رومن گاری در ادبیات، واژهها را تکه پاره کرد تا بتواند با نگاهی جنونآمیز، متمایز و کشنده دنیایی دیگر را برای دنیااندیشان به ارمغان بیاورد.
ادبیات برای طفل نوپای رزمآوران هوایی فرانسه، بیقرارتر بود و برای ربودنش مسلحتر از هر دو جبهه متحدین ومتفقین. با این همه خلبان نویسنده بزرگ به مام وطن بیاعتنایی نکرد و هردویشان را گرامی داشت، روز و شبها بر فراز آسمان جنگید و در سایه روشنهای جنگ و نیستی و نابودی و اندک اوقات فراغتش نوشت و نوشت و نوشت تا اولین کسی باشد که در تاریخ ادبیات فرانسه موفق به دریافت دوبار جایزهی ادبی گنکور شد.
از رومن گاری آثار درخشانی در حافظه ادبیات دنیا ثبت و ضبط شد از جمله این آثار خداحافظ گاری کوپر، شب آرام خواهد بود، لیدی ال، زندگی در پیش رو، سگ سفید، میعاد در سپیدهدم، ریشههای آسمان، شبح آسمان و پرندهها میروند در پرو بمیرند و...
سال 1980 سال وداعی غمگنانه بود برای دوستداران ادب وهنر دنیا با مردی که با خودکشی زندگی را تحقیر کرد.
«غالبا به دروغ متوسل نمیشوم چون از نظرم دروغ تبلور بیمارگونه ناتوانی است و مرا از نقطه مورد نظرم بسیار دور میکند.» دروغ در جهان بینی گاری بیش از آنکه فریب کاری یا سرپوش گذاردن بر دور از دسترسترین نقاط تاریک ذهن بیمار انسانها باشد یک ناتوانی نابیوسیده متصل است که فرد را در چنگال اضطرابی وحشتناک قرار میدهد، اضطرابی اهریمنی که باعث میشود دیگر نیروهای ذهن به رشدی نامتوازن در روح برسند، نیروهایی چون پلیدی و دریوزگی که خود منشا جنایتهای بیشماری میشوند.
این ناتوانی در روشنایی تند حافظهای عادتآمیز به تدریج نشو و نما میکند و به همزادی ناخلف و نامیمون بدل میشود و فرد را در سرنوشتی ستمکارانه و دل خراش مدفون میسازد. راهکار گاری در برابر این اهریمن پلید پناه بردن به تکه شرافتمندی در درون که هر انسانی از جنایتکارترین تا وارستهتریناش از کمی از آن برخوردار است.
گاری میاندیشد باید با دستی که به سوی ابدیت دراز شده، آن اشتیاق خردکننده به رسیدن به ژرفا، دریافتن، فایقآمدن و تعالی که درنهایت هیچگاه به فراسوی زیبایی دست نمییابد ، آن تکه شرافتمند را دریافت و به مبارزهای بیامان با دروغ پردازی پرداخت.
گاری مشفقانه و به دور از هرگونه فرورفتگی در ژست اندرزگوییهای معمول دینداران زوال اخلاق و انسانیت و در نتیجه آن ترسها و حقارتها و درندهخوییها را در همین دروغهای به ظاهر مصلحتجویانه میداند و میگوید: «آن قدر به انواع بردگی، حقارت، هراس و درنده خویی تن دردادهایم که مشاهده سختگیریمان دشوار است. باید همیشه به آینده نظر داشت و به نظرم دلپسند است که انسان معاصر لااقل بخشی از وجود خود را دستنخورده نگه دارد – ذخیرهای برای بعد – تا بتواند در فرصت مقتضی چیزی برای تسلیم کردن و فروختن داشته باشد. بشر این خود فریب دایمی و ابدی میکوشد از طریق هنر والا و پرشکوه که پیوسته محکوم به ناکامی و نقض است پاسخ متقاعدکنندهای فراهم آورد»
رومن گاری با آنکه هیچگاه از میدان جنگ فرار نکرد و تا آخرین روز در کنار رزمآوران برای دفاع از هویت و اعتبار میهنش باقی ماند؛ اما بر اساس و بنیان تفکرات جنگ با هر انگیزه و هدفی مهر تایید نزد.
او در چهره همرزمانش البته کینهها، نفرتها و شهوات سیاسی عجیبی میبیند که بزرگترین آرزویشان این بوده که نام خود را بالاتر از نام کشورشان قرار دهند. گاری اعتراف میکند که در میدان جنگ با آنکه اغلب لحظات خوشی را داشته؛ اما همیشه برایش دشوار بوده که از روی حماقت محض – که آدم باید به آن مرحله برسد تا جنگ را راهحلی جدی به حساب آورد – به تلاشی عظیم دست بزند. از واقعیتهای تلخی که گاری در جنگ به آن اشاره میکند یکی این است که از هر ده خلبان تنها یکی از آنها پایان جنگ را میبیند و البته که او خود یکی از آن ده نفر بود.
«هرگاه که انسان تنها با پذیرش و تسلیم بتواند لقمهای به چنگ آورد، حال تهوع به من دست میدهد.»
گاری در ادبیات، واژهها را تکه پاره کرد تا بتواند با نگاهی جنونآمیز، متمایز و کشنده دنیایی دیگر را برای دنیااندیشان به ارمغان بیاورد، دنیااندیشانی که در هر دو روی این سکه ناچیز به داشتنش بر خود سخت میبالند.
نظر شما