نمایشنامه «متولد زمستان امسال» نوشته ویدا بابالو درباره رابطه آدمهایی است که در مواجه با اشکال رابطههای مدرن دچار معناباختگی شدهاند و تلاش میکنند، معناهای جدید خود را ابداع کنند.
نویسنده در این اثر به روابط سردرگم امروزی نظر دارد، دنیای افسارگسیختهای که در آن مدام پیچیدگی رابطهها و برقراری ارتباط بین فردی دشوارتر میشود.
«متولد زمستان امسال» در دو لایه رئال و سورئال با چاشنی فلسفه و روانشناسی آمیخته و مخاطب را درگیر چیستی روابط میکند.
ویدا بابالو در توضیح این نمایشنامه نوشته است: «متولد زمستان امسال در ژانر تئاتر ابزورد یا به روایتی دیگر معناباخته تعریف میشود. معناباختگی وضعیتی حادث شده ــ و نه ذاتی ــ در زندگی مدرن است؛ شرایط انسانهای تبعید شده ای که ناگهان همه توههمات و بارقههای امید از روزگارشان رخت بربسته است و آدمیان در کائناتی دیگر پی موطن خویش میان زمان و مکان معلق مانده و هراسانند.» و تاکید کرده «ضرورت نوشتن این اثر برای من بهعنوان نویسنده روابط سردرگم امروزی است. دنیای افسارگسیختهای که در آن مدام پیچیدگی رابطهها و برقراری ارتباط بین فردی سخت و سختتر میشود و هر روز به تعداد انسانهای تنها افزوده میشود؛ تنهایی محصولی از زندگی مدرنیته که آدمها را در لاک خود فرو برده است. درواقع شخصیتهای نمایشنامه متولد زمستان امسال انسانهای رهاشده و تنهایی هستند که در فضای مالیخولیایی نمایشنامه در دایره بیهودگی و نیستی غوطهورند و همین داستان مرا ترغیب کرد تا دربارهشان بنویسم.»
شخصیتهای داستان شامل نازنین، رضا، علی، ونوس است و 9 صحنه دارد که در صحنه اول رضا تلوتلوخوران با حالت نشئگی از سمت چپ صحنه وارد میشود، کلید برق را میزند اما روشن نمیشود. فندکی از جیبش درمیآورد و روشنش میکند. ناگهان چشمش به خانه میافتد که کاملا به هم ریخته است. با دیدن این فضا کیف سامسونت از دستش میافتد و در کیف بازمیشود و پول زیادی از آن بیرون میریزد. با وحشت و تعجب دور و برش را نگاه میکند. در سمت راست صحنه تختخواب دونفرهای دیده میشود که ملافههای آن بسیار مچاله و چرک است. گهواره شکسته کوچکی وسط صحنه افتاده است. رضا هراسان ملافهها را زیرورو میکند، انگار دنبال چیزی میگردد. روی میز کنار تخت تعدادی قرص پیدا میشود...
در آخرین صحنه نیز که فضای آن کاملا شبیه بیمارستان است و دیوارها به رنگ آبی کمرنگ سرد و بیروحند، نور کمرنگی روی سرم و تخت فلزی بیمارستان که در وسط صحنه قرار دارند افتاده است. نازنین روی تخت نشسته و لباس سفیدش غرق خون است. با نور شمعهایی که دورتادورش چیده است صحنه روشن شده است. او عروسکی را در آغوش گرفته و مشغول بازی کردن و رقصیدن با عروسکش است. در این حین با پای عروسکش شمعهای اطرافش را خاموش میکند.
در بخشی از این کتاب، علی میگوید: «تو خودت چقدر تو این دنیا خوشبختی که یکی دیگه رو هم دعوت میکنی؟»
نظر شما