در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: «زنان به جز موانعی که جامعه پیش روی آنها قرار میدهد، با برخی موانع درونی روبهرو هستند که مانع پیشرفت آنها میشود. ما به طرق مختلف خود را عقب نگه میداریم: با نداشتن اعتمادبهنفس، با بالا نبردن دست، با عقب کشیدن به جای جلو راندن. ما پیامهایی را که در طول زندگیمان دریافت میکنیم، درونی میکنیم؛ پیامهایی که به ما میگویند رک و صریح بودن زشت است، مهاجم بودن بد است و قدرتمندتر از مردان شدن برای یک زن بیمعنا است. ما انتظارات خود را از آنچه میتوان به دست آورد، پایین میآوریم و به انجام بیش از پیش کارهای خانه و بچهداری ادامه میدهیم. ما اهداف شغلی خود را محدود میکنیم تا برای شوهر و بچهای که حتی ممکن است وجود نداشته باشند، جا باز کنیم. کمتر کسی از ما در مقایسه با همکاران مرد خود آرزو دارد به مقامهای بالاتر دست یابد. این موارد کارهایی نیستند که فقط زنان دیگر انجام داده باشند. همه اینها اشتباهات ی است که خود نیز مرتکب شدهام؛ آن هم بارها و بارها و هنوز دارم مرتکب میشوم.
استدلال من این است که خلاصشدن از شرّّ این موانع درونی برای پیشرفت حرفهای حیاتی است. موانع درونی به ندرت مورد توجه قرار میگیرند. در سرتاسر زندگیام بارها و بارها از نابرابریهای محیط کار و اینکه داشتن حرفه و خانواده با هم چقدر سخت است در گوشم خواندهاند اما به ندرت درباره اینکه چطور ممکن است خودم پا پس بکشم، چیزی به من گفته شده است. از آنجا که مهار این موانع درونی در دستان خود ماست، شایسته است توجه بیشتری به آنها بکنیم. امروزه میتوانیم این موانع را از سر راه خود برداریم و میتوانیم از همین لحظه شروع کنیم.
هیچ وقت فکر نمیکردم بتوانم کتابی بنویسم. من نه پژوهشگرم، نه روزنامهنگار، نه جامعهشناس، اما بعد از گفتوگو با صدها زن، شنیدن شرح تلاشهایشان، و در میان گذاشتن تجربیات خودم با آنها و درک اینکه آنچه بهدست آوردهایم یا کافی نبوده و یا اصلاً دستاورد درستی نبوده است، مرا بر آن داشت با صدایی رساتر صحبت کنم. نخستین فصل این کتاب اختصاص دارد به طرح کلی برخی از چالشهای پیچیدهای که پیش روی زنان قرار دارد. فصلهای بعدی بر اصلاحات یا تفاوتهایی متمرکز است که ما میتوانیم ایجاد کنیم: افزایش اعتماد به نفس (پشت میز بنشین)، وادارکردن شریک زندگی به مسئولیتپذیری بیشتر در خانه (بگذار شریک زندگیات یک شریک واقعی باشد)، مقاومت در مقابل معیارهای دستنیافتنی (اسطوره انجام دادن همه کارها). مدعی نیستم که برای این مسائل پیچیده و عمیق راهحلهایی کامل ارائه میکنم. اتکای من به دادههای کمّی، تحقیقات دانشگاهی، مشاهدات خودم و درسهایی است که تاکنون فراگرفتهام.
این کتاب زندگینامه نیست؛ اگرچه داستانهایی از زندگی خود را وارد آن کردهام. کتابی برای خودیاری و خودتوانی هم نیست؛ اگرچه واقعاً امیدوارم که به خوانندهاش یاری برساند. کتابی درباره مدیریت حرفه هم نیست؛ اگرچه در این زمینه توصیههایی کردهام. این کتاب فقط برای زنان نیست و امیدوارم همانقدر که میتواند الهامبخش زنان باشد، الهامبخش مردان نیز باشد.
این کتاب هر چه هست، برای زنانی است که میخواهند برای رسیدن به مراتب عالی در حوزه مطلوب خود یا هر هدفی که دارند، بخت خود را بیازمایند و فرقی نمیکند که در کدام مرحله از زندگی یا حرفه قرار دارند؛ در آغاز مسیرند یا اینکه میخواهند پس از وقفهای دوباره برخیزند.
همچنین این کتاب برای مردانی است که میخواهند بفهمند یک زن، که ممکن است همکار، همسر، مادر و یا دخترشان باشد، چه چالشهایی پیش رو دارد؛ مردانی که میخواهند به سهم خود برای داشتن جهانی عادلانهتر تلاش کنند.
این کتاب روشن میکند که چرا باید به پیش برانیم و بلندپرواز باشیم. من در عین اینکه به شدت باور دارم افزایش تعداد زنان در سطوح بالای سازمانها و کسبوکارها برای داشتن جهانی عادلانهتر ضروری است، بر این باور نیستم که موفقیت و خشنودی تنها یک تعریف دارد. چنین نیست که همه زنان به دنبال کار و حرفه باشند، یا بخواهند بچهدار شوند و یا هر دو. هرگز مدافع این عقیده نیستم که همه باید اهداف مشابهی داشته باشند. بسیاری از مردم به کسب قدرت علاقهای ندارند؛ نه به این خاطر که بلندپرواز نیستند، بلکه به این دلیل که آن طور که دوست دارند زندگی میکنند. گاه مراقبت از یک شخص در برههای خاص مهمترین کاری است که باید کرد. هر یک از ما باید مسیر یگانه و خاص خود را پیش ببرد و تعیین کند که چه هدفی با زندگی، ارزشها و رؤیاهایش سازگار است.
من نیز به خوبی آگاهم که بیشتر زنان در عین مبارزه برای رسیدن به اهداف خود از خانوادههایشان هم مراقبت میکنند. بخشهایی از این کتاب بیشتر برای زنانی مفید است که امکان این انتخاب را دارند که کی، کجا و چه مقدار کار کنند. بخشهای دیگر کتاب میتواند به زنان برای رویارویی مناسب با موقعیتهایی کمک کند که در هر محل کار و اجتماع و خانهای ممکن است برایشان پیش آید. به راستی اگر بتوانیم صدای زنانه بیشتری را در سطوح بالا بشنویم، برای همگان فرصتها بیشتر میشود و رفتارها عادلانهتر.
در هر حال، اگرچه با تأخیر اما زمان آن فرارسیده است که زنان بیشتری به رؤیاپردازی درباره آرزوهای ممکن تشویق شوند و مردان بیشتری به حمایت از زنان در نیروی کار و در خانه.»
بارداری راحتی نداشتم. بدحالی صبحگاهی این دوران، که اغلب تا سه ماه اول ادامه دارد، در تمام نه ماه بارداری مرا میآزرد. سی و دو کیلوگرم اضافه وزن پیدا کرده بودم، پاهایم را، که به اندازه دو شماره کفش ورم کرده و به تودهای بیشکل تبدیل شده بود، فقط وقتی میتوانستم ببینم که روی لبه میز وسط مبلمان میگذاشتم. یکی از مهندسان گوگل مرا به وال تشبیه کرده بود.
یک روز، بعد از صبحی سخت که به زلزدن به کف توالت گذشت، باید خود را به عجله به جلسه مهمی با یک مشتری میرساندم. رشد سریع گوگل مشکل پیدا کردن جای پارک را بیشتر کرده بود. آن روز تنها جایی که توانستم ماشین را پارک کنم، از دفتر کارم خیلی دور بود. پس شروع کردم به دویدن در پارکینگ، که البته بیشتر تند راه رفتن بود. حالت تهوعم بیشتر شده بود، به طوریکه وقتی به جلسه رسیدم فقط دعا میکردم مسائل مربوط به فروش تنها چیزی باشد که از دهانم خارج میشود. شب، ماجرا را برای همسرم دیو تعریف کردم. او گفت یاهو، یعنی محل کار آن موقع او، برای مادران باردار در مقابل هر ساختمان، جای پارک مخصوص گذاشته است.
روز بعد به تاخت (البته از نوع اردکوار) رفتم که بنیانگذاران گوگل، لاری پیج و سرگی برن را در دفترشان ببینم، اتاق بزرگی که انبوه اسباببازی و ابزارها کف آن پخش شده بود. به سرجی، که گوشه اتاق در حال انجام دادن یکی از حرکتهای یوگا بود، گفتم که هرچه زودتر به پارکینگی برای زنهای باردار نیاز داریم. او نگاهی به من انداخت. فوراً درخواستم را پذیرفت و گفت پیش از این هرگز به این مسئله فکر نکرده بوده است.
تا وقتی در موقعیت زن باردار قرار نگرفته بودم، نمیفهمیدم که زنان باردار به پارکینگ مخصوص نیاز دارند و امروز از بابت این بیتوجهی شرمندهام. آیا من در مقام یکی از زنان عالیرتبه گوگل وظیفه نداشتم به چنین مسئلهای فکر کنم؟ ممکن بود من هم مثل سرجی هیچوقت متوجه این مسئله نشوم. زنان باردار دیگر حتماً در سکوت از این مسئله رنج بردهاند بدون اینکه درصدد یافتن راهی برای حل این مشکل برآمده باشند. شاید هم اعتمادبهنفس یا قدرت لازم برای حل چنین مشکلی را نداشتهاند. وجود یک زن باردار در سطوح بالا، حتی اگر شبیه وال به نظر برسد، میتواند اوضاع را تغییر دهد.
امروز در ایالات متحد، بریتانیا و کل جهان توسعه یافته حال و روز زنان از همیشه بهتر است. ما روی شانه زنانی ایستادهایم که پیشتر از ما برای حقوقی که امروز برای ما بدیهی به نظر میرسند، جنگیدهاند. در 1947 آنیتا سامرز، مادر لاری سامرز استاد راهنمای همیشگی من، با سمت یک اقتصاددان در شرکت نفت استاندارد استخدام میشود. وقتی این شغل را میپذیرد، رئیسش به او میگوید: “خوشحالیم که شما را داریم؛ چون میتوانیم از همان استعداد مطلوبمان در ازای پول کمتر بهره ببریم.” آنیتا احساس میکند رئیس از او تعریف میکند. اینکه به او گفته میشود هوشی چون هوش مردان دارد، تعریف کمی نبوده است. پس، اصلاً به ذهنش خطور نمیکند حقوق و مزایایی برابر تقاضا کند....»
نظر شما