چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۱
محمد سرور رجایی، جانشین ندارد/ روایت دیپلماسی انسانی از یک دیده‌بان

علی محمد مودب در رونمایی کتاب «خون شریکی» گفت: بدون اغراق می توان گفت که مرحوم رجایی جانشین ندارد و تکیه گاه و پناه بچه های فرهنگی افغانستان بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، آئین رونمایی کتاب «خون شریکی» با حضور علی‌محمد مؤدب، نویسنده و شاعر؛ علی داوودی، شاعر؛ زهرا زاهدی، شاعر افغانستانی؛ مجید بذرافکن، معاون فرهنگی سپاه؛ پژمان عرب، محقق و تدوینگر کتاب؛ خانواده مرحوم محمد سرور رجایی و جواد آذری کارمزدی در مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شد.

علی‌محمد مؤدب در ابتدای این برنامه گفت: سخن گفتن درباره محمدسرور رجایی برای ما که کتاب‌ها و شعرهایش را دنبال می‌کردیم، از جهتی افتخار است، به خاطر اینکه توفیق دوستی با این مجاهد خستگی‌ناپذیر و و از جهتی هم فقدانش تلخ است. مرحوم رجایی واقعاً دردانه بود. من در این دو دهه توفیق دوستی با بسیاری از خوبان ادبیات مهاجرت را داشتم، در این میان، مرحوم رجایی از حیث دغدغه‌ها و نگاهش به دو مقوله افغانستان و انقلاب اسلامی ایران و هم از حیث جنبه‌های شخصیتی‌اش می‌توانست پلی برای پیوند بین فرهنگیان ما و فرهنگیان افغانستان باشد.

محمدسرور رجایی؛ جانشین ندارد
وی افزود: بدون اغراق و خیلی دقیق می‌توان گفت که متأسفانه مرحوم رجایی، خلیفه و جانشین ندارد و امیدواریم به لطف خدا که از عزیزانی که الان فعال هستند کسانی بتوانند در فعالیت‌های فرهنگی جایگزین او باشند، او تکیه‌گاه و پناه بچه‌های فرهنگی افعانستان بود و موجب راه افتادن بسیاری از کارها بود، خستگی‌ناپذیر بود، «نه» را نمی‌توانست بپذیرد و به هر طریق راهی پیدا می‌کرد واقعاً مصداق واقعی تعبیر سنگرسازان بی‌سنگر بود. محمدسرور رجایی لودر و بولدوزر نداشت، مدیر جایی نبود ولی مثل یک مدیر فرهنگی، با اراده و بسیار جدی‌تر از مدیران فرهنگی‌ای که ما می‌شناسیم پیگیر پیشبرد مأموریت‌های فرهنگی بود که احساس می‌کرد برای آرمان وحدت فرهنگی ایران و افغانستان ضروری است در حالی که گرفتار مشکلات مهاجرت و آوارگی هم بود. بسیاری از فعالیت‌های ادبیات مهاجرت وامدار مجاهدت‌های رجایی بود که به شکل‌های مختلف، خودش را هزینه می‌کرد تا کاری راه بیفتد.

مدیر مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب گفت: این کتاب «خون شریکی» برای من خیلی پرخاطره است. روزنامه شهرآرا ستونی داشت که من هم مدت زیادی در آن می‌نوشتم و از جایی قرار شد یک روز درمیان آقای رجایی هم بنویسد، هر کدام از یادداشت‌های کتاب را که می‌خوانم وجود عزیز برادرم محمدسرور رجایی به چشمم می‌آید، دغدغه‌ها و نگرانی‌های همیشگی‌اش که واقعاً لحظه‌ای آسودگی نداشت، مرحوم رجایی آدمی بود که از لحظه‌لحظه‌اش استفاده می‌کرد و دریغ می‌خورم که قدر چنین گوهری را در زمان حیاتش آن طور که باید ندانستیم.

مؤدب افزود: مشکل معاصرت و هم عصر بودن با آدم‌ها باعث می‌شود که خیلی متوجه ارزش کسانی مانند مرحوم رجایی نباشیم ولی وقتی او را از دست می‌دهیم متوجه می‌شویم که این آدم چه تأثیراتی در حوزه تعاملات فرهنگی ادبیات هنر مهاجرت با جریان‌های ادبیات هنر ایران و به طور خاص ادبیات هنر انقلاب اسلامی داشت. او با تمام وجودش محو این هدف شده بود که نشان دهد که ما یک وجود، یک ملت و یک پدیده هستیم. اگر حاشیه‌هایی، تفاوت ایجاد کرده ولی گوهر وجودی مشترک ما همان چیزی است که پیش از این شهدا، بزرگان و نویسندگان بزرگی برایش تلاش کردند و امروز نعمت انقلاب اسلامی به عنوان یک میراث، تنها مال ما ایرانی‌ها نیست، مرحوم رجایی نسبت عزیزان افغانستانی را با این پدیده نشان می‌داد. کلمه «خون» در عبارت «خون شریکی» به خوبی نشان می‌دهد که ما در جایی با هم یکی و یگانه هستیم که جدایی‌اش امکان‌پذیر نیست آدم به هرنوعی که پیوندی با دیگری داشته باشد ممکن است بگسلد اما وقتی که در خون شریک هستیم و برای یک هدف خون دادیم این عالی‌ترین نوع ارتباط بین ملت‌هاست و محمدسرور رجایی عمر خودش را وقف این کار کرد.

وی با اشاره به کتاب «خون شریکی» افزود: شاید اگر این یادداشت‌ها که مرحوم رجایی در میان دویدن‌هایش، اینها را نوشته، نبود بسیاری از دغدغه‌های او ثبت نمی‌شد، از این جهت، این کتاب، شمایل دقیقی که از محمدسرور رجایی و همه نگرانی‌هایش نشان می‌دهد. آدمی بود که همزمان هم نگران جنبه‌های اجتماعی پدیده مهاجرت بود هم نگران بیان هنری این بود، نگران اینکه مؤلفان، شاعران، نویسندگانی تربیت بشوند. دغدغه‌ها و نگرانی‌هایش در حد حرف نمی‌ماند و تبدیل به عمل و کار می‌شد. خیلی از کارهای مهم درباره شهدای افغانستانی دفاع مقدس و شهدای ایرانی جهاد افغانستان و طرح مسئله‌ها در حوزه مربوط به مطالعات مقاومت مدیون محمدسرور رجایی و نگرانی‌های اوست که پنجره‌های تازه‌ای باز کرد. در این کتاب «خون شریکی»، به صورت خیلی خلاصه و فشرده شمایلی از محمدسرور رجایی، دشواری‌های زندگی یک اندیشمند و شاعر مجاهد مهاجر را می‌بینیم.

مؤدب با اظهار امیدواری برای رفع مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران افزود: یک اصطلاحی که من از آقای رجایی شنیدم این بود که می‌گفت ما «جهان عرب» داریم ولی جهان فارسی نداریم، می‌گفت این سرمایه زبان فارسی باید حفظ شود. نیاز است یک امتیاز یا عنوانی به مانند «شهروندی افتخاری» داشته باشیم که بتوانیم به هنرمندان و مؤلفان زبان فارسی اهدا کنیم جدا از اینکه مثلاً یک مؤلف افغانستانی کجا زندگی می‌کند، این موضوع، زمینه تعاملات گسترده‌ای را برای ما ایجاد می‌کند مخصوصاً بخاطر اینکه تنها سه کشور هستیم که زبان فارسی داریم، قدری باید چهره‌های اصلی ادبیات این سه کشور را دریابیم البته در چند سال اخیر، امیدهای بسیاری زنده شده و امیدواریم که آن چیزهایی که ما ۱۰-۱۵ سال پیش داد می‌زدیم کم کم اجرایی بشود، همین توجهی که در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شد به سرمایه‌ای مانند محمدسرور رجایی شد و کتاب‌های ایشان چاپ شد، خودش یک امیدی ایجاد می‌کند.

«خون شریکی»؛ روایت دیپلماسی انسانی از یک دیده‌بان
علی داوودی، از شاعران فعال کشور در سخنانی گفت: محمدسرور رجایی از یک نظر می‌شود گفت در بد روزگاری آمد و از یک نظر روزگار خوبی. روزگاری که هر کسی حرفی می‌زد، شنیده می‌شد. مرحوم رجایی از آنهایی بود که شنیده شد و دیده شد و بعداً دیدیم چقدر فعالیت‌هایش مؤثر بوده است.

وی با اشاره به صحبت‌های علی محمد مؤدب افزود: در واقع رجایی جانشینی ندارد که کسی که بتوانیم جایگزینش کنیم چون گماردۀ کسی نبود. این تعبیر جمله معروفی می‌شود که «رجایی به تنهایی یک مؤسسه و نهاد بود». چطور می‌شود یک نفر تبدیل به یک مؤسسه بشود؟ قطع به یقین فرهنگ، یک شبه شکل نمی‌گیرد و حاصل ذره ذره زیستن و تجربه است. اگر بخواهم تشبیه کنم نزدیک‌ترین تشبیه مثل صدور فتوای فقهی مجتهدین است که خودشان باید به آن برسند، بعد بر اساس تجربه خودشان بیایند حرفی را بزنند که آیا این عملیاتی می‌شود یا نه! محمدسرور رجایی خیلی تجربه داشت. وقتی در همین صحبت عادی خودش می‌بینی از روزگارهای گذشته، هم از تاریخ هم از جغرافیا خیلی حرف داشت. با خیلی‌ها نشست و برخاست کرده بود و انسان پرخاطره ای بود. انسان به میزانی که خاطره دارد، وجود دارد. سرور رجایی، جزئیاتی را در زندگی، در رفتارها دیده بود که برای منِ نوعی که دغدغۀ این ماجرا را ندارم اساساً وجود ندارد. فرهنگ در واقع جستجوی انسان، دیدن و کم نیاوردن و مهمتر از این، باور کردن است. سرور رجایی هویت را باور داشت.

داوودی گفت: اگر به عنوان کسی که ما سرور رجایی را نمی‌شناسد، همین کتاب را ورق بزنیم، در آن چه می‌بینیم؟ خون، مجاهد، مردم، نوشته، زبان فارسی، کابل، انقلاب، افتخار، شهر، جشنواره. برآیند اینها یعنی انسانی که در یک اجتماعی قرار گرفته و همه را دارد می‌بینید و در واقع بخش‌های فعال اجتماع را می‌بیند، نه نوعاً مثل همین نگاهی که به اصطلاح در خیلی از بخش‌های جامعه حاکم است که بر رکود و بر نبود و بر رخوت‌ها و بر تنگدلی‌ها متمرکز می‌شویم و هیچ کاری از پیش نمی‌بریم و متأسفانه، آن بخشی که به بدنۀ فعال فرهنگی، تولیدی و راهگشا مثل ادبیات که باید حرف از روشنایی، از انرژی و حرکت بزند، همان هم باز متمرکز بر همین رکود شده و از همین ارتزاق می‌کند. ببینید در همین کتاب ورق می‌زنید، شهر، وطن و مرز، همه این کلمات هویت‌سازند که در گفتمان آقای رجایی حضور تعیین کننده دارد. همین عناصر اجتماعی، همین پدیده‌هایی مثل روزنامه، سایت، فضای مجازی، نشست‌های مختلف همه اینها را شاهد هستید، در واقع به عنوان یک دیده‌بان این وسط دارد همه اتفاق‌هایی که نشانی از هویت دارد را رصد می‌کند.

وی افزود: درست است که غربت اساساً همنشین انسان مهاجر است و این ربطی به حضور در ایران یا غیر ایران ندارد اما آن چیزی که در رجایی می‌بینید، در کنار این غربت، این انسان جهان را خیلی بزرگ‌تر از این می‌بیند. در واقع این کتاب دیپلماسی انسانی از یک دیده‌بان را بیان می‌کند.

داوودی گفت: بزرگی آدم به میزان شاخ و برگی است که خودش ایجاد می‌کند و ارتباط می‌گیرد. صرفاً یک تنه نمی‌تواند بزرگ باشد و به نسبت اینکه چقدر رشد کند و با محیط ارتباط بگیرد، رجایی این ارتباط را داشت. چون متن می‌ماند و ماندگاری دارد، بیشتر به آن توجه می‌شود ولی یک بُعدی از آقای رجایی که کمتر به آن توجه می‌شود، بُعد عملیاتی و اجرایی آقای رجایی هست. آقای رجایی به دانستن و فهمیدن و تئوری دادن بسنده نکرد، وارد عمل شد، نشریه برای کودکان درآورد، و پیگیر برگزاری جشنواره، نشست، مسابقه و مجله برای داستان و ادبیات داستانی بود. لذا شما می‌بینید میزان کارهای اجرایی مرحوم رجایی کمتر از کارهای مطبوعاتی و نوشتاری‌اش نبود.

این شاعر پرکار افزود: محمدسرور رجایی دلش با مُلک انسانی زبان فارسی بود و بابت اینها کم چوب نخورد. هر وقت من به مرحوم رجایی فکر می‌کنم آن شعر آغازینه کتاب‌های ادبیات فارسی به خاطرم می‌آید که «بوی جوی مولیان آید همی» اگر بخواهم یک مصداق برای این مصرع بگویم محمد سرور رجایی را می‌گویم.

محمدسرور رجایی؛ سفیر فرهنگی افغانستان بود
زهرا زاهدی، شاعر افغانستانی نیز در بخش دیگری از این برنامه در سخنانی گفت: زمانی که آقای رجایی به رحمت خدا رفت، بازتاب رسانه‌ای که درفضای مجازی دیدیم از طرف دوستان ایرانی و افغانستانی، واقعاً غافلگیرکننده بود و آنجا بود که فهمیدیم که محمدسرور رجایی که بود و چه بود و دیگر نیست. زمانی که شما فاصله نزدیکی با شخصی دارید نمی‌توانید به شفافی توانمندی‌های آن فرد رو ببینید و نیاز هست که گاهی فاصله گرفت و از دور نگاه کرد تا به عظمت و بزرگی آن فرد پی برد و متأسفانه این اتفاق زمانی افتاد که ما محمدسرور رجایی را نداشتیم.

زاهدی افزود: زمانی که کتاب «خون شریکی» به دست من رسید، پیش از اینکه مقدمه‌اش را بخوانم ابتدا تورقی کردم و با حجم زیادی از موضوعات متنوع رو به رو شدم. بسیار برای من جالب بود، زمانی که شما مجموع یادداشت‌های یک شخص را می‌بینید بهتر می‌توانید به ابعاد شخصیتی آن فرد پی ببرید و جهان‌بینی‌اش را ببینید و این کتاب برای من چنین چیزی بود، حتی نکته‌هایی در این کتاب دیدم که از چشم ما که دوستان و همکاران نزدیکش هم بودیم، مفغول مانده بود.

وی گفت: در این کتاب موضوعات متفاوت و مختلفی جمع‌آوری شده است، از وضعیت سیاسی و اجتماعی افغانستان تا دغدغه‌های فرهنگی و ادبی و نگاهی که مرحوم رجایی به حوزه مهاجرت داشتند و باور و آرمان‌هایی که داشتند، فکر می‌کنم آقای رجایی حیات و مماتش پیوسته به دغدغه‌ها و آرمان‌هایی بود که باور داشت که حتی اگر این کتاب هم نبود ایشان خودش به شخصی و موضوعی برای پیوندهای و تعاملات فرهنگی بین دو ملت ایران و افغانستان بدل شده بود.

زاهدی افزود: آخرین باری که با آقای رجایی صحبت کردم در ارتباط با کتاب «وطن‌دار» بود که ایشان بسیار امیدوار بود که زودتر چاپ و رونمایی بشود، من به آقای رجایی گفتم که شما از جمع کردن روایت چند مهاجر به چه چیزی می‌خواهید برسید، گفت من می‌کوشم پیش از آنکه دیگران ما را روایت کنند، خودمان، خودمان را روایت کنیم.
این شاعر افغانستانی با اشاره به تعابیری که درباره مرحوم رجایی مطرح می‌شود، اظهار داشت: پیش از اینکه من این تعابیر را ببینم پیش خودم می‌گفتم آقای رجایی سفیر فرهنگی ما بود، سفیر فرهنگی‌ای که نام و آوازه نداشت و چه بسا بیشتر از کسانی که مسئولیتی به دوش داشتند و باید این کارها رو انجام می‌دادند این کار را برای ما و برای پیشبرد اهدافش کرد ولی حالا می‌بینم که تنها نظر من نبوده و خیلی‌ها بر این باور بودند.

خودش بود و یک سیستم
پژمان عرب که گردآوری و تدوین کتاب را برعهده داشته است، نیز در سخنانی گفت: روزهایی که آن اتفاق تلخ افتاد، همه ما که سال‌ها هم همکار، هم دوست و هم برادر کوچک‌تر آقای رجایی بودیم، دنبال این بودیم که کاری کنیم، فردا یا پس فردای آن روز نشستیم که چکار کنیم و هرکسی کاری را برعهده گرفت. من و یکی دیگر از دوستان آقای علی ناصری بیشتر روی مکتوبات، نوشته‌ها و کارهای قلمی ایشان تمرکز کردیم. تقریباً فکر کنم نزدیک به ۳۰۰ هزار کلمه ما مطلب جمع کردیم که بخش‌هایی از آن، مربوط به شعرهای مرحوم رجایی بود، بخش‌هایی مصاحبه‌ها بود و یک مجموعه یادداشت که از اواخر سال ۹۳ تا اواسط ۹۶ در روزنامه شهرآرا منتشر شده بود که ما چندین پروژه و خروجی از این کارها تعریف کردیم که اولین‌اش، همین کتاب «خون شریکی» بود.

وی افزود: این کتاب یک خامه‌ای از فکر و دغدغه‌های مرحوم رجایی است. خودم موقعی که حجم و تنوع این کارها را می‌دیدم مبهوت بودم. خاطرات مجله باغ که برای کودکان منتشر می‌کرد، مطالب بسیاری می‌شود و این یک سال آخر که کنارشان بودم، این ماجراهای مجله را تعریف می‌کرد، اینکه از سوریه، سوئد و کشورهای مختلف بچه‌های افغانستانی برای ایشان بازخورد می‌فرستادند. آقای رجایی در همان ایام جنگ سوریه، از این کشور مخاطب داشت.

عرب گفت: مرحوم رجایی، عده و عُدّه خاصی نداشت، خودش بود و یک سیستم. یک آدم به تمام معنا تولیدی بود، یادم هست در گفتگویی که درباره مجله باغ داشتیم پرسیدم که مطالب مجله را چه کسانی می‌نویسند گفت همه را خودم به اسم‌های مختلف می‌نویسم. در حوزه‌های دیگر مثلاً در تاریخ شفاهی هم می‌بینیم که آقای رجایی، یک استاد به معنا و یلی برای خودش بوده و شاید چندهزار ساعت مصاحبه گرفته است. تنوع قالب‌ها و حوزه‌هایی که مرحوم رجایی کار کرده، بی‌نظیر است شعر برای بزرگسال کودک و نوجوان دارد، داستان‌نویسی برای کودک و نوجوان کرده، تاریخ شفاهی کار کرده و چندین کتاب دارد، روزنامه‌نگاری حرفه‌ای سال‌ها کار کرده، سال‌ها مجله کودک درآورده، مستند ساخته، متن‌های مفصل رادیویی نوشته و… جامعیت و گستردگی فعالیت‌های ایشان یکی از چیزهای عجیب و غریبی بود که ما بعد از اینکه یادداشت‌ها را جمع کردیم با آن مواجه شدیم که بعدها در کتاب‌های بعدی چاپ شود، بهتر مشخص می‌شود.

مدیون شهدا و خدمتگزار شهدا هستم
در بخش دیگری از این برنامه، خانم جمیله قاسمی همسر مرحوم محمدسرور رجایی نیز در سخنانی گفت: هم خوشحالم که اینجا دعوت هستم و هم ناراحت هستم که از اینکه اقای رجایی اگر خودش اینجا بود، خیلی بهتر می‌توانست باشد.

وی با اشاره به کتاب‌های منتشر شده مرحوم رجایی گفت: من بعد از چاپ کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» بود که فهمیدم آقای رجایی چقدر زحمت کشیده برای این کتاب‌ها، برای مصاحبه با رزمندگان افغانستانی، با مشکلات مختلف به شهرستان‌ها می‌رفت تا این مصاحبه‌ها به یک کتاب تبدیل شد یا برای کتاب «مأموریت خدا» که سفر پرخطری به افغانستان داشت در حالی که تمام دوستان، خانواده و شهید سیدعلیشاه موسوی گردریزی مانع شده بودیم ولی می‌گفت من برای هدفی که دارم با قرآن استخاره می‌کنم، اگر خوب بود این راه را می‌روم تا به هدفم برسم که الحمدلله حاصلش کتاب «مأموریت خدا» شد.

قاسمی وقتی برای اولین بار کتاب‌های چاپ شده‌اش را به خانه آورد، به او تبریک گفتم گفت من این کتاب‌ها و موفقیت‌هایی که دارم، چه در زندگی و چه در چاپ شدن کتاب‌ها، همه‌اش بخاطر کمک خدا و از برکت شهداست. تمام موفقیت‌هایی که دارم، مدیون شهدا و خدمتگزار شهدا هستم. کتاب‌های دیگری هم در دست داشت که به ما نگفته بود. برای کتاب «زندگینامه شهید رئوف رفیعی» به ما گفته بود تمام شده و دوست داشت در رونمایی کتاب حضور داشته باشد.

همسر مرحوم محمدسرور رجایی افزود: آقای رجایی نه تنها بین برادران فرهنگی‌شان، بلکه در بین فامیل هم آرام نبود. جلسه‌های هفتگی و ماهانه قرآن داشتیم، به بچه‌ها بارها می‌گفت مطالعه زیاد داشته باشید. می‌گفت اگر آدمی ۵۰ سال عمر داشته باشد، ۲۵ سالش به خواب می‌گذرد. ۱۲ سالش به دوران کودکی و نادانی می‌گذرد، پس بقیه عمرمان را باید به نحو احسن استفاده کنیم. برای کار خیر، برای خدمت در جامعه، وقت خیلی کمی است. یعنی وقتی نداریم. برای نوجوانان، کلاس زبان تشکیل داده بود. کلاس تفسیر کتاب مفاتیح الحیاه هم داشت، جوانان را به کتابخوانی تشویق می‌کرد. برای نوجوانان، مسابقه کتابخوانی گذاشته بود جایزه‌اش هم کتاب بود، نوجوانان مخالفت کرده بود که جایزه چیز دیگری باشد. می‌گفت کتاب چیزی هست که تا ابد کنارت هست.

محمدسرور رجایی؛ پل فرهنگی ایران و افغانستان بود
مجید بذرافکن، معاون فرهنگی سپاه نیز در بخش پایانی این مراسم در سخنانی بیان کرد: در یک فضای استعاری – تحلیلی بخواهم بگویم، مثل این است که پلی بین خرمشهر و عقبه باقی مانده و یک عده مقاومت می‌کنند که این اتصال برقرار بماند من حسم نسبت به آقای رجایی اینطور بود. یک عده در انتها مقاومت می‌کنند که شهر سقوط نکند. فکر می‌کنم شاید فوت غریبانه و ابتلایی که پیش آمد، می‌توانیم بگوییم که دیگر مطمئنیم شهر سقوط نمی‌کند و تلاش‌های بعد از فوت ایشان بیشتر شناخته می‌شود.

معاون فرهنگی سپاه افزود: در مورد ایران فرهنگی و نسبت هم‌افزایی و یگانگی که بین امت جهادگر افغانستانی و ملت مقاومت ایران وجود دارد، حرف زیاد گفته شده ولی حقیقتاً نگه داشتن این اتصال کار سختی است ولی آن انفجاری که در افغانستان افتاد و آن شعر «اسپندهای مادرت همه دود و هوا شدند / جانم به لب برسید جان پدر کجاستی» یک اتفاق شاعرانه نبود، به تعبیری اتصال و برقراری یک سرپل بود، یک اتفاق فرهنگی بود. ما مدت‌ها بود این مسائل را داشتیم. مسائل مختلف پیش می‌آمد ولی اتصال برقرار نمی‌شد. یعنی لایه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی ما با این مطلب ارتباط گرفت و این‌ها به صورت یک تصادف ذوقی شاعرانه اتفاق نمی‌افتد. ما خیلی مدیون محمدسرور رجایی هستیم، ولی آثار ایشان همچنان بین ما هست. آقای عرب و مجموعه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب حقیقاً کار بسیار مغتنمی را به دست ما دادند و بالاتر از این‌ها هم اتفاق خواهد افتاد و ما نسبت به این اتفاقات خوب امیدواریم. فکر می‌کنم خرمشهر اگر آزاد نشده، حداقل اتصال دیگر قطع نخواهد شد و آن رابطه عمیق فرهنگی که بین ایران و افغانستان برقرار شده، الان واجد یک پل فرهنگی به نام محمدسرور رجایی است.

کتاب «خون شریکی» نوشته پژمان عرب در ۳۱۲ صفحه و با قیمت ۶۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است و علاقمندان جهت تهیه این کتاب‌، علاوه بر کتابفروشی‌ها، می‌توانند از طریق صفحات مجازی ناشر نسبت به سفارش کتاب اقدام کنند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها