دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۰
کتاب «به من نگو فرمانده» در یزد منتشر شد

کتاب «به من نگو فرمانده» سردار شهید محمود حاج مهدی ئی روایت زندگی و رزمندگی منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) در یزد، کتاب «به من نگو فرمانده» روایت زندگی و رزمندگی سردار شهید «محمود حاج مهدی ئی» از سوی انتشارات سوره مهر در یزد منتشر شد. این کتاب اثری از نجمه‌سادات موسوی بیوکی از نویسندگان یزدی درباره زندگی و مجاهدت‌های سردار شهید مهندس «محمود حاج مهدی‌ئی» از فرماندهان یزدی یگان مهندسی ـ رزمی دوران دفاع مقدس پژوهش و منتشر کرده است. 

بخشی از این کتاب به معرفی شخصیت اصلی کتاب اختصاص دارد و به شیوه زندگی وی در کودکی و پس از آن همچنین حضور در جبهه‌های حق علیه باطل و رشادت‌های وی به زبان همرزمانش پرداخته است.

شهید محمود حاج مهدی ئی، رزمنده جهادگر معاونت عملیاتی قرارگاه مهندسی ـ رزمی «صراط المستقیم» را بر عهده داشت و با حضور فعال در عملیات‌های مختلف و اتخاذ تمهیدات مهندسی و پشتیبانی به‌عنوان یکی از افراد تأثیر‌گذار، در این کتاب از ویژگی‌های شخصی وی مطالبی ارائه شده است.

راویان خاطرات شهید در این کتاب، همسر، خواهر، برادر‌ها، دوستان، استادان، همرزمان و همکارانش هستند که با نثری عامیانه به ارائه خاطراتی از وی پرداخته‌اند.

کتاب «به من نگو فرمانده» در ۲۸۰ صفحه و 6‌فصل به همراه عکس‌ها و نامه‌ها به همت واحد فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری یزد از سوی انتشارات سوره مهر به بازار کتاب عرضه شده است.

از فصل‌های این کتاب می‌توان به «دل کندن»، «کوه بی‌پژواک»، «فقط یک بار به خاطر من»، «از میز تا خاکریز»، «جاده از زمین تا آسمان» و «ماهت بمیرد آسمان» اشاره کرد. این اثر با همکاری حوزه هنری یزد و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان تولید شده است.

در یکی از داستان‌های این کتاب آمده است: «بچه‌ها داشتند پتو و بالش خودشان را جمع می‌کردند که فرمانده با یک سینی چای آمد توی اتاق. هر دو نفر پتو به دست خبردار‌ ایستاده بودند و به سینی چای نگاه می‌کردند. چند‌ماه پیش، وقتی بهشان گفتند قرار است بروند دفتر فرمانده حاجی مهدی‌ئی، از بقیه می‌شنیدند که امکان ندارد بتوانند زودتر از او بیدار شوند. بهشان سپرده بودند که منتظر دستور فرمانده نباشند برای تمیز کردن اتاق.

می‌گفتند فرمانده اگر حس کند باید اتاق تمیز شود، خودش بی‌سر و صدا بلند شده و دست به کار می‌شود. باورشان نشده بود که فرمانده قبل از بیدار شدنشان بیاید و دفتر را جارو بزند و چایی دم کند و اگر ظرفی مانده بشوید و بعد آن‌ها را بیدار کند. اما حالا بعد از چند ماه، نه شب رفتن فرمانده را دیده بودند و نه صبح آمدنش را.» 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط