محمدرضا سرشار، نویسنده و یکی از استادان شانزدهم دوره آموزشی آلجلال بعد از حضور در کلاسهای این دوره و ارتباط با علاقهمندان نویسندگی یادداشتی را نوشته است که در ادامه میخوانید.
«باسمه تعالی
دیشب (جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱) ساعت ۱۸ و ۲۵ دقیقه تا ۱۹ و ۴۰ دقیقه در جمع حدودا ۱۵۰ نفره خانمها و آقایان اغلب جوانِ مهمان جشنواره جلال آل احمد (شاید هم بنیاد ادبیات داستانی)، از سراسر کشور، در عمارتی ساده اما مرتب و مناسب، در یکی از فرعیهای بزرگراه نیایش، حوالی شهران حاضر شدم تا در باره نقطه دید در داستان و انواع آن صحبت کنم.
از ابتدای تاسیس این جشنواره، این نخستین بار بود که در این جلسات شرکت میکردم. قبل از شروع کلاس، با ابراز محبت بیشائبه و وسیع (بهویژه از سوی جوانترها؛ و البته عمدتا در ارتباط با برنامه قصه ظهر جمعه رادیو) مواجه شدم، که در مواردی نیز با بغض در گلو و حتی ریختن اشک شوق تنی چند از آنان همراه بود، که مرا تحتتاثیر قرار داد. بهطوری که از روی صندلی بلند شدم و یکی از آنها را، که مردی جوان بود که نمیتوانست بر تاثر خود غلبه کند، در آغوش گرفتم.
ادب و احترام و توجه به مدرس و درس، از همان ابتدای تدریس، بسیار خوب بود. تا آنجا که گویی آن جلسه نه یک کلاس یا سخنرانی، که مراسم نکوداشت و تجلیل از این ضعیف بود. در طول صحبت با عنایت کامل گوش فرامیدادند و گهگاه نیز سوالهای سنجیده میکردند. در یک کلام، باید گفت: همه چیز خوب بود. در آن میان - که شاید هم به عنوان نمک جلسه لازم بود- فقط یک نفر بود که از ابتدا گویا موافق روالی که من در طرح مطلب در پیش گرفته بودم یا شاید هم خود من، نبود؛ اما او هم با این توصیه بنده، که طرح سوال خود را به پایان جلسه موکول کند، هر چند با تظاهر به دلخوری، ساکت ماند؛ اما بعد از پایان وقت کلاس، مرا به تبعیت از معیارهای جشنوارههای ادبی خارجی در زاویه دید -که توضیح نداد چه زاویه دیدی است- دعوت کرد. ابراز داشت که ایران نه در گذشته و نه حال، در داستان پیشینه و حرفی برای گفتن نداشته است و ندارد و همه چیز ما در این زمینه، از غرب آمده است.
باز بی ذکر مصداق و نمونهای، افزود که غربیها طی دهههای اخیر، به هیچ رمانی که با زاویه دیدهای مرسوم دانای کل و اول شخص و مخلفات آنها نوشته شده بوده جایزه ندادهاند. گفت که نویسندگان ژاپنی در زمینه داستان خیلی پیشروند. تمام جشنوارههای ادبی ما و انتخابهایشان فرمایشی و به همین سبب بیارزش است. از فیلمهای یکی از کارگردانان ایرانی که ما او را به سیاهنمایی میشناسیم دفاع و تجلیل کرد و ....
گفتم: خوب، یکی از آن جشنوارههای به قول شما فرمایشی داخلی، همین جشنواره جلال آلاحمد است که شما حالا مهمانش هستی! پس چرا آمدهای و در آن شرکت کردهای که بقیه، تقریبا یکپاره، با لبخند، کف زدند، و به این طریق، موافق نبودن خود را با این ادعای وی ابراز کردند.
یک نفر نیز، بسیار نرم و مودبانه پرسید: شما چندی پیش راجع به یک خانم اهل قلم، نکاتی نوشته بودید. حالا مدتها از آن زمان گذشته و او نیز مرحوم شده. آیا هنوز هم نظرتان همان است؟ گفتم: متاسفانه یا خوشبختانه، تا کنون نشده نقدی را ولو دهها سال پیش- نوشته باشم و بعدها از نوشتن آن پشیمان شده باشم. علتش هم این است که تا موضوعی را به یقین نرسیده باشم، نمینویسم و منتشر نمیکنم.
پرسشهای انفرادی بعد از جلسه حاضران نیز زیاد بود. من هم آماده بودم بایستم و پاسخ بدهم؛ اما گردانندگان کلاسها، ظاهرا نگران دیر شدن وقت شام آنها و کلاس بعدی و منتظر بودن راننده برای من بودند. لذا انجام آن کار مقدور نشد. نهایتا اینکه، هرچند در آن وقت کم، فرصت نشد همه مطالبی را که آماده کرده بودم عرضه کنم، یا ناهمسانی سطح دانش نظری و تجربی حاضران، سبب شده باشد که همگان بهرهای واحد از کلاس نبرده باشند، اما از جمله معدود جاهایی بود که در سالهای اخیر، از رفتن به آن، پشیمان نشدم.»
نظر شما