عبدالحمید ضیایی، شاعر و مدرس فلسفه در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به دفتر شعر «آنگونه که دانههای انگور»، اثر مهدی مظاهری پرداخته است که در ادامه میخوانید.
شوربختانه در نقدهای ادبی امروز بسیار مرسوم شده است که در هر مجله و نشریه ادبی، منتقد متوسل به گفتار بزرگان غربی و شرقی شده و با نقل قولهایی از یاکوبسن، دریدا، فوکو، باختین و دیگران، قصه را شروع و با نقلقولهای دیگری از این بزرگان پیش میبرد و به پایان میرساند. در این قبیل نقدها، منتقد نقاط ضعف خود را پشت این اسمها پنهان میکند و قصد او مرعوبکردن خواننده است. مقصود نفی ارجاع و استناد به اقوال و اقاریر بزرگان نبوده و صرفاً چرخهه معیوب نقدهای مطنطن و میانتهی محل نقد است.
دفتر شعر «آنگونه که دانههای انگور»، از مهدی مظاهری (انتشارات مروارید،چاپ اول،1400)، اتفاق درخور اعتنا و چشمگیری است که مخاطب را به ضیافت لذتهای اجمالی فرامیخوانَد.
ما در جهانی پرحادثه زندگی میکنیم، جهانی پر از فراز و نشیبهای تاریخی که هر روز تحولات عظیمی درآن به وقوع میپیوندد. شاعران نیز برکنار از این تحولات و تغییرها نبوده و از این تحولات تأثیر میپذیرند. مظاهری با تمرکز بر شعر جنگ (که البته روحیه صلحطلبانه و ضدجنگ آن برجسته است)، به طرح و شرح مفاهیم لطیف انسانی به مثابه ضرورتها و اولویتهای جهان پیرامون و جامعه خویش پرداخته است:
شبانه به خانه ریختند
چراغها را روشن کردند
و بیهیچ کلامی
زیر همهٔ فرشها
لای همهٔ کتابها
و پشت همهٔ تابلوها و ساعتها را گشتند
سربازها
چیزی پیدا نکردند
ما، غمهایمان را
در دلهایمان
پنهان کرده بودیم (ص۳۷)
حضور رگههای طنز در شعر مهدی مظاهری در راستای فرار از این فضای پیچیده موجود و به نوعی شکستن چیزها و درهمریختن مشکلاتی است که با آنها دست به گریبانیم. طنزی که همچون مکانیسم بالغانهٔ دفاعِ روانی، با ایهام همراه است و غالباً با تلخی و گزندگی خاصی بیان میشود، طنزی که با ناامیدی به امور جهان مینگرد و جویای نوامیدی در دل همین تلخیها و دَمسردیهاست. جهانی که در آن زندگی میکنیم جهانی است پر از تناقضها و تلخیها و شاید از راه طنز میتوان بخشی از این تناقضها و تلخیها را بیان کرد.
راهآهن نیشابور
سد کارون
شهربازی فارس
آه سرزمین من!
با نامهای تو چه کردهاند (ص۲۴)
دامنه این طنز گاه از سیاست به عشق نیز کشیده میشود:
میتوانیم تا هروقت بخواهیم حرف بزنیم
و خاطرههایی را به یاد بیاوریم
که ما را از یاد بردهاند
به دیوار نگاه کن!
جای خالی ساعت
آن را زیباتر کرده است (ص۱۶)
در شعر مهدی مظاهری پارهای از ویژگیها وجود دارد که آن را همسایه شعر پستمدرن میکند؛ بینیازی نسبت به تزئینگرایی معنا و صورت در شعر، سادگی شگرف شعر از لحاظ صورت، و اضمحلال بدویترین شکل تخیل یعنی تشبیه، استعاره، مجاز و... و ذوب آن در تمامیت شعر بهنحوی که گاه ممکن است، برخی از شعرها بهکلی منثور به نظر بیاید! به عبارت دیگر، در بسیاری از شعرهای این کتاب ما با کمرنگشدن عنصر بیان روبهرو هستیم؛ ولی اگر دقیقتر بنگریم درمییابیم که با چیزی به نام تفرعن شگرد روبهرو نیستیم که مخاطب را مرعوب کند:
من
نمیدانم
تو
پشت در ایستادهای
و فکر میکنم
باید
در خانه
به انتظار قدم بزنم
تو
فکر میکنی
باید
پشت در بایستی
و نمیدانی
من
در خانه
به انتظار قدم میزنم
ما
فکر میکنیم
و نمیدانیم
این خانه
هرگز دری نداشته است (ص49-50)
یا اینکه شعر ارجاعی به بیرون از خود نداشته باشد و نتوان بین آن شعر و دیگر آثار پیوند بینامتنیّتی برقرار کرد:
دکمههای پیراهنم را
اشتباه بستهام
کفشهایم را
اشتباه پوشیدهام
راهم را
اشتباه رفتهام
و نشانی خانه را گم کردهام
حالا
میتوانم در خیابانی شلوغ
بلند بلند گریه کنم
شاید بعد از بیست سال
دوباره کسی در برابر من بایستد
و با لبخند بگوید
گریه نکن پسرم
مادرت هرجا که باشد برمیگردد (صص۴۶-۴۷)
البته در برخی از شعرهای این دفتر با حجم معتنابهی از تلمیحات متواتر روبهرو هستیم. آرایه تلمیح به دلیل ظرفیتهای بالای ارتباطی، هم در سیر تطور ادب کهن فارسی و هم در شعر معاصر فارسی نمود و بازتاب ویژهای یافته است. این آرایه معنوی ضمن انعکاسی موجز، موجب بازتاب روایت و داستان و اشاره به رویدادهای ادبی و غیرادبی در گستره شعر میشود. در شعر روزگار ما نیز، تلمیح با حفظ کارکردهای پیشین، متکفل کارویژه تبیین و تشریح دغدغههای شخصی، سیاسی و اجتماعی شاعر نیز گردیده است:
نجات
ارمغان انجیل بود
که با خیانت آغاز شد
اسطوره ارمغان تورات بود
که صفحه به صفحه
قدرتنمایی موسا و یوشع و داوود را
روایت کرد
تماشا
ارمغان تو بود
که فصل به فصل
خیرگیام بخشید
به نظر میرسد که شخصیسازی تلمیحات و اشاره به اجزای پنهان و کمتر شناختهشده یک تلمیح منجر به دگرگونیهایی شده که در امتداد آن نوزایی تلمیح و خارجشدن از مرز ایستایی تحقق پیدا کرده و این روند، موجب افزایش حس التذاذِ ناشی از کشف بنمایه تلمیح و گستردهترشدن مساهمت و مشارکت ذوقی مخاطبان در روند فهم شعر شده است.
و البته در دل همین شعر پر تلمیح، شاعر از کارکرد زبان شطحگونه و پارادوکسیکال نیز غافل نیست. دعوی کمال در معرفت و قول به وحدت وجود با پارهای لوازم و پیآمدهای آن و سخنگفتن یاغیانه و جسورانه و هنجارستیزی عرفی و عرفانی، نزد بعضی صوفیه از مقوله شطح گفتاری محسوب میشود. به این نمونه در کتاب مذکور بنگرید:
اگر برای نجات این خاک
نیاز به رویارویی بزرگ
با آفریدگار است
آمادهام...
این خاک
همانقدر که عاشقکش است
اسطوره پرور است (ص83-84)
پیشنهاد مشخصی نیز میتوان برای شاعر این مجموعه خواندنی ارائه کرد. به نظر میرسد کار مهمی که یک شاعر باید انجام دهد تعادل بین سنت و نوآوری است. این ساختار شاعرانه، در عین حال که از تکمعنایی شدن و تبدیلشدن به مانیفیست میگریزد در همانحال چفتوبستهای خاصی دارد که نمیگذارد شعر به هذیان تبدیل شود؛ در واقع ساختار شعر، خود شعر را توجیه میکند؛ البته مهدی مظاهری باید فکری به حال لایههای پنهان شعر خود بکند، شعری که تنها یک معنا را برداشت یا تحلیل را شامل گردد شعری است که شاعر با جد و جهد میکوشد که خواننده شعر خود را به نقطه نامعلومی برساند؛ نقطهای که خود پیشتر در شعر به آن رسیده است.
نظر شما