اكنونی دیگر پیامهایی از اکنون بديل که در «مجموعه امید و آرمان شهر» نشر افکار منتشر میشود، آخرین اثر یانیس واروفاکیس است که سال ۲۰۲۰ منتشر شد.
در مقدمه این کتاب میخوانید: «اكنونی دیگر پیامهایی از اکنون بديل که در «مجموعه امید و آرمان شهر» نشر افکار منتشر میشود، آخرین اثر یانیس واروفاکیس است که سال ۲۰۲۰ منتشر شد. وارو فاکيس که سال ۱۹۶۱ در آتن متولد شده، پیش از ورودش به دنیای سیاست، سالها استاد اقتصاد در بریتانیا، استرالیا و ایالات متحده بوده است. او علاوه بر استاد اقتصاد دانشگاه آتن، یکی از هم بنیانگذاران جنبش مردمی بینالمللی دی است و سال ۲۰۱۹ با رأی مردم به عنوان نمایندهی مجلس یونان انتخاب شد.
واروفاكيس کتابهای متعددی در اقتصاد نوشته است که از آن جمله، کتابهای حرفهایی با دخترم درباره اقتصاد: تاریخچه مختصر سرمایه سالاری و دو کتاب دیگر بزرگسالان در اتاق، شرح حالی از زمان تصدی وزارت اقتصاد یونان؛ و و ضعیف تر در رنج خواهد بود، چه باید بکند؟، تاریخچه اقتصادی اروپا، مورد توجه مخاطبان وسیعی در سراسر جهان قرار گرفته و از پرفروشترین کتابها در بسیاری کشورها بودهاند.»
در جایی دیگر آمده است: «واروفاكيس نظریه پرداز اقتصادی برجستهای است که در رمانی آرمان شهری از خلال آرمانهای این جهانی به شخصیت متعارض به روایت متفاوتی از امکانهای زیستن میرسد. داستانی که هم اسطورهای و یونانی است - یونان بحران زده کنونی که تمدن اروپایی روی ستونهای آن استوار شده، اما اکنون همچون زائدهای دردسرساز برای اقتصاد اروپا نمایانده میشود - و هم اتوپیایی و جهانی. هم شکست نویدبخشی ایدئولوژیهای راست، چپ و علم گرابی؛ و هم مرگ، هر هشداردهندهای که او را دیوانه پنداشتهاند، هرچند معلوم شود که حقیقت گفته است. تصویر روی جلد، گویای این ماجراست: اسطوره یونانی کاساندرای زیبا؛ پیش گوی راست گوی تروا که مردمان خودش دیوانه پنداشتندش و هشدارهای او را باور نکردند تا شکست بخورند. و بیگانگان متجاوز به او تعرض کردند تا گرفتار نفرین بی بازگشت شوند.»
نویسنده در فصل نخست؛ «مغلوب مدرنیته» درباره چگونگی آشناییاش با آیریس مینویسد: «من و آیریس در ویران شهر زندگی دانشگاهی انگلستان با همدیگر آشنا شدیم. هر دو در بدبختی به سر می بردیم؛ او در ساسکس، من در اسکس. به شوخی به هم میگفتیم: ((... با پیشوند)). اوایل ۱۹۸۲ بود که در مدرسه اقتصاد لندن، در یکی از بی شمار تجمعاتی که در آن روزها توسط فعالین چپ گرا و با هدف مبارزه با تاچریسم تشکیل میشد، مسیرمان به همدیگر خورد. پس از دو ساعت توپ و تشر زدن سخنرانان ملال آور روی سکو، آیریس برخاست تا نطق خود را ادا کند. صلابت خاصی داشت.»
در فصل سوم با عنوان «بدون رئیس، بدون دستمزد، بدون هیچ مشکلی» درج میکند: «کوستی شرکتی را که در آن کار میکرد، چنین توصیف نمود: (بسیار خب! ما کارهایمان را چنین انجام میدهیم. ما به هیچ کس نمیگوییم که مشغول انجام چه کاری هستیم. ما آزادانه شخص یا تیمی را که میخواهیم با آنها کار کنیم و زمانی را که میخواهیم به پروژه اختصاص دهیم، انتخاب میکنیم. هر چیزی در شرکت ما پیوسته در حال تغییر است. کارکنان جابه جا میشوند، تیمهای جدیدی شکل میگیرند، پروژههای قدیمی متوقف میشوند و وظایف جدیدی به وجود میآیند. هیچ رئیسی وجود ندارد تا به کسی دستور دهد. نظم خودجوش و مسئولیتپذیری شخصی بر ترس از آشوب غلبه میکند.)»
نظر شما