کتاب «جنگیدن در سنگر قلم» از مجموعه تاریخ شفاهی فوتبال منتشر شد؛
از لحظههای نفسگیر فوتبال تا روزهای پرچالش کیهان ورزشی
کتاب «جنگیدن در سنگر قلم» گفتوگو با منوچهر زندی به کوشش ابراهیم افشار از مجموعه تاریخ شفاهی ورزشی ایران روایت شکلگیری یک مطبوعاتی از زمین خاکی چهارصد دستگاه تا لحظههای پرفراز و فرود جان دادن به ورزش در روزها و سالهای ملتهب ایران در کیهان ورزشی است.
جذابیت خاطرات منوچهر زندی در مقایسه فضای میان دو روزنامه مطرح و رقیب ایران کیهان و اطلاعات به ویژه در سالهای پایانی حیات پهلوی است. پس از آن تکاپوی روزنامهنگاران جوان و پرانگیزه برای فعالیت در دوران پس از انقلاب است.
منوچهر زندی متولد منطقه پارچین و در یک خانواده شلوغ ارتشی به دنیا آمد. پس از آن در نیمه تحصیل در مدرسه به محله چهارصد دستگاه نقل مکان کرد. محلهای که به روایت او برای لهستانیها ساخته و پس از رفتن لهستانیها به ایرانیها واگذار شد. چهارصد دستگاه نسبت به سایر محلات تهران مدرن و از آب تصفیه، کوچههای آسفالت شده و برق برخوردار بود. البته اطرافش همه بیابان بود و یک طرفش هم مفتآباد.
زندی نقش حسن حبیبی در شکوفایی استعدادش در فوتبال بازی کردن را میستاید و درباره حبیبی که تفاوت سنی چندانی با او نداشت، میگوید: «من فکر میکنم کاری که حسن حبیبی کرد و یاد همه ما داد اینکه اولا هرگز تنهایی از این مناطق عبور نکنیم. خود حسن آقا فکر کنم شانزده سالش بود و من یک بچه یازده ساله بودم.» زندی روایتی از کودکی گره خورده با فوتبال دارد که درست مثل داستانی پر تب و تاب با واژههایی مثل محله چهارصد دستگاه، بیابانهای اطراف آن، لاتهای چاقوکشی مانند اروشا و غلام گردویی و جانفشانی حسن حبیبی برای امنیت پسربچههای علاقهمند به فوتبال گره خورده است.
زندی پس از آنکه دیپلم گرفت برای خواندن روزنامهنگاری به ماربورگ آلمان رفت و بعد از چند سال به ایران بازگشت. خودش درباره علت علاقهاش به نوشتن درباره ورزش میگوید: «ما از دکه سر میدان فوزیه میخریدیم این را. من وقتی کیهان ورزشی را دیگر وا کردم پیش خودم، گفتم این کار چهقدر قشنگ است، چه قدر من این کار را دوست دارم این کار را. من از کلاس اول دبیرستان فکر کردم چقدر به کیهان ورزشی علاقه دارم. یک روزی من روزنامهنگار بشوم...»
تجربه زندگی در آلمان و ورق زدن مطبوعات و مطلب نوشتن در کیکر ورزشی برای زندی باعث شد که وقتی به ایران بیاید و در کیهان ورزشی قلم بزند، با دنیای متفاوتی روبهرو شود: «بعد که آمدم تو کیهان ورزشی، نگاه کردم دیگر، خوب همکاران من نه فوتبال بازی کردند، نه داوری میدانند نه مربیگری میدانند، نه سیستم میدانند ولی راجع به فوتبال حرف میزنند. خوب این کار غلط ...»
زندی از فضای رقابتی کیهان نسبت به اطلاعات میگوید در اواسط دهه پنجاه. وقتی با چهرههای شاخصی همکار و همقلم میشد:«ما هر چه میرفتیم بالا، اطلاعات آمد پایین. اطلاعات همیشه ... کیهان همیشه نگاه چپ داشت. بعدها هم مشخص شد که نیروهای چپ توی کیهان حضور دارند... حالا گلسرخی و داوری و اینها توی بخش اداره همسایه من بودند توی سازمان شهرستانها. ولی به هر حال همان گلسرخی. فکر کن! یعنی چیز بود. بتون کار کیهان -حالا شاید چاپخانه- همیشه چپ بود. حالا کیهان این فضا بیشتر بوده. وقتی رحمان هاتفی بعدا معلوم شد که به هر حال مدتها حزب توده را رحمان اداره میکرده.»
منوچهر زندی که هم در دوره پهلوی و هم در زمان انقلاب در کیهان ورزشی حضور داشته است، با دیده انتقاد به بزرگانی در کیهان ورزشی مینگرد که اعتقادی به شاگردپروری و حضور چهرههای جدید در کیهان ورزشی نداشتند. او از چهرههای سرشناسی که در کیهان اسم و رسمی داشتند، نام میبرد که کیهان را در انحصار خود گرفته بودند: «من یک روزی بعد از اینکه آمدم کیهان ورزشی با بدبختی آمدم. بعد آمدم تو فوتبال. بعد آمدم دیگر یواش یواش شدم شورای سردبیری کیهان ورزشی توی انقلاب. یادتان است؟ یک روز آقای اسداللهی گفت: من چقدر خوشحالم که منوچهر اینجاست.
خودم یک روزی رفتم در خانهشان در چهارصد دستگاه گفتم بلند شو بیا پسر، تو شاگرد من بودی. بیا. آقا من نشسته بودم این داشت این دروغهای گنده را میگفت. کی گفتی؟ من هر دفعه آمدم، تو من را رد کردی. به نظر من این بزرگان فوتبال که بسیار هم توانمند بودند، آقای اسداللهی آدم توانمندی بود، متاسفانه اصلا شاگردی برای خودش نگذاشت. هیچی یاد هیچکس نداد. کسی را دوست نداشتند بیاید. این وضع را من در گیلانپور هم دیدم. این وضع را به نوعی در آقای بهمنش هم که به هرحال بزرگ این کار است، دیدم. اینها بالاخره باید یک شاگرد از بغل دستشان میدادند بیرون. یک کسی امروز میگفت من شاگرد آنهایم. همه احترام میگذاریم به آقای بهمنش. کجا استاد من بوده؟ هیچ وقت ...»
مرور سخنان منوچهر زندی با تصویر بخشی از تاریخ محله چهارصد دستگاه آغاز میشود و با وصف وضعیت کیهان ورزشی در اواخر پهلوی وسالهای ابتدایی انقلاب به پایان میرسد. در این تاریخ شفاهی زندی سعی میکند شرایط دشوار فضای کیهان ورزشی را از دید جوانی علاقهمند، باسواد و ورزشکار ترسیم کند که به راحتی نمیتواند قلم به دست بگیرد و از سواد، اطلاعات و تجربه خود در یک روزنامه ورزشی استفاده کند. در کنار آن فضای ملتهب انقلاب را از دریچه نگاه یک ورزشینویس ترسیم میکند که ورزشکاران و مطبوعات در پیروزی انقلاب با چه شرایطی مواجه بودند.
کتاب «جنگیدن در سنگر قلم» گفتوگو با منوچهر زندی به کوشش ابراهیم افشار از مجموعه تاریخ شفاهی وورزشی ایران در 121 صفحه شمارگان 500 نسخه از سوی انتشارات نگارستان اندیشه به چاپ رسید.
نظر شما