بنابراین این کلمه دارای دو معنای متضاد است. این ترکیب خوبی نیست، بهویژه زمانی که نظریههای علمی خاص مستقیماً حساسیتهای مذهبی و ارزشی افراد را خطاب قرار میدهند، مانند نظریه تکامل یا نظریه انفجار بزرگ. سردرگمی تعریفی به خطر واقعی فریب خوردن توسط گروههایی با برنامههای خاص که میخواهند دانش علمی تثبیتشده را دستکاری کرده تا مردم را گیج کنند، کمک میکند.
حتی ارجاع به فرهنگ لغت هم آدمی را گیج میکند. نگاه کردن به معنی این واژه در دیکشنری آمریکایی نیو آکسفورد کمکی نمیکند:
تئوری:
- فرضیه یا سیستمی از ایدهها که قصد دارند چیزی را توضیح دهند، به ویژه فرضی که مبتنی بر اصول کلی است، مستقل از چیزی که باید توضیح داده شود: مانند نظریه تکامل داروین.
- مجموعهای از اصولی که تمرین یک فعالیت بر آن استوار است: مانند نظریه آموزش.
- ایدهای که برای توضیح یک موقعیت یا توجیه یک اقدام مورد استفاده قرار میگیرد: مانند عبارت «نظریه من این است که…»
بنابراین، از این واژه در زمینهای علمی (نظریه فلان) و زمینه ذهنی (نظریه من است ...) بهرهبرداری میشود. این تضاد آشکارا مشکلزا است. هنگامی که در زمینه یک عبارت، عنوان «در تئوری» استفاده میشود، قضیه ابعاد پیچیدهتری هم میگیرد. به گفته نیو آکسفورد، «در توصیف آنچه قرار است اتفاق بیفتد یا ممکن است، معمولاً از این مفهوم که در واقع اتفاق نمیافتد استفاده میشود.» در این زمینه، «در تئوری» به معنای چیزی است که احتمالاً اشتباه است.
بنابراین سردگی در این زمینه هیچ جای تعجب ندارد.
برای روشن شدن معنای نظریه، درک زمینهای که کلمه در آن به کار میرود و جدا نگه داشتن زمینههای مختلف از یکدیگر ضروری است. بنابراین، اگر دانشمندی از کلمه تئوری استفاده می کند، مانند «نظریه نسبیت»، «نظریه تکامل» یا «نظریه انفجار بزرگ»، باید به عنوان یک بیانیه در یک زمینه علمی درک شود. در این مورد، یک نظریه مطمئناً یک حدس و گمان ذهنی صرف نیست و همچنین چیزی نیست که احتمالاً اشتباه باشد. برعکس، چیزی است که توسط فرآیند علمی اعتبارسنجی تجربی مورد بررسی قرار گرفته و تاکنون آزمون تبیین دادهها را پس داده است.
متأسفانه، حتی در زمینه علمی نیز از این کلمه سؤاستفاده میشود که فقط به سردرگمی بیشتر میانجامد. به عنوان مثال، «نظریه ابر ریسمان» به یک ایده گمانهزنی در فیزیک اشاره دارد که در آن بلوکهای ساختمانی اساسی ماده ذرات بنیادی نیستند، بلکه لولههای کوچک و ارتعاشی انرژی هستند. با توجه به اینکه تاکنون امکان پشتیبانی تجربی از این ایده وجود ندارد، «فرضیه ابررشته» توصیف مناسبتری برای آن خواهد بود. دانشمندان ممکن است بدانند که نظریه ابر ریسمان فرضی باقی مانده است، اما اکثر مردم این را نمیدانند. ما باید دقت بیشتری در صلاحیت اظهارات خود داشته باشیم، به خصوص اگر میخواهیم مردم تفاوت بین مثلاً نظریه نسبیت و نظریه ابر ریسمان را درک کنند.
نظریه علمی مجموعهای از دانش است که برای توصیف پدیدههای طبیعی خاص، مانند نیروی گرانش یا تنوع زیستی، ساخته شده است و توسط جامعه علمی بررسی شده. یک نظریه پذیرفتهشده بهترین چیزی را که ما میتوانیم در یک زمان معین برای درک انواع خاصی از پدیدههای طبیعی به دست آوریم، منتقل میکند؛ برای مثال، نحوه کار اتمها یا نحوه تولیدمثل باکتریها.
همانطور که درک ما از پدیدههای طبیعی تغییر میکند، نظریهها نیز میتوانند تغییر کنند. این بدان معنی نیست که نظریههای قدیمی اشتباه هستند، اگرچه ممکن است چنین باشند. نظریهها تغییر میکنند یا تکامل مییابند، زیرا نسخههای قدیمیتر آنها دامنه اعتبار محدودی دارند که نمیتوانند پدیدههای تازه کشفشده را پوشش دهند. برای مثال، نظریه گرانش نیوتن برای فرستادن کشتیهای موشکی به نپتون بسیار خوب عمل میکند، اما برای توصیف سیاهچاله مفید نیست. نظریههای جدید از شکاف نظریههای قدیمی متولد میشوند. پیشرفت در علم زمانی اتفاق میافتد که ایدهها و نظریههایی که تولید میشوند شکست خورده و از دلشان تئوری جدیدی پدید بیاید.
سؤظن نابجا نسبت به برخی نظریههای علمی ناشی از اشتباه گرفتن حدس و گمان ذهنی با توصیف عینی است. یک نظریه علمی با یک فرضیه علمی متفاوت است. فرضیه ایدهای است که هنوز به صورت تجربی آزمایش نشده است و از این رو هنوز توسط جامعه علمی مورد بررسی قرار نگرفته است. نظریههای علمی مبتنی بر فرضیههایی هستند که مورد آزمایش و بررسی قرار گرفتهاند. اگر کلمه تئوری فقط در زمینه درست استفاده شود، میتوان از سردرگمی جلوگیری کرد. استراتژی استفاده از معنای مضاعف آن برای گیج کردن یا گمراه کردن افکار عمومی فقط باید کسانی را فریب دهد که نمیدانند یا ترجیح می دهند از معنای کلمه تئوری وقتی در علم استفاده میشود غفلت کنند.
این مقاله ترجمهای است از منبع زیر:
https://bigthink.com/13-8/why-theory-confusing-word/
نظر شما