گفتوگو با چکامه راهگانی، نویسنده و تصویرگر
کتابهایی که بازتاب اسطورههای زیبای سرزمین ایران است/ از جشنها و نماد عروسی تا نماد رنگها و گلها در ایران باستان
چکامه راهگانی میگوید: دلبستگی بسیاری به فرهنگ کهن و باستانی سرزمینم دارم و همیشه احساس میکنم این فرهنگ غنی نه تنها مورد کم لطفی و بی مهری بسیار قرار گرفته که در لایههای غبار فرو رفته و کم کم به فراموشی سپرده میشود.
در گام نخست از خودتان بیشتر بگویید و اینکه در چه رشته هنر فعالیت میکنید؟
من در خانوادهی هنری زاده شدم. مادرم پیانیست، آهنگساز، نویسنده و مترجم و پدرم نقاش و رماننویس است. برادرم نیز آهنگساز و پیانیست است و اکنون در فلورانس ایتالیا به اجرای کنسرت و... میپردازد. من افزون بر نقاشی در زمینهی کاریکاتور، پویانمایی (انیمیشن)، داستان کوتاه و ترجمهی کتاب فعالیت دارم.
شما سه عنوان کتاب با تصویرگریهای زیبا با عناوین «اسطورهها و نماد عروسی در ایران باستان»، «نماد گلها، عددها و رنگها در ایران باستان» و «جشنهای ایران باستان» دارید. با توجه به اینکه در آغاز نوروز هستیم کمی درباره درونمایه کتابهایتان بگویید؟
کتاب «اسطورهها و نماد عروسی در ایران باستان» پس از کتابهای «نماد گلها، عددها و رنگها در ایران باستان» و «جشنهای ایران باستان» با همکاری انتشارات دانو به چاپ رسیده است. این مجموعه شامل دو جلد کتاب به نامهای «گوی بالدار، نشان خورشید، شاهین و اهورامزدا» و «نماد عروسیها در ایران باستان» است که تصویرگری آن را نیز خودم به عهده داشتهام. در این کتاب برای نخستینبار به الههی ستارگان، ماه، مرگ و... نزد ایرانیان باستان پرداختهام و همانند کتابهای دیگر به دیدگاههای نیاکانمان در این زمینه اشاره کردهام، مثلا به گوی بالدار (نشان خورشید)، شاهین (پرندهی باشکوه و گرامی ایرانیان) و اهورامزدا (در قالب پیکر انسان با تاج یا کلاهی بر سر) پرداختهام و چون این نقش پیش از دین زرتشتی در کشورهایی به جز ایران هم حک شده، آن را وابسته به دین زرتشتی نمیدانم اما بهگونهای با ایزد مهر (میترا) در پیوند میبینم به طوری که حلقهی بزرگ میان کمر اهورامزدا را نشان خورشید میدانم.
مجموعهی دوم، «نماد عروسیها در ایران باستان» به نمادهای عروسی و ریشههای آن پرداختهام. به تور عروس، شاخ نبات، ساغدوشها و... اشاره کردهام و ریشهی برخی نمادها را به ایزدبانوی آبها (آناهیتا) با ایزد خورشید (میترا یا مهر) یا ایزدبانوی زمین (سپندارمزد) نسبت دادهام و به تفاوتهای مراسم عروسی در شهرهای مختلف بر اساس شرایط زیستی اشاره کردهام.
کتاب «نماد رنگها، گلها و عددها در ایران باستان» نیز شرح میدهد که چگونه هر سیاره و استوره و روزهای هفته را به رنگ ویژهای نسبت میدادند و در مراسمهای گوناگون رنگهای نمادین بر تن میکردند و به نقش آنها در آثار باستانی (بناها) میپردازد. در کتاب نماد اعداد، به عددهای گوناگون مانند عدد قهرمانی، اسطورهای، مقدس و... پرداخته و هر یک را نزد ایرانیان و سایر ملل باستان بازگو کردهام.
انگیزه اصلی شما برای نگارش این کتابها چه بود است؟ و به کدام یک از جشنهایی که مرتبط با ایران باستان است پرداختهاید؟
من علاقه بسیاری به فرهنگ کهن و باستانی سرزمینم دارم و همیشه احساس میکنم این فرهنگ غنی نه تنها مورد کم لطفی و بی مهری بسیار قرار گرفته که در لایههای غبار فرو رفته و کم کم به فراموشی سپرده میشود. به این دلیل سعی کردم در این زمینه به پژوهش بپردازم و به منظور جذابتر شدن آنها برای خوانندگان، نگارش کتابها را بهصورت داستان درآوردهام و تصویرگری کردهام که مجموعا ۸ داستان شد و در سه جلد کتاب به چاپ رسید و خوشحالم که مورد استقبال قرار گرفته است. هنگام داستاننویسی استورهها، تصویر و رنگ آنها در ذهنم نمایان میشدند و ناخودآگاه بیشتر از احساسم بهره گرفتم تا دیدن آثار نقاشی دیگران.
یکی از شیرینترین داستانهایی که از کودکی پیش از نوروز، بارها و بارها از مادر بزرگم میشنیدم «قصهی عمو نوروز و ننه سرما» و گم شدن دو پسرش در برف و توفان زمستان بود. از این رو نخستین داستانم را با این افسانهی دلنشین آغاز کردم سپس به چهارشنبه سوری، حاجی فیروز، سیزده بدر و جشنهای کهن ایران زمین پرداختم و تصویرگری کردم که چهار جلد اول آن در مجموعهای به نام«جشنهای ایران باستان» به چاپ رسید.
یکی از ویژگیهای برجسته آثار شما (نقاشیها و تصویرگریها) دوری از پیروی از هنر غربی است که امروزه گریبان بسیاری از هنرمندان ایران را گرفته و تحت تاثیر هنر غرب به آثار خود میپردازند. از ویژگیهای کارهایتان بگویید؟
من از تقلیدهای کلیشهای و معضلاتی که گریبانگیر هنر معاصر شده بیزارم بهویژه در نقاشی. هنر باید آفرینش زیبایی و انرژی بخشیدن به مخاطب باشد به این دلیل همه هنر را دوست دارند. پس از جنگ جهانی سردمداران جنگافروز حکومتها از هنرمندان میخواستند که تابلوهای زیبا برای آنها بیافرینند. نقاشان که از جنگ و خونریزی به ستوه آمده بودند بر عکس با پاشیدن رنگ بر بومها و کشیدن شکلهای ناخوشایند و... اعتراض خود را به جنگافروزان بیان میکردند. متاسفانه اکنون بسیاری از نقاشان بدون آگاهی از هدف و جنبهی اعتراضی آنها به کپیکاری آثار آن دوره پرداختند که خود نقاشان در آن دوره آنها را هنر نمیدانستند و ضد هنر میخواندند. اکنون متاسفانه این معضل با نام «پیشگامان هنر معاصر» تقریبا جهانی شده است.
شما در آثارتان بیان نویی را برگزیدهاید که به کهن الگوها وابستگی ندارد، از این رو در برقراری ارتباط با بیننده موفقیتآمیز بوده است، بهویژه در تصویرگریهای کتابهایتان توانمندی فردی به شکل چشمگیری مشاهده میشود. نظر خودتان در این باره چیست؟
شاید علت نگاه و بیان نو استورهها بوده چون تا به حال کمتر به آنها پرداخته شده است، همانطور که گفتم هنگام نوشتن داستانها تصویر هر یک از آنها در ذهنم پدیدار میشد که نه به کهن الگوها وابسته بود نه به هنر معاصر.
در کتابهایتان با رنگ مایههای دلنشین و ظرافت بیانی، هماهنگی و وحدت ایجاد کرده و با انرژی ذهنی آثار را پویا و خیالانگیز به تصویر کشیدهاید که احساس اشتیاق و دلپذیری به روح و ذهن مخاطب میبخشید. در این باره بیشتر آثارتان را بشناسانید؟
من فکر میکنم زیبایی اصلی، خلاقیت زیبای نیاکان ما در افرینش استورهها بوده وقتی میخوانیم: «آناهیتا ایزد بانوی زیبای آبها تاجی یکصد ستاره بر سر، گردنبندی درخشان بر سینه با گوشوارههای تابناک و لباس پر چین و شکن، سوار بر گردونهای که چهار اسب باد، باران، ابر و تگرگ آن را در رودخانه به حرکت در میآورند و...»
برای این همه زیبایی که در این استوره نهفته است چه تصویری باید در ذهن تجسم کرد و کشید؟ من زیبایی را در استورهها میبینم که موجب آفرینش نقاشیهایم شده است. همانطور که فیلم و سینمای غنی یک کشور بازتاب ادبیات پر بارش است نقاشیهای من نیز بازتاب استورههای زیبای سرزمینم است.
تصاویر جاندار و با اهمیت اساطیری، گویای فرهنگ قصهپرداز و رازگونه ما ایرانیان است که امروزه کمتر بدان اشاره میشود. آثار خلاق نقاشیهای شما که هویتی ملی یافته و برخاسته از ذوق بکر و ذهنی پویاست، ما ایرانیان را به دورانهای دور و دراز میکشاند و با لذتهای فراموش شده نیاکانمان پیوند میدهد. در این باره نیز بیشتر توضیح دهید.
این زیباییها بازتاب افکار نیاکان ماست که چنین استورههای زیبایی آفریدهاند و موجب خلق نقاشیهای من شده است، هویت نقاشیهای من برگرفته از هویت بکر استورهپردازی سرزمینم است.
شما سالها پیش نمایشگاهی با عنوان «رقص در سکوت» برپا کردید و در این نمایشگاه ۳۰ تابلو با فضای برفی زمستان را به تصویر کشیدهاید. چرا سوژه بیشتر نمایشگاههایتان را طبیعت انتخاب میکنید؟
بله مهرماه سال ۱۳۹۳ نمایشگاهی از تابلو های برفی زمستان با عنوان «رقص در سکوت داشتم» و منظورم از این نام، اشاره به بارش برف است که برخلاف باران، در سکوت و خاموشی فرود میآید. برف و زمستان را بسیار دوست دارم چون نوستالژی خاطرات کودکیم است و تنها در این فصل میتوان با دست آدمهای مختلفی درست کرد که هم درونشان و هم بیرونشان سفید (آدم برفی) باشد.
من به طبیعت دلبستگی بسیار زیادی دارم متاسفانه زندگی صنعتی و پر مشغله روز به روز ما را از طبیعت دورتر میکند. به این دلیل من سعی کردم با کشیدن تابلوهای طبیعت، طبیعت را به خانهها بکشانم که حداقل از این موهبت دور نباشیم.
به نظر شما مهمترین ویژگی نقاشی و بهرهگیری از اساطیر ایرانی چیست؟
من معتقدم نخستین ویژگی هنر خلق زیبایی است، چون زیبایی انرژی میآفریند از اینروست که همه هنر را دوست دارند، و باید آنرا با چشم دید نه تخیل و حافظه تصویری. من بارها گفتهام با کشیدن خطوط بیسروته و فیگورهای بیشکل و ریختن رنگ بر بوم، و گمراه ساختن بیننده با حرفهای اغراقآمیز که معجزه یا درامی در پس رنگها و خطوط و لابهلای فرمها پنهان است و... مخالفم و آنها را اهانت به هنرو شعور و حس زیباشناسی مردم میدانم.
استورهها زادهی نیاز نیاکان ما بودند که بهصورت غیر واقعی تجلی میشدند از این رو تصویر آنها باید همانگونه کشیده میشدند بنابراین سعی کردم نصف صورت آنها را پنهان و نصف دیگر را نمایان کنم که شبیه انسان نباشند. هنگام نوشتن و تصویرگری آنها آرزو داشتم کارگردان سینما بودم و میتوانستم استورهها را به صورت فیلم درآورم تا در خاطرهی مردم سرزمینمان همواره باقی بمانند.
نظر شما