پیشرفتهای تکنولوژیکی فقط اوضاع را بدتر میکند. سیلی از متون چاپی، اراسموس، محقق دوره رنسانس، را برانگیخت تا از احساس انباشت «انبوه کتابهای جدید» شکایت کند، در حالی که ژان کالوین، متکلم فرانسوی، درباره خوانندگانی که در «جنگل سردرگم» چاپی سرگردان بودند، نوشت. بیم آن میرفت که تغییر مسیر آسان و مداوم از یک کتاب به کتاب دیگر اساساً نحوه کار ذهن را تغییر دهد. ظاهراً ذهن مدرن برای مدت طولانی در موقعیتی قرار نگرفته است که تفکر جدی انجام دهد.
در قرن بیست و یکم، فناوریهای دیجیتال همان اضطرابهای قدیمی در مورد توجه و حافظه را شعلهور میکنند و الهامبخش برخی استعارههای جدید هستند. اکنون میتوانیم نگران باشیم که مدارهای شناختی مغز از طریق تعامل با جستجوی گوگل، تلفنهای هوشمند و رسانههای اجتماعی «سیمکشی مجدد» شده است. ذهن سیمکشیشده اکنون وظایفی را که قبلاً توسط حافظه داخلی آن انجام میشد به دستگاههای خارجی واگذار میکند. افکار از ایدهای به ایده دیگر حرکت میکنند. دستها ناخواسته به سمت جیبها و گوشیها میروند. ممکن است به نظر برسد که دسترسی مداوم به اینترنت ظرفیت ما را برای توجه پایدار کاهش داده است.
این سیمکشی مجدد ظاهری با ناراحتی عمومی، گاهی اوقات با هشدار، و اغلب با توصیههایی در مورد چگونگی بازگشت به طرز تفکر بهتر و ظاهراً «طبیعیتر» مورد توجه قرار گرفته است. این عناوین هشدار دهنده را در نظر بگیرید: «آیا گوگل ما را احمق میکند؟»، «آیا گوشیهای هوشمند نسلی را نابود کردهاند؟». این اشتیاق برای بازگشت به عصر گذشته که توجه و حافظه به درستی مدیریت شده بود، موضوع جدیدی نیست. عصر حواسپرتی و فراموشی ما به بسیاری دیگر از سوابق تاریخی میپیوندد: امپراتوری روم سنکا، سلسله سونگ زو، اصلاحات کالوین.
افلاطون از ما میخواهد باور کنیم که این احساس مضاعف اضطراب و دلتنگی به قدمت خود سواد است، مشکلی اجتنابناپذیر که ذاتی فنآوری نوشتن است. او در یکی از دیالوگهایش به نام فادروس میگوید که چگونه مخترع باستانی نوشتن، خدای مصری به نام تئوث، کار خود را به پادشاه خدایان تقدیم میکند. تئوث میگوید: «ای پادشاه، این اختراع مصریان را خردمندتر خواهد کرد و خاطرات آنها را بهبود خواهد بخشید. زیرا اکسیر حافظه و خرد است.»
تا زمانی که فناوریهای نوشتن و خواندن ذهن را گسترش میدهند، نویسندگان استراتژیهایی را برای مدیریت این تعامل پیش کشیده و توصیههایی برای درست فکر کردن در محیطهای رسانهای که با تفکر «مناسب» خصمانه به نظر میرسند، ارائه کردهاند. یافتن نظریههای گذشته در مورد روشهایی که فناوریها، مانند کتابهای چاپی یا نوشتن، به تفکر در هزارههای گذشته شکل دادهاند، دشوار نیست. با این حال، این تئوریها به ما این حس را نمیدهند که دقیقا چگونه ذهنها شکل گرفتهاند، یا این که با تفکر متفاوت چه چیزی به دست آمده است. برای درک درهم تنیدگی کتابها و ذهنها در حال شکلگیری، ممکن است به خوانندگان و نویسندگان اروپا در قرون وسطی رجوع کنیم، زمانی که قفسههای کتاب مملو از نسخههای خطی بود اما به نظر میرسید که حافظه و توجه کمرنگ شده بودند.
در طول قرن سیزدهم، جفری وینساف، محقق حوزه دستور زبان، توصیه های زیادی برای نویسندگانی داشت که مملو از اطلاعات مفید بودند؛ بر این اساس، یک نویسنده خوب نباید عجله کند. آنها باید از «خط اندازهگیری ذهن» برای ایجاد یک مدل ذهنی قبل از عجله در نوشتن استفاده کنند: «نگذارید دست شما آنقدر تند باشد که قلم را در دست بگیرد... بگذارید قطبنماهای درونی ذهن، تمام گستره نوشتن را بسازند.»
گم شدن در کتابها، رمانها، به عنوان یک عمل با فضیلت در زندگی مدرن بازنویسی شده است: عادت و اثباتی برای یک ذهن سالم. با این حال، همین عمل از نظر دیگران مانند یک آسیبشناسی به نظر میرسد. برخی این مسئله را چنین میخوانند که این ذهن که از خیلی چیزها دیوانه شده است، دیگر نمیتواند چیزی را بچشد.
نوستالژی فنی در نهایت به نظر اشتباه میرسد، چه روزهای قبل از گوتنبرگ، چه قبل از روزنامهها یا قبل از توئیتر. ما باید بر خلاف روشهایی کار کنیم که سبب میشود ذهنمان بهطور سیستماتیک با منافع غولهای فناوری، آلایندهها و حتی فرهنگ فرزندپروری همسو شود.
این مقاله ترجمه خلاصهای است از منبع زیر:
https://aeon.co/essays/weve-always-been-distracted-or-at-least-worried-that-we-are
نظر شما