با بارزانی همکاری میکردند نیز به ایران گریختند. «طبق گفته دیوید کیمچ، یک مقام ارشد وقت موساد، اسرائیلیهای مستقر در کردستان با ترس و وحشت ناظر عقبنشینی یگانهای توپخانه ارتش ایران از مرز بودند... الیزر تسافریر، رابط موساد با بارزانی از ترس اسیر شدن به دست عراقیها، به سرعت از مرز به سوی ایران فرار گرفت.»
ادامه روایت الوندی، در موضوع قرارداد الجزایر به توضیح سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران و کردها و نیز نگرانیهایی که در تهران و واشنگتن از افزایش نفوذ شوروی در عراق وجود داشت اختصاص دارد و نویسنده به اظهارنظرهای طرفهای درگیر در ماجرا و فعل و انفعالهای بعدی آنان اشاره میکند. خلاصهاش اینکه هرچند تصمیم شاه در امضای این معاهده برای مجموعهای از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، تصمیم دلپذیری نبود، درنهایت از سوی همگی پذیرفته شد. حتی کیسینجر به شاه پیام داد «سیاست ما همچنان پشتیبانی از ایران به مثابه دوست نزدیک و پروپاقرص ایالات متحده خواهد بود.»
کارشکنیهای طرف عراقی در اجرای معاهده
کار میلهگذاری برای مشخص کردن مرزها دو کشور، چند سال بعد از امضای معاهده، در بهار 1357 آغاز شد. چند ناظر بینالمللی نیز بر اجرای درست کار نظارت میکردند. اما نمایندگان عراق مدام در روند کار اخلال میکردند و مانع اجرای سریع آن عملیات میشدند. ارتش ایران طبق توافق، تصمیم به تخلیه بخشی از میمک داشت که ناگهان عراقیها، بدون هیچ توضیح و استدلالی منطقه را ترک کردند و کار را ناتمام باقی گذاشتند. به مکاتبات بعدی طرف ایرانی نیز پاسخ ندادند.
یعقوب حسینی، نویسنده کتاب «تاریخ نظامی جنگ تحمیلی» معتقد است «اینک چرا در آخرین لحظات نماینده عراق از امضای اسناد و مدارک نهایی و مبادله آن خودداری کرد بحثی است که باید در تحلیل سیاسی جنگ به آن پرداخته شود. اما نکته مهم من این است که جرقه جنگ علیه ایران از محل همان میلهها در مناطق زینالقوس (زینلکش)، سیفسعد (میمک) و حوض میمک زده شد. این حادثه در ذهن انسانِ بررسیکننده این تصویر را بهوجود میآورد که آیا اقدام عراق براساس طرح و راهبردی پیشبینی شده نبوده است تا ایران را وادار کند در قرارداد 1975 الجزایر تجدیدنظر کند؟»
او اضافه میکند «همان زمان ایران تلاش کرد عراق را دوباره پای میز مذاکره بکشاند و مسأله طی یادداشت رسمی وزارت خارجه، به تاریخ هفدهم خرداد 1357 به عراق اعلام شد، اما عراق به یادداشت ایران پاسخی نداد و تلاش ایران به نتیجه نهایی نرسید؛ درست همان زمانی که حرکت انقلابی مردم ایران شروع شده بود. سوال دیگری هم مطرح میشود: آیا وضعیت سیاسی در حال تحول آن روز ایران، عراق و همدستانش را وسوسه نکرد تا از پایاندادن به اختلافات مرزی با ایران خودداری کنند و به امید ایجاد شرایط مناسبتر برای تحمیل خواستههای خود به ایران باشند؟»
پاسخ پرسشهای حسینی هرچه باشد، میدانیم که صدام اواخر تابستان 1359 با این بهانه که معاهده الجزایر به حکومت بعث تحمیل و در آن بسیاری از حقوق عراقیها نادیده گرفته شده است، یکطرفه از آن بیرون رفت. در حقیقت یکی از چند بهانه رژیم بعث برای حمله به ایران و شروع جنگ تحمیلی، بازنگری در قرارداد الجزایر بود. آن زمان صدام و مشاورانش باور داشتند که ایران انقلابی را در جنگی سریع و کوتاه شکست میدهند و امتیازات بیشتری از ما میگیرند و حتی استان خوزستان را هم از ایران جدا میکنند. باوری که بسیار نادرست بود و نادرستیاش همان روزهای نخست شروع جنگ تحمیلی برای همه، حتی به خود صدام معلوم شد.
نظر شما