هنگام تيراندازی به دانشجویان دانشکده فنی بعضی از رادياتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون قندچی، بزرگنیا و شریعترضوی و مجروحين در آميخت و سراسر محوطه مركزی دانشكده فنی را پوشاند، طوری كه حتی پس از ماهها از در و ديوار دانشكده فنی بوی خون میآمد.
در میان خاطرات و روایاتی که از حوادث 16 آذر 1332 موجود است روایت مصطفی چمران و بابک امیرخسروی و محمد ترکمان از حزئیات و تجزیه و تحلیل بیشتری برخوردار است، جزئیاتی که مصطفی چمران به عنوان یک شاهد عینی روایت و محمد ترکمان، پژوهشگر تاریخ آن را با نگاه محققانه خود بررسی میکند و بابک امیرخسروی دلیل اعتراض را برمیشمرد.
مصطفی چمران از مشاهدات خود درباره صبح 16 آذر مینویسد: «صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهای را پيشبينی میکردند. دانشجويان حتیالامکان سعی میکردند که به هيچ وجه بهانهای به دست بهانهجويان ندهند. از اين رو دانشجويان با کمال خونسردی و احتياط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمايي عدهای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نيامد به داخل دانشکدهها هجوم میآوردند؛ از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زيادی را دستگير کردند. بين دستگير شدگان، چند استاد نيز ديده میشد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کاميون کشيده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخيمتری میرفت، لذا برای حفظ جان دانشجويان، دانشکده را تعطيل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند.»
بابک امبرخسروی، عضو حزب توده هم روایتی از 16 آذر 32 دارد و اعتراض دانشجویان را بیربط با سفر نیکسون برمیشمرد: «روز 16 آذر آن سال (1332) شاید آرامترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامهای برای تظاهرات پیشبینی نشده بود. برخلاف آنچه شایع است که دانشجویان علیه آمدن نیکسون به ایران دست به تظاهرات زده بودند و به خاطر این تظاهرات به دانشجویان حمله شد، این گفتهها به کلی نادرست است به خصوص اینکه نیکسون نه در 16 آذر بلکه در 18 آذر وارد تهران شد و دانشجویان اطلاعی از آمدن نیکسون نداشتند. اتفاقا آن روز اصلا تظاهرات در کار نبود بلکه علت درگیری این بود که بهانه کرده بودند که دانشجویان برای سربازانی که آنجا مستقر بودند، شکلک درآوردهاند. سربازان وارد کلاس درس مهندس «شمسی» استاد نقشهبرداری در دانشکده فنی شده و خواسته بودند چند نفر را دستگیر کنند. سر این قضیه مهندس شمسی عصبانی میشود و کلاس را تعطیل میکند و پیش «مهندس خلیلی» رییس دانشکده میرود که خودش از طرفداران دکتر مصدق بود. او هم عصبانی میشود؛ خود ایشان یا معاونش دکتر عابدی، زنگ دانشکده را میزند. دانشجویان میریزند در کریدور دانشکده فنی. در همین حین سربازها وارد صحن دانشکده میشوند. دانشجویان شعارهایی از جمله «مرگ بر شاه» سر میدهند. بعد تیراندازی برنامهریزی شده آغاز میشود.»
محمد ترکمان، پژوهشگر تاریخ هم با بررسی اسناد درباره علت تحرکات دانشجویان در 16 آذر مینویسد: «محور اعتراضات دانشجویان در روزهای قبل طبق اسناد و مدارک اعتراض به دادگاه دکتر مصدق و اعتراض به تجدید رابطه با انگلستان بود و هیچ سند و مدرکی برای اینکه در آن زمان به سفر نیکسون اعتراض وسیعی صورت گرفته باشد، در دست نیست. از آن گذشته در روز ورود نیکسون به دانشگاه اعتراض و واکنشی شاهد نیستیم. اما میبینیم که دو هفته بعد از 16 آذر که دنیس رایت، سفیر کبیر انگلیس به تهران میآید. دانشجویان اعتصاب میکنند و واکنش بسیار تندی نشان میدهند. واقعه 16 آذر اساسا ارتباطی با تظاهرات ضد آمریکایی و نیکسون ندارد.
این قضیه آنقدر آشکار و مشخص بود که روزنامه شاهد (روزنامه بقایی) در روز هجدهم آذر مینویسد؛ روز نیکسون، خرابکاری تودهایها. در این مقاله گفته میشود که تودهایها مصمم شدهاند به بهانه مخالفت با ورود نیکسون و به منظور آلوده ساختن مبارزات و تظاهرات خشمآلوده در تهران و شهرستانها دست به تظاهرات زنندهای بزنند و... یعنی اینکه تا این لحظه اتفاقی نیفتاده در روز هجدهم مینویسد که میخواهند این کار را بکنند و یا مثلا مجله خواندنیها در تاریخ بیست و یکم آذر وقتی به واقعه دوشنبه گذشته شانزدهم آذر اشاره میکند، از آن به عنوان اعتراضات علیه تجدید رابطه با انگلستان یاد میکند و هیچ اشارهای به ضد آمریکایی بودن تظاهرات یا مخالفت با ورود نیکسون و ارتباط آن با 16 آذر ندارد.»
مصطفی چمران که آن روز در دانشگاه تهران حضور داشت از هجوم ماموران به دانشگاه چنین حکایت میکند: «عدهای از سربازان، دانشكده فنی را به كلی محاصره كرده بودند تا كسي از ميدان نگريزد. اكثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشكده خارج شوند. در اين ميان بغض يكی از دانشجويان تركيد. او كه مرگ را به چشم میديد و خود را كشته میدانست ديگر نتوانست اين همه فشار درونی را تحمل كند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شكل شعارهای كوتاه بيرون ريخت: «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه». هنوز صداي او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند، به كلی غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود...»
چمران درباره کشته شدن بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی و بوی خون گرفتن دانشکده فنی مینویسد: «هر كه را يافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهاي بالا به صف و روانه زندان كردند و خبر پيروزي خود را براي يزيد زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند. در اين واقعه مستخدمان و كارگران دانشكده فنی بیاندازه به دانشجويان كمك كردند. بدين ترتيب سه نفر از دوستان ما بزرگنيا، قندچي و شريعت رضوي شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادی مجروح شدند. هنگام تيراندازی بعضي از رادياتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحين در آميخت و سراسر محوطه مركزي دانشكده فني را پوشاند، طوری كه حتی پس از ماهها از در و ديوار دانشكده فنی بوی خون میآمد. مامورين انتظامی پس از اين عمل جنايتكارانه و ناجوانمردانه از انعكاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک كردند ولی ماهها اثر خون در گوشه و كنار ديده میشد و سالها جای گلولهها بر در و ديوار دانشكده فنی نمايان بود و تا زمين میشود و تاريخ وجود دارد، ننگ و رسوايی بر كودتاچيان خواهد بود.
نظر شما