معمولا برای ما اهمیت دارد که احساس بهنجار بودن داشته باشیم؛ در واقع نمیخواهیم از طیف عقاید و تمایلاتی که برای دیگران منطقی به نظر میرسد خیلی خارج شویم. اما در واقع ما در تخمین زدن اینکه دیگران واقعا چگونه هستند مهارت چندانی نداریم چرا که تقریبا همیشه با تصویر اصلاحشده و محدودشده سایرین روبهرو میشویم، تصویری که در بسیاری از زمینهها، گمراهکننده است.
دوباتن با سرفصل «پیش از آنکه به دنیا بیاییم» خصوصیات ما را اینطور تعریف میکند: ما خیلی قبلتر از آنکه واقعا متوجه وجود خود شویم یا حتی قبل از اینکه نطفهمان بسته شود آغاز شدهایم. ویژگیهای شخصیتی ما عمیقا به ابعادی از زندگی والدینمان وابسته است که احتمالا از صحبت کردن مستقیم درموردشان طفره میروند.
شیوهای که دنیا را میبینیم عمیقا متاثر از تجارب گذشته ماست، ما طی فرآیندی، که روانشناسان آن را «فرافکنی» مینامند، تجربههای خود را برای تحمل کردن به زمان حال میآوریم، تقریبا بدون اینکه از آن آگاه باشیم. «جمله ناکامل» اسم یک تست فرافکنی کلاسیک است. این تست از ما میخواهد جملاتی را تکمیل کنیم و سپس بخشهایی از فرضیات و میراث کودکیمان را جمعآوری میکند که اگر این تست را انجام نمیدادیم، شاید هرگز به آنها دسترسی پیدا نمیکردیم. نکته حائز اهمیت این است که زمان تکمیل جملات نباید بیش از اندازه فکر کنیم تا ناخودآگاهمان را غافلگیر کنیم و اجازه دهیم دقیقا همان چیزی را بگوید که در ذهنمان وجود دارد.
این تست اهمیت ناهشیار انسان را نمایان میکند و چه بسا آن را ارجح بر هشیار میداند. گاهی برای آنکه به درستی متوجه گرههای ذهنی و دغدغههای درونی بشویم نیاز داریم بدون آنکه فکر کنیم تنها بنویسیم و اجازه بدهیم افکار از هر کجا که میخواهند سرازیر شوند و خودشان به خودشان معنا ببخشند. در کتاب یک نمونه ابتدایی برای این تست ارائه شده است. بهصورت نمونه این جمله نوشته میشود که «آنچه واقعا لیاقتش را دارم این است که....» و ادامه به مخاطب سپرده میشود که به خودش پاسخ بگوید.
در بخش دیگری از کتاب به موضوع «صداهای درونی» اشاره میشود. دوباتن این موضوع را پدیدهای عجیب اما مهم معرفی میکند. او میگوید: بعضی اوقات ما در سکوت با صداهایی با خودمان حرف میزنیم که نسخه درونیشده صداهایی است که زمانی در اطرافمان شنیدهایم؛ صدای مادرمان، پدرمان، دوستانمان، همکارانمان و غیره. ما در مورد رفتارهایمان نظر میدهیم، خودمان را احمق یا بیمصرف مینامیم، خود را تسکین میدهیم و برای خودمان خرید میکنیم و در حین انجام این کار، لحنی را استفاده میکنیم که زمانی از فردی غیر از خود شنیدهایم؛ این لحن میتواند کلمات والدین عصبانی یا پریشانی باشد که ما دوباره به کار میگیریم، یا تهدیدهای ارعابآمیز خواهر یا برادر بزرگترمان که دوست دارد ما را تحقیر کند، یا مادربزرگی که همیشه مهربان و مشوق بود. این شخصیتهای قدرتمند گذشته در ذهن ما به زندگی خود ادامه میدهند.
دلبستگی اجتنابی و اضطرابی
بخش دیگری از کتاب که به موضوع روابط زناشویی پرداخته است به موضوع دلبستگی اشاره دارد. روانشناسان تمایل دارند ما را به دو گروه عاشق «اجتنابی» و عاشق «اضطرابی» تقسیم کنند. الگوی اجتنابی روابط زناشویی بدین معناست که هر زمان مشکلی به وجود میآید ما در روابطمان سرد و دور میشویم و نیازمان به دیگران را انکار میکنیم. ما به ناچار نیازمند آرام شدن هستیم؛ اما آنقدر نگران طرد شدنیم که نیازمان را پشت قاب بیاعتنایی پنهان میکنیم. در لحظات خاصی که میخواهیم به دیگران نزدیک شویم، میگوییم سرمان شلوغ است؛ تظاهر میکنیم که حواسمان جای دیگری است؛ رفتارمان خشک و طعنهآمیز میشود؛ این حس را منتقل میکنیم که نیاز به آرام شدن آخرین فکر در ذهن ماست.
در جای دیگری از کتاب موضوع عادی بودن مطرح میشود. معمولا برای ما اهمیت دارد که احساس بهنجار بودن داشته باشیم؛ در واقع نمیخواهیم از طیف عقاید و تمایلاتی که برای دیگران منطقی به نظر میرسد خیلی خارج شویم. اما در واقع ما در تخمین زدن اینکه دیگران واقعا چگونه هستند مهارت چندانی نداریم چرا که تقریبا همیشه با تصویر اصلاحشده و محدودشده سایرین روبهرو میشویم، تصویری که در بسیاری از زمینهها، گمراهکننده است. در نتیجه ما اغلب نگرشی آشفته از خودمان میسازیم که در معنای آماری بسیار عجیبتر از خود واقعیمان است.
کتاب «خودشناسی کاربردی» نوشته آلن دوباتن است که توسط افسانه قرهداغی ترجمه شده و انتشارات کتابسرای نیک آن را در 168 صفحه منتشر ساخته است.
نظر شما