اثرات اجتماعی همهگیری کرونا فراگیر بوده و به کندی محو میشود: عادات معاشرت تغییر کرده است، زیرا مردم به صورت آنلاین ملاقات کرده و از خانه کار میکنند و در نتیجه عضله تعامل حضوری پژمرده میشود. وقتی زندگی به این شکل تغییر میکند چه چیزی را از دست می دهیم و برای بازگرداندن آن چه کنیم؟
تنهایی به طور فزایندهای به عنوان یک مشکل در سلامت عمومی شناخته میشود. دانشمندان علوم اجتماعی اثرات فیزیکی احساس تنهایی را اندازهگیری کردهاند و نتایج هشداردهنده است. «جان کاچیوپو»، روانشناس، این مسئله را به طور خلاصه چنین خلاصه کرد: «انزوای اجتماعی تأثیری بر سلامتی دارد که با تأثیر فشار خون بالا، ورزش نکردن، چاقی یا سیگار کشیدن قابل مقایسه است».
اما مسئله این است که چنین استدلالهایی به بعضی مسائل بیتوجه هستند. آنها بر عوارض جانبی تنهایی تمرکز میکنند، نه آسیب خود تنهایی. در عوض میتوانیم بپرسیم که احساس تنهایی چیست؟ تصویربرداری امآرآی عملکردی نشان میدهد که ناحیهای از مغز که با طرد اجتماعی فعال میشود، همان ناحیهای از مغز است که در درد فیزیکی نقش دارد. اما درد بهتنهایی برای توضیح اینکه چرا تنهایی برای ما بد بوده کافی نیست. چرا تنهایی درد دارد؟ این درد در مورد چگونگی زندگی کردن به ما چه میگوید؟
اینها پرسشهایی فلسفی هستند، نه اجتماعی-علمی. محوریت آنها ماهیت شکوفایی انسان و نقش اجتماعی در شکل دادن به آن است، سؤالاتی که به فیلسوف یونان باستان ارسطو برمیگردد، که دو کتاب از اخلاق نیکوماخوس خود را به «فیلیا» که معمولاً «دوستی» ترجمه میشود، اختصاص داده است. ارسطو میدید که انسانها نیازهای اجتماعی دارند و وقتی این نیازها برآورده نشود، رنج میبریم. «تنهایی» نامی است برای رنج ما و آنچه ما نیاز داریم، اساساً دوستان هستند.
برای اینکه بفهمیم تنهایی چه بدی دارد و چگونه میتوان آن را درمان کرد، باید بدانیم چرا دوستی خوب است.
دیدگاه ارسطو از فیلیا چیزی عمیقاً درست است. ما مدرنها تمایل داریم که تمایز قائل شویم و دوستان را از خانواده و شرکای عاشقانه متمایز کنیم. دیدگاه ارسطو فراگیرتر است: او روابط خانوادگی و عاشقانه را نیز به عنوان اشکال دوستی میشمارد. این روابط در زندگی ما به عنوان حیوانات اجتماعی نقش اساسی دارند و از تنهایی جلوگیری میکنند.
اما ارسطو هم اشتباهاتی داشت. پارادایم «فیلیا»ی او مبتنی بر دوستی مردانی عادل، شجاع، معتدل و بزرگوار است که یکدیگر را به خاطر شخصیت خوبشان دوست دارند. دوستی واقعی، مانند فضیلت واقعی، بر این اساس نادر است. کهنالگوهای پیوند مردانه در ایلیاد، آشیل و پاتروکلوس ممکن است یکدیگر را به عنوان دوستان واقعی بپذیرند، اما باقی مردم احتمالا تا این اندازه خوششانس نیستند.
خوشبختانه قضیه اینطور نیست. دوستی ممکن است سخت باشد، اما نه آن گونه که ارسطو میاندیشد. وقتی به دوستانمان فکر میکنیم، برخی هستند که آنها را «فضیلتانگیز» یا «تحسینانگیز» مینامیم. دیگر دوستانمان ممکن است اینگونه نباشند، اما این مسئله از اهمیت دوستی آنها نمیکاهد. برای ارسطو، دوستی یعنی شایستهسالاری و مشروط به فضیلت است. او گمان میکرد دوستان باید بهنوعی بیثبات باشند؛ آنها باید شما را رها کنند و ، در لحظهای که فضایل را که باعث دوستی شما میشود را از دست میدهید، از دوست داشتن شما دست بردارند. این تقریباً خلاف حقیقت است. نمیگویم که دوستی باید بدون قید و شرط باشد - اما میتواند چنین باشد. همه ما به اعضای خانواده و حتی دوستانی را که دوستشان نداریم عشق میورزیم.
نظرات ارسطو به استدلال او مبنی بر اینکه دوست داشتن کسی برای خودش، دوست داشتن او برای شخصیتش است، میپردازد. فقط اینطور نیست. شما صرفا کاراکتر خود نیستید، مجموعهای از خصلتها و ویژگیها، فضایل و رذیلتها که میتوانید از همه آنها پیشی بگیرید. شما یک انسان خاص و مشخص هستید که با هیچ یک از کیفیتهایی که دارید تعریف نشدهاید. بنابراین، دوست داشتن برای خود، دوستداشتنی شدن برای فضایل شما نیست و ارزش داشتن به عنوان یک دوست، با تحسین شدن یکسان نیست. در واقع، برعکس است.
ارزش دوستی در نهایت از ارزش بی قید و شرط افرادی که با هم دوست هستند ناشی میشود. دوستی را انتخاب کنید که در زندگی شما اهمیت دارد: این مسئله در نهایت مهم است، زیرا دوست شما است و خود شما نیز مهم هستید. دوستان واقعی یکدیگر را گرامی میدارند، نه فقط آن مفهوم دوستی را که آنها را به هم متصل میکند.
این مقاله ترجمه خلاصهای است از منبع زیر:
https://bigthink.com/thinking/life-is-hard-loneliness/
نظر شما