محمدرضا کلاهی مولف «زمینهمندی و زمینه زدودگی آموزش عالی در ایران»:
گفتمان موفقیت در دانشگاه به نفع طبقات بالاست/ فضای دانشجویی باید معطوف به بیرون باشد
مولف «زمینهمندی و زمینه زدودگی آموزش عالی در ایران» می گوید: گفتمان موفقیت شکل خاصی به دانشگاه داده و به نفع طبقات بالاست چون عوامل اجتماعی و ساختاری را که یک فرد متعلق به طبقه بالا، با توسل آن به این جایگاه رسیده را نادیده می گیرد و آن را به توانایی های فردی تقلیل می دهد.
او ادامه داد: یکی از مهم ترین موقعیتهای بروز این گفتمان که مسایل و مشکلاتی دارد آن چیزی است که من به آن گفتمان موفقیت میگویم. این گفتمان یک ترم مرکزی دارد که همه با آن آشنا هستیم و میگوید هر کسی موفقیتش ناشی از تلاشهای خودش است و همه باید تلاش کنند موفق باشند و حول این مجموعه ای از آگزیومها و گفتارها شکل گرفته است شامل اینکه تلاش کن، به اهدافت فکر کن و غیره.
به گفته این محقق، خیلی از آثار و کتابها درباره افزایش مهارت، موفقیت در چند گام، قورباغه ات را قورت بده و ... منتشر شدند و شور و هیجانی از آن چیزی که من به آن موفقیت فردی میگویم به وجود آمده و ویژگی همه این جریانها این است که میگوید باید موفق شد در حالیکه این امر بدیهی است و اساسا نمیتوان به آن ایرادی گرفت چون همه باید موفق شوند و اینکه موفقیت حاصل تلاش هر فردی هست. آدمهای پرتلاش، پشتکار، با هوش و خلاق موفق بودند و افراد ناموفق از این ویژگیها برخوردار نبودند. در جنب این هسته مرکزی یک مجموعه گفتمانهای دیگر هم وجود دارد به طور مثال یکی اش معنویت گرایی جدید است که انواع و اقسام بسیار متنوعی دارد. ظن، مدیتیشن و ... از این جمله است و همه آنها تلاشی برای این است که آن فرد ساخته شود و در نتیجه پشت این یک فرضی است که ساخته شدن فرد منجر به ساخته شدن جامعه میشود.
کلاهی ادامه داد: در کنار معنویت گرایی جدید خوانش کلاسیک از دین هم هست که میگوید مشکلاتی که داریم ناشی از بی ایمانی مردم است و نسخه عمومیوجود دارد که میگوید خوانشهای کلاسیک دین برای قبل و بعد از مرگ برنامه دارد و همه برنامههایش فردی است و مشخص میکند هر فرد باید چه کند و مجموعه ای از دستور العملها برای ساختن فرد وجود دارد.در کنار این گفتمانی که مهم است و در این سالها رایج شده گفتمان خلقیات گرایی ایرانیان است.
این محقق گفت: باز خیلی از آثار در این حوزه و در توضیح چرایی عقب ماندگی ما منتشر شده و به خلقیات ایرانی در این باره ارجاع میدهند اینکه ایرانیان دروغگو، ریاکار، تنبل و ... هستند. البته این گفتمان نقطه مقابلی هم دارد که در روش و نحوه تحلیل با آن گفتمان خلقیات یکی است اما خلقیات مثبت را بیان میکند به طور مثال اینکه نژاد ایرانی برتر است و اگر الان مشکل داریم باید علت را جای دیگری جستجو کرد. این ستایش خلقیات ایرانی است که نسخههایی مانند ملی گرایی است و نسخه دیگرش مذهبی بودن است و میگوید ایرانیها از ابتدا مذهبی بودند و به همین دلیل اول از همه اسلام را قبول کردند. در پیوند با همه اینها یک نوع نگاه خاصی به آموزش شکل میگیرد که معتقد است اگر مشکلات اجتماعی داریم ناشی از مشکلات فردی است.
عضو هیئت علمیموسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: بنابراین یک دم و دستگاه عریض و طویل از آموزش به حرکت در میآید که این افراد را آموزش داده و درمان کند. در کنار آموزش نظام درمان گری اعم از انواع روانشناسیها، معنویت گرایی و ... وجود دارد که این فرد را بسازد. پس یک دستگاه سوژه سازی راه میافتد که آموزش رسمیاز مهد کودک تا دانشگاه بخشی از آن است. در این سیستم مهدکودکهای دو زبانه و سه زبانه وجود دارد تا به دانشگاه برسد و هدفش ساختن فرد برای موفقیت است. پس اگرچه رواج آموزش دلایل اصلی این موضوع را شرح نمیدهد اما با هم پیوند اصلی دارد.
کلاهی گفت: اینکه وضعیت اجتماعی ما ناشی از نوع خاصی از مناسبات و روابط بین افراد و طبقه بندی افراد در مقولههای اجتماعی خاص و ارتباط این طبقهها با هم و ... است به عبارتی شکلی از سامان یابی اجتماعی این هست که سوژه را میسازد و نه برعکس در حالی که افراد را ساختارهای اجتماعی میسازند.
او افزود: اگر همه تلاشی که افراد برای ساختن خود میکردند برای بیرون خودشان آن را انجام میدادند موثرتر بود. ملکیان میگوید جامعه به جز توهم نیست و همه چیز فرهنگ است و فرهنگ هم منظورش آن چیزی نیست که مجموعه ای از فرهنگ است بلکه منظورش امیال تک تک افراد است و هر فردی باید خودش را درست کند!
کلاهی با بیان اینکه طبیعی است که در این فرایند اگر به جای اینکه هر فرد مجبور باشد فقط خودش را درست کند به جای آن به سازمانهای مردم نهاد، اصناف و ... شکل دهد عنوان کرد: از طریق بهبود قوانین و جایگاهش بکوشد شرایط بهتر میشود پس افراد باید مطالبه گر باشند تا اینکه در خود فرو بروند. گفتمان موفقیت غم و خشم را موضوعی درونی میداند در حالیکه چرا ادمها باید خشم را کنترل کنند چون برخی از جاها باید خشونتت را بروز دهید. برخی از احساسات در این گفتمان سرکوب میشوند و فقط شادی به رسمیت شناخته میشود آن هم شادی مرتبط با بعد درونی فرد است نه جامعه!
به گفته کلاهی، شیوههای آموزشی خوشبختی برای این است که همه از درون احساس خوشبختی کنند در حالیکه بیرون نادیده گرفته میشود چون درون با بیرون در هم آمیخته شده و این دو از هم جدا نیست. برگردیم به مساله آموزش و اینکه در درون این نگاه باید افزایش آگاهی داشته باشیم و در همین راستا محتوای آموزش هم تحت تاثیر همین نگاه است. اینکه از بچه دو ساله تحت آموزش فرمول تا دکتراست. همه فرمولها را یاد میدهند.
این مدرس دانشگاه اضافه کرد: اصطلاحی با نام جامعه پذیر کردن وجود دارد که میگوید چگونه فرد با جامعه درگیر میشود. حتی روانشناسی گفته بچه تا 7 سالگی نباید آموزش ببیند بلکه باید بازی کند. من در کار قبلی ام نشان دادم که چه قدر بازی مهم است و بعد آنجا رقابت و هیجان اهمیت پیدا میکند. امروز شیوههای آموزشی مشارکتی طراحی شده که باز هم یک زیست گلخانه ای را شکل میدهند و بچهها را با جامعه بیرون درگیر نمیکنند. اینها انگیزه من از پژوهش در این کتاب بوده است.
عضو هیئت علمیموسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با تشریح فصول کتاب خود توضیح داد: فصل نخست مباحث نظری را به صورت تئوری توضیح میدهد. فصل دوم دو کتاب «دانشگاه توده، دانشگاه نخبه» و «گاه و بیگاه دانشگاه» رانقد میکند. در فصل سوم با دانشجویان صحبت میکنم و دو روایت را از دانشجویان بیان میکنم که موضوعش زندگی است و نشان میدهد آرزوها، ترسها، اهداف و ... دانشجویان چیست و از خلال آنها نگاه زمینه مند یا زمینه زودود را شرح میدهم.
او با اشاره به رویکرد زمینه زدگی گفت: این همان نگاهی است که فرد را در جامعه نمیبیند و میخواهد فرد فقط خودش را اصلاح کند. در مقابل این نگاه رویکردی است که آموزش و پرورش را به معنای درگیری با زمینه و بیرون میداند و این آموزش درستی است. در فصل چهارم در ادامه همین گفت و گو با دانشجویان به سراغ ایرانی بودن میروم و میگویم ما ایرانیها در زمینه زدودگی و نگاه مقالبش خودمان را چگونه میبینیم. در فصل آخر هم نگاهی به برنامههای درسی علوم اجتماعی دارم و میخواهم بگویم زمینه زدودگی مبتلای رشته علوم طبیعی است و علوم اجتماعی اساسا باید رشتههایی باشند که با جامعه درگیر باشند اما آنها مجموعه ای از نظریههای زمینه زدوده هستند و سوال این است که چرا برنامه علوم اجتماعی زمینه مند نمیشود.
او در بخش دیگری از سخنانش گفت: چند عامل طی این سه دهه با هم تقارن پیدا کرده است؛ نخست وضعیت جهانی است و مختص جامعه ایران نیست اغلب کتابها در حوزه روانشناسی مثبت گرا و معنوی گراست و همه تالیفات جدیدی است که ترجمه شده است. منتها این طوری نیست که کلا وارداتی باشد. در ایران هم این گفتمان وارد شده و یکی از دلایلش این است که تحلیلها در نقد وضعیت جامعه ایران تا همین سه دهه پیش سیاسی بوده و این نقد هم معطوف به حاکمیت استبدادی بود و بعد در درون این گفتمان جنبشهای اجتماعی شکل میگرفت که دموکراسی را تقویت کند و اساسا بیرون گرا بودند و نه درون گرا!
این محقق ادامه داد: تحلیلهای استبدادی در ادامه تحقیر شد چون میگفت شما همه چیز را به استبداد تقلیل میدهید و دیگر باید فرهنگی مساله را دید. فرهنگ هم میگوید همه چیز را باید در درون افراد دید و اساسا تغییر باید از فرد آغاز شود. در همین راستا روشنفکری دینی علیه حضور عمومیدین از یک دین خصوصی دفاع میکرد اما این دین موجب تقویت امر درونی شد و این با نگاههای درون گرا و فرد گرا مقارن شد. بنابراین این عوامل ناشی از تعمیق شیوههای سرمایه دارانه و تجربه شکست پروژه جمعی این مساله را رقم زده است.
کلاهی در بخش دیگری از سخنانش به شرایطی که در ایران گرایش به گفتمان موفقیت و تعریف موفق بودن به واسطه تحصیلات دانشگاهی را رقم میزند اشاره کرد و گفت: آموزش اولیه در خدمت ساختن اجتماع و تامین نیروهای مورد نیاز نهادهای مدرنی است که در نتیجه این مدرنیزاسیون شکل میگیرند. دانشگاه نیز به این منظور شکل میگیرد البته پیامد طبیعی اش این است که قشر نخبه میسازد. بعد از انقلاب و گذار به دوره پساجنگ، انفجاری از گفتمان موفقیت شروع میشود. در دوره جنگ موفقیت واژه غریبی بود. در گذار جنگ به پساجنگ آرمان جمعی به موفقیت فردی تبدیل شد و همزمان انفجاری از مناسبات اقتصادی خصوصی سازی رخ داد. از دهه 70 ما با بحران مدرسه خوب مواجهه میشویم و والدین بچهها را در مدارسی ثبت نام میکردند که حتی اگر دورتر از خانه بود اما بهتر بود و این خودش نابرابری ایجاد میکرد. چون تفاوت کیفیت در مدارس به وجود آمده بود. هنوز هم این بحران وجود دارد.
کلاهی افزود: از سوی دیگر انفجاری هم برای تقاضای ورود به دانشگاه رخ داد که ناشی از افزایش شکاف طبقاتی بود و برخی از اقشار تنها تحرک عمودی اشان دانشگاه بود. چون همه راهها بسته شده بود و فوران رقابت باقی مانده بود. بنابراین سوال ما در کتاب این نبوده که هر کسی با چه هدفی به دانشگاه میرود بلکه گفتم گفتمان موفقیت غالب است و در این گفتمان ساختن جامعه را معادل ساختن تک تک افراد میداند و این باعث شده دانشگاه زمینه زدوده شود. حتی شیوه حضور فرد در دانشگاه فردگرایانه است.
به گفته این محقق علوم اجتماعی، حالا اینکه هر قشری با چه انگیزه ای دانشگاه میرود مساله دیگر است و باید به این پرسشها در آثار دیگر پرداخت. به هر حال نظر من این است که گفتمان موفقیت شکل خاصی به دانشگاه داده و به نفع طبقات بالاست چون عوامل اجتماعی و ساختاری را که یک فرد متعلق به طبقه بالا، با توسل آن به این جایگاه رسیده را نادیده میگیرد و آن را به تواناییهای فردی تقلیل میدهد. این گزاره خیلی مشهور مارکسی است و آگاهی کاذب یعنی همین. محال است که در آبدارچیهای ادارهها کسی را پیدا کنید که پدرش پولدار باشد. چون آنکه ثروتمند است فرزندش هم ثروتمند است. بنابراین این گفتمان موفقیت نظام طبقاتی را پنهان میکند. از سوی دیگر بسیاری از افراد متعلق به طبقه بالا ممکن است اساسا دانشگاه نروند چون ممکن است نیازی به آن نداشته باشد و وارد تجارت شوند.
کلاهی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه گفتمان موفقیت در خدمت نظام حاکم است گفت: بنابراین شما نمیتوانید به نهاد آموزش توصیه ای کنید پس من توصیه ای برای بروکراسی آموزشی ندارم چون به حرف من گوش نمیدهند و تصمیماتش از خلال مشورت با کارشناسان شکل نمیگیرد و سازوکار بسیاری پیچیده ای دارد که حرف من آخرینش نیست.
او با تاکید بر اینکه برای اینکه وضعیت نظام آموزش بهتر شود فضای دانشجویی باید معطوف به بیرون باشد گفت: شور و نشاط باید به دانشگاه برگردد و باید توسط انجمنها و نهادهای مختلف در دانشگاهها دانشجویان با هم پیوند برقرار کنند و از طریق مطالبه گری محتواهای آموزشی از پایین اصلاح شود.
کلاهی در پایان گفت: سوژه انسانی سوژه مطیعی نیست که هر کاری به او گفتند انجام دهد بنابراین ما میبینیم که اساسا دانش آموز در فرایندی که در مدرسه تا دانشگاه خلاف جهت آب حرکت میکند ساخته میشود.
نظر شما