امیر اسماعیلآذر، شاعر و پژوهشگر ادبی تاکید دارد که هوشنگ ابتهاج غزلسرای عاطفهمندی بود که رنج اجتماع پیرامونش وی را میآزرد و به زیبایی کاخ غزل را با دردهای جامعه رنگآمیزی کرد.
از دره مهگرفته هیچ آواز/ در زیردریچه تو بیدارند/ گلهای سپید باغ خوابآلود/ شبها که تو عاشقانه/ میخوانی/ ...» روزی که سیاوش کسرایی این شعر را برای ابتهاج سرود دانستم که سایه پر از عواطف انسانی است و این عواطف را کسرایی درک کرده بود.
اسماعیلآذر با بیان اینکه عاطفهمندی و رنگآمیزی کاخ غزل با دردهای جامعه دو ویژگی اصلی اشعار سایه است، افزود: «نوای مجلس عشاق نغمه دل ماست/ بیا و با غزل سایه همنوایی کن» ابتهاج آن گونه که گفته از نوجوانی با موسیقی انس داشت، اشعار خوانندگان را گوش میداد و با آواز میخواند. فضای غزلهای سعدی و حافظ ذهنش را مشحون میکرد و شهریار تاکید داشت که «سایه تمام غزل بعد از من است.»
این پژوهشگر ادبی بزرگترین درونمایه غزل سایه را وارد کردن مسایل اجتماعی در شعر عنوان کرد و گفت: ابتهاج انواع شعر فارسی را تجربه کرد و در تمام آنها موفق بود. غزلهایش هم جوهره شعری دارند و نیز دارای پیامهای تعهدآمیز هستند.
وی همچنین از ابتهاج به عنوان دایرهالمعارف شعر معاصر یاد کرد و افزود: سایه با بسیاری از بزرگان شعر معاصر از جمله نیما یوشیج، فروغ، شاملو، کیوان، شهریار، سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی و اخوان ثالث معاشرت و دوستی داشت و در فضایی شاعرانه بالید.
اسماعیلآذر همچنین با تاکید بر درستی ادعای سایه که «من چیزی را به خودم نبستم یا ادا درنیاوردم هرچه گفتم خودم بودم» به یک غزل زیبا از سایه اشاره کرد و گفت:
میروی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بیآرام نتواند نهفت
میروی خاموش و میپیچد به گوش خستهام
آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بیآرام چیست
کز نگاهت میتراود نازدار و شرمگین؟
آه میلرزد دلم از نالهای اندوهبار
کیست این بیمار در چشمت که میگرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایههای وحشی اندوه رنگ
خنده میریزدبه چشمت آرزویی دلفریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
میتراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریزآهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز میماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوتسرای سینهات یادآورم
وی گفت: در این شعر واژههای اندوه، خاموش، خسته، بیتاب، بیمار و حزین همه در کتاب چشم معشوق مرور میشود و در عین حال شعرش پر از جنبو جوش است و واژههای گریز، میروی، لبهای بیتاب و گریستن نشان میدهند که سکون و رکود در این عشق وجود ندارد. سایه بیتکلف ولی استادانه و هنرمندانه شعر میگفت.
نظر شما