ملاصالحی در یادداشتی به این مساله پرداخته که در بسیاری جوامع مدرن، تاریخنگاری، مطالعات باستانشناسی، زبان و گویششناسی، انسانشناسی بهویژه شاخههای قومشناسی فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای روستایی بیش از یک سده و نیم است که آغاز شده است و همچنان ادامه دارد و به بسیاری از جوامع دیگر تسری یافته است.
شانه به شانه تغییر در نحوه نگاه و طرز تلقی و معرفت و منظر و فهم انسان مدرن از هستی و چیستی انسانی و انسان بودن خویش، ازتاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری خود از کیهان و واقعیتها و پدیدارهای هستی، چهره تاریخ وفرهنگ و نحوه زندگی او نیز در مقیاسی سیارهای و انسانشمول تغییر جدی کرد. در معرض تحولات بی سابقه قرار گرفت. دستخوش دگرگونیهای بی سابقه شد. سه یا چهار قرن در مقیاس نزدیک به سه و نیم میلیون سال زمان کلان تاریخ بشر، زمان کوتاهی است لیکن در همین زمان کوتاه تاریخی پس از به پاخاستن و برآمدن انقلاب عظیم و بی سابقه فکری و علمی و صنعتی در منطقه و قاره غربیِ جغرافیای تاریخ و فرهنگ جامعه و جهان بشری ما، آن چنان چهره فرهنگ و زندگی جمعیت های سیاره ما دستخوش تغییر شد و آن چنان شکاف و شقاق و مغاک میان فرهنگ و زندگی و روان و رفتار انسان انسان مدرن با گذشته و فرهنگ و زندگی و جوامع به اصطلاع سنتی یا پیشا مدرن ژرف افتاد و چنان ژرف هم اتفاق افتاد که مشابهاش را درهیچ دورهای با چنین وسعت و مقیاس و گستره و گسترش انسانشمول و فراگیر سراغ نداشته و گواه نبودهایم.
وقوع رخدادها و تحولات نیز آن چنان شتابناک و نفسگیر و غافلگیرکننده و صاعقهوار و کوبنده بود که بسیاری از فرهنگها، جامعهها و جمعیتهای سیاره ما زیر فشارسنگین و سهمگین و کوبنده و خروش رخدادها و تحولات، روی به اضمحلال نهادند و منهدم شدند و از میان رفتند و آثار و اجساد و اجسامشان زیرسقف و پشت ویترین موزههای عالم مدرن به تماشا نهاده شد و میراثشان ماده و منبع اندیشه و شناخت تاریخی انسانی شد که به انسان عالم مدرن میشناسیمش. تکرار میکنم اتفاقات و تحولاتی که مشابهاش را در هیچ دورهای در گذشته با چنین وسعت و مقیاس و این چنین شتابناک و از این نوع سراغ نداشتهایم و مشاهده نکردهایم و نمیشناسیم. البته و صد البته پاره ای از کنجکاویها و کششها و حرکت و تحرک و تلاش بسوی دسترسی به ابزارها و مهارتها و فنون پیچیده و کارآمدتر را در جوامع چین و ژاپن قرون هفده و هجده میبینیم لیکن زلزلهها و تکانهای سنگینی که در منطقه غربی تاریخ طی قرون متاخر میلادی اتفاق افتاد و پس لرزههایشان در ارض تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در مقیاسی سیارهای احساس شد هم فراگیر و انسانشمول بود هم در مقیاسی سیارهای به همه جامعهها و جمعیتهای بشری ما تسری یافت و چهره فرهنگ و زندگی بشر را دگرگون کرد.
اینک همه جامعهها و جمعیتهای سیاره ما یا در زیر یا بر زیرآوارهای سنگین و سهمگین سنتهای اعتقادی و ساختارهای فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و مواریث فرهنگی خود ایستادهاند؛ یا زیرسقف ساختارهای ترک خورده و نیمه ویران چندین هزارساله و کهنی پناه گرفتهاند که هر دم امکان فروپاشیان میرود و پیش روست. اتفاقا آن زلزلهها و تکانها بیش از هر زمان و بیش از هر رخدادی ما را متقاعد میکند که تا چه میزان سنتهای اعتقادی و ساختارهای فکری و فرهنگی و نظامهای ارزشی و دانایی و مدنی و معنوی جامعه و جهان بشری ما روی گسلهای زلزلهخیز ارض تاریخ بنیاد پذیرفتهاند و تاچه میزان در معرض فروپاشیدنهای پی به پی قرار گرفتهاند و تا چه میزان ارض تاریخ، ارضی زلزله خیزاست. زلزله خیزتر از ارض طبیعت و جغرافیای طبیعی.
سلاحهای کشتار جمعی از هر نوع آن اعم از اتمی و شیمیائی و میکروبی ابداع شعور طبیعی و فراوردههای هوش طبیعی جانوران حیات وحش نیستند. «معصومیت» و محدودیتی که در چنگ و دندان و گاز و گزش و زهر و نیش جانوران حیات وحش میبینیم در سلاحهای ویرانگر و کشتار همگانی کشف و اختراع و ساخته و فرآورده ذهن و اندیشه و هوش بشر تاریخی شده و تاریخمند نمیبینیم. معصومیت و محدودیت چنگ و دندان و گاز و گزش و زهر و نیش دفاعی جانوران حیات وحش در سلاحهای کشتار جمعی ساخته و فرآورده عقل و هوش بشر تاریخی شده و تاریخمند نیست. انسان عالم مدرن برای اینها همه موزه بنیاد مینهد. موزه هم برای آثار و نشانههای پیدایش کیهان هم برای اثقال و سنگوارههای بجای مانده از جغرافیای طبیعی و زیست بوم جانوران حیات وحش هم برای اثقال و آثار و اجسام و اجساد بجای مانده از کهن و متقدمترین ادوار پیش از تاریخ بشری خود تا متاخرین اعصار.
اینک بتهای کهنه و نو همه زیرسقف موزههای عالم مدرن کنار هم گردآمدهاند و پهلو به پهلوی هم چیده شدهاند. نوعی تودیع وت شییعِ جهانهایی که فروپاشیدهاند و اجسادشان را میباید زیرسقف موزههای عالم مدرن به تماشا نهاد و نظاره کرد. انسان مدرن بیش از انسان هر عصری و کنجکاو و حساس و بیقرارتراز انسان هر دورهای هم مشتاق است بجوید و بکاود و بداند و بشناسد و بفهمد از کجای تاریخ آغاز کرده است که به موقعیت تاریخی اکنونش رسیده است. ابزارهای شناخت لازم را درپاسخ به پرسشهای تاریخی خود نیز پدیدآورده است و در کف دارد. موقعیت تاریخی خود را سعی میورزد به وساطت و بهمدد همین آثارمادی و اثقال و سنگوارهها و اجساد و اجسام و منابع و مادههای بجای مانده در لایههای گذشته بجوید و بکاود و بیابد و ببیند و بشناسد و بفهمد.
به هر روی اینک هم سازمانها و تشکیلات موزهای و موزه شناختی و مراکز صیانت از مواریث فرهنگی پدیدههای نهادینه شده روزگار ما هستند هم آموزش علوم باستانشناختی و رشتهها و دانشهای مرتبط زیرسقف موسسات و دانشگاههای بسیاری از جوامع روزگار ما تدریس میشوند هم هیاتهای باستانشناختی شانه به شانه متخصصان و علوم و فنون میان و چند رشتهای در همه قارهها مشغول کاوش هستند و حاصل خرمنی از جراحیها و کاوشهای میدانی و مطالعات با دقت و مراقبت و در اغلب موارد پرهزینه و عمرخوارشان را زیرسقف موزههای باستانشناختی عالم مدرن میتوان دید هم حجم عظیم و بی بدلیل منابعی را که در اختیار ما قراردادهاند معرفت و منظر و فهم ما را در باره هستی و چیستی انسانی و انسان بودن خویش دگرگون کردهاند.
دامن مقدمه و زمینه نوشتار را کوتاه میکنیم و فرومیچینیم و عنان سخن را بهسوی اصل موضوع و مسئله باز میگردانیم. چرا احساس کردهایم صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت و مرمت و بازسازی و نگهداری و ثبت ملی و جهانی مآثرتاریخی و محوطههای باستانی در دوره جدید یک ضرورت است، ضرورت اجتناب ناپذیر. مسئولیت و تکلیف ملی و جهانی که برشانه همه نظامهای سیاسی و جمعیتهای سیاره ما نهاده شده است؟ درپس پشت یا پستوخانه و پسینه چنین ضرورت و نیازی چه انگیزه اندیشه و فلسفه و فرهنگ و منطق یا هدف و غایتی نهفته است؟ البته و صدالبته علتها و دلیلهای ریز و درشت بسیار نهفته است که بسیار مجمل و مختصر در مقدمه و افتتاح نوشتار ذکر پارهای از آنها بهمیان آمد. همچنین در سلسله سخنرانیها و مباحثی که این قلم در نشستها و همایشها و مناسبتهای گذشته داشته است پیرامون همین موضوع و مسئله مهم مباحثی را مطرح کرده و واکاویهایی را دامن زده است. اینک نیز از منظری دیگر به مسئله پرداخته میشود. به گمان این قلم در میان زنجیره و سلسلهای از علتها و دلیلهای ریز و درشت و انگیزهها و نیتها و هدفها و غایتهای نهان و آشکار، چهار علت و دلیل مهم، سهم موثر و تعیینکننده در بیدار شدن احساس چنین ضرورت و مسئولیت و تکلیف و کنجکاو و حساس شدن فکر و فلسفه و منطق صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت و مرمت و بازسازی و نگهداری و تعیین حریم و حدود و گستره و ثبت ملی و جهانی مآثر تاریخی و محوطههای باستانی داشته است که فهرستوار به یک یکشان اشاره میشود:
نخست آنکه خاستگاه آغازین فکر و فرهنگ و فلسفه و منطق صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت از بناها و بافتهای تاریخی و گردآوری اشیاء و آثارنفیس گذشته و در مرحله سپسین حفاظت از محوطههای باستانی و کشف و کاویدن سایتهای باستانشناختی جوامع اروپای غربی بودهاند جوامعی که کانون تحولات طی قرون اخیر میلادی بودهاند. پدیدهای که از همان سدههای آغازینی که بعد به سدههای رنسانس تعبیر و متصف شد در فرهنگ ایتالیایی بهویژه شهرهای میلان و رُم و فلورانس و ونیز مشاهده میشود. اثر یاکوب بورکهارت پدر تیتوس بورکهارت درباره «فرهنگ رنسانس در ایتالیا» خواندنی است. چهرههای شاخصی مثل بوکاچیو وپترارک در آن سدههای آغازین رنسانس فرهنگ ایتالیائی بارقه های آغازین روح دنیای مدرن بودند. نیوتن ولاووازیه وبیکن و جان لاک و هیوم و هردر و کندرسه ومنتسکیو و دکارت و کانت و کنت و چهرههای برجسته و بنام بسیار دیگر در قاره غربی طرحان و مهندسان و معماران آغازین فکر و فرهنگ و فلسفه و عقل و علم و نظامهای ارزشی و دانائی مدرنیته بودند. آن سدههای انقلاب فکری و علمی و صنعتی قرون هجده و نوزده میلادی شکاف و شقاق و مغاک و تفاوت و تمایز میان تاریخ گذشته و اکنون میان جوامع پیشامدرن و اقلیم و عالم مدرن میان فرهنگها و جامعهها و نظامهای سیاسی و اقتصاد و معیشت سنتی و کارگاهی را مرحله به مرحله عمیقتر و عمیقتر، عریانتر و عریانتر و عیانتر کرد. بسیاری از فرهنگها و جامعهها و نظامهای اعتقادی و ارزشی علیالخصوص فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای قاره سرخپوستان و افریقا و اقیانوسیه و جنوب شرق آسیا در مواجهه با مهاجران و مهاجمان قاره غربی که هم به دانش و دانایی هم به سلاحهای آتشناک مدرن مجهز بودند از پای افکنده شدند و سرزمینشان به اشغال مهاجران و مهاجمان قاره غربی درآمد و آثار و اجساد بجای ماندهشان زیرسقف موزههای عالم مدرن به تماشا نهاده شد.
باری و به هرروی اینک بیش و کم همه نظامهای سیاسی و جامعهها و جمعیتهای سیاره ما به شکاف و شقاق یا دوپارگی (dichotomy) که میان گذشته تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی آنها و اکنون تاریخیشان پس از تسری و بسط جهانی نظامهای ارزشی و دانایی و عقل و عقلانیت مدرنیته و سبک زندگی و اقتصاد و معیشت و علم و فناوری عالم مدرن اتفاق افتاده است، پی بردهاند. آنها میدانند با چه چالشهای عظیمی دست در گریبان هستند و میباید دست و پنجه بفشارند. تصادفی نیست که ما ایرانیان نیز در جوار و در حریم زیارتگاه امام هشتم(ع) موزه آستان قدس بنیاد مینهیم و به پا میکنیم. قرآنهای خوشنویسی و تذهیب شده و نسخههای قرآنی و متون مقدس و منابع تاریخی و اشیاء و آثارباستانی بهجای مانده از گذشته را زیرسقف موزه آستان قدس گردآوردهایم و نگهداری میکنم و بهتماشا نهادهایم قرآنهایی که زمانی زیرسقف خانهها خوش خوانده و خوش نوشته میشد و حضور پر رنگ در فرهنگ و زندگی و روان و رفتار و آداب و ادب و اخلاق معاشرت و مراودت و تجارت و اقتصاد و معیشت مردم داشت؛ اینک زیرسقف موزههای عالم مدرن پناه گرفتهاند و زیرسقف موزههای عالم مدرن چونان آثار و مواریث بهجای مانده از تمدنی که به سر آمده است و آثارش را میباید زیر سقف موزههای عالم مدرن بهتماشا نهاد و به تماشایش رفت.
اینک ما ایرانیان نیز چونان بسیاری از دیگر جوامع روزگارمان شهرهایمان را به انواع موزهها و تشکیلات وادرات موزه ای ومراکز میراث فرهنگی مجهز و مزین کردهایم. احساس کردهایم که بازگشت به شیوه زندگی و اقتصاد و معیشت سنتی و صنایع کارگاهی دیگر نه ممکن نه اساسا شدنی و نه چندان معقول در چشم میآید. این احساس و بیداری و حتی نگرانی که روی آوار ساختارها و نظامهای ارزشی خویش ایستادهایم که آثار بهجای ماندهشان را میباید زیر سقف و پشت ویترین موزههای عالم مدرن حفاظتشان کرد و نگاهشان داشت و بهتماشایشان نهاد هر چند در میان همه نظامهای سیاسی و جامعهها و جمعیتهای روزگارما به یک نحوه و به یک میزان عمیق و جدی نبوده است؛ معالوصف بیشوکم همه احساس کردهایم و بو بردهایم و شامه ذهن و فکر ما حس کرده است که بهطرز شتابناک موثران و عاملان و فاعلان و سازندگان و خالقان، میروند و معناها از منظرها در غیبت لایههای اعصار و ادوار گذشته چهره نهان میکنند و آثار و صورتهای به جای ماندهشان به جای میماند. صورتها و نشانهها و آثاری که میباید حفاظت شان کرد و چونان مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی و مدنی و معنوی گذشته ثبت ملی و جهانیشان کرد و یاد و خاطرهشان را به مثابه هویت و اقتدار ملی پاس داشت.
دو دیگر آنکه فرهنگ و زندگی و اقتصاد و معیشت زندگی روستایی به شیوه سنتی نیز در مواجهه با تحولات عظیی که در جامعه شهری اتفاق افتاده است رنگ باخته و بی رمق شده است. جوامع روستایی که ترک و خالی از سکنه نشدهاند و در برابر تحولات دنیای مدرن شهرهای دنیای مدرن زندگی در آنها همچنان استمرار داشته است به صورت شهرهایی در آمدهاند در مقیاسی کوچکتر. تصادفی نیست که میبینیم در بسیاری جوامع مدرن، تاریخنگاری، مطالعات باستانشناسی، زبان و گویششناسی، انسانشناسی بهویژه شاخههای قومشناسی فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای روستایی بیش از یک سده و نیم است که آغاز شده است و همچنان ادامه دارد و به بسیاری از جوامع دیگر تسری یافته است. در جامعه معاصر ما نیز اینجا و آنجا مطالعاتی صورت گرفته است. تحولات دوره جدید غروب و چه بسا پایان شیوه فرهنگ و زندگی و اقتصاد و معیشت جامعه روستایی را در بسیاری از کشورها و جامعهها و جمعیتهای روزگار ما به دنبال داشته است. روستاهای دیروز اینک سر از موزههای گردشگران و مراکزتفریح و گذران اوقات فراغت شهروندان عالم مدرن برکشیدهاند. ژ
دلیل و علت سوم و مهم دیگر که در پستوخانه و پسینه فکر و فرهنگ و فلسفه و منطق صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و حفاظت از حریم محوطههای باستانی در دوره جدید به مثابه یک ضرورت و تکلیف و مسئولیت ملی و جهانی قابل ردیابی و واکاوی است، برآمدن تدریجی و مرحله به مرحله پدیده دولت-ملت یا ملت- دولتهای جدید در مقیاسی فراگیر و انسانشمول در دنیای مدرن بوده است. اتفاقا از جمله شاخصههای مهم جامعه و جهان مدرن تکوین و تاسیس همین ملت -دولتها و نظامهای سیاسی و مرزبندیهای سرزمینی و هویت ملی پذیرفته شده بوده است. طراحی و مهندسی و خاستگاه آغازین این ملت -دولت یا دولت -ملتهای مدرن منطقه و قاره غربی علیالخصوص جوامع اروپای غربی بوده است.تاریخ تکوین وتاسیس و برآمدنشان سه قرن بیش نیست.دولت -ملت های مدرن، نخست روی آوار مسحیت وحاکمیت کلیسائی پاپ های اعظم قرون وسطا درجوامع اروپای غربی از میانه قرن هفده ودر مراحل سپسین پس از انقلاب بزرگ فرانسه در قرن نوزده میلادی با شتاب بیشترپدید آمدند و بهتدریج در دیگر جامعهها و جمعیتهای سیاره زمین تسری یافتند.
دولت ملتهای جدیدالتاسیس در آغاز، شیشهای، آسیبپذیر و شکننده هستند. چنگ در دامن هرماده ومنبع وسند ومدرکی اعم از مکتوب و نامکتوب میافکنند تا موقعیت خود را به مثابه هویت ملی تثبیت و توجیه کنند. در جوامع اروپای قرون هجده و نوزده و بیست نیز این دولت-ملتهای نوبنیاد در میان آتش و خون پدید آمدند. هرجا که دست و دامنشان از منابع و مستندات مکتوب تاریخی کوتاه مییافتند از فرهنگهای مادی و مدارک و شواهد و مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی ملموس و ناملموس برای تثبیت موقعیت خود مدد میگرفتند. در جعل هویت هم ید طولاییی داشتند که فرجامش برآمدن نازیهای نژادپرست و ایدئولوژیهای سست بنیاد نژادمحور بود. به هر روی فارغ از جعل هویتهای موهوم و تحریف واقعیت، نکته مهم این است که بدانیم و بفهمیم و بپذیریم در پس پشت احساس و انگیزه و فکر و فرهنگ و فلسفه و منطق و ضرورت صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و حفاظت از حریم محوطههای باستانی مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی علتها و دلیل های مهم ومتعدد وجود داشته است و می توان ردیابی و رصد و واکاوی شان کرد که یکی از مهم و موثرترین شان تکوین و تاسیس تدریجی و برآمدن پدیده دولت-ملت در دنیای مدرن بوده است.
علت و دلیل مهم دیگر که در پستوخانه و پسینه فکر و فرهنگ و فلسفه و منطق ضرورت صیانت از مواریث فرهنگی و مآثرتاریخی و حفاظت از حریم محوطه های باستانی به مفهوم و به شیوه مدرن آن دیده می شود حساس، بیدار و کنجکاو و آگاه شدن انسان دوره جدید به اهمیت و نقش و سهم بی بدیل فرهنگهای مادی و میراث ملموس و آثار و بقایای بجای مانده از گذشته بشر از هرجنس و نوع متعلق به هر دوره و مرحله تاریخی و پیش ازتاریخی بهمثابه منبع و ماده شناخت بوده است. کشفی بس بزرگ و رخدادی بس عظیم. این تپهها و تلها و ارگها و آکروپلها و غارنگارهها و کندهنگارها و سنگ نوشتهها و کتیبهها و سنگها و بناهای یادبو و گورها و گورستانها و مقبرهها و دژها و هرمها و کاخها و معابد متروک از هزارههای پیش در منظر انسانهای جوامع گذشته بودند و افسانهسازیهای بسیاری نیز در وصفشان میکردند لیکن چونان منبع و ماده شناخت به مفهومی که برای انسان روزگار ما مطرح است و مورد توجه و تفطن و تحقیق و تفحص شناخته شده نبود. ابزارهای شناخت آنها را نیز در اختیار نداشتند.
علوم باستانشناختی و انسانشناختی و باستانشناسان و انسانشناسان و لشکری از متخصصان علوم میان و چند رشتهای عالم مدرن اینک در خط مقدم اندیشه و آگاهی و فهم ما از هستی و چیستی از عقبه تاریخی و پیشینه فرهنگی و سابقه مدنی و معنوی بشری ما به مدد همین آثار و اثقال و اجسام و اجساد و شواهد و قرائن و مدارک و منابع و بقایای مادی گذشته ایستادهاند. بی کمترین تردید بی مدد چنین منابع و کشف و دستیابی به چنین آثار و مدارک و مادههای شناخت و ابزارهای شناخت باستانشناسی و انسانشناسی و علوم و فنون مرتبط و متجدد اندیشه و شناخت ما درباره تاریخ و عقبه تاریخی و فرهنگی و سابقه اجتماعی و پیشینه مدنی و معنوی بشری خود همچنان محدود و محبوس در پنج هزاره تاریخی متوقف مانده مانده بود. چیزی از نزدیک به سه و نیم میلیون سال چگونگی روند دیرینه و دیرپا و درازآهنگ حیات و حضور تاریخی بشر نمیدانستیم. به افسانهها میبایست بسنده میکردیم. سهم باستانشناسان در کشف منابع و رمزگشایی منابع ناشناخته مکتوب نیز بی بدیل بوده است. کشف و رمزگشایی و خوانش این منابع و مستندات را نیز بیش از هر رشته و دانش و ابزارشناخت دیگر مدیون مساعی مجدانه و کنجکاویهای عالمانه باستانشناسان بودهایم.
رونق دادن و رمق انگیختن در اقتصادهای نوظهور گردشگری و توجه به جامعه گردشگران نیز نقش موثر در احساس ضرورت و فکر و فرهنگ و فلسفه و منطق صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت و مرمت و نگهداری و احیاء و معرفی هوشمندانه و عالمانه چنین مواریثی در دنیای مدرن داشته است. در باب اهمیت و نقد و تحلیل انواع و اقسام و اطوار اقتصادهای گردشگری و جامعه گردشگران و جمعیتهای گردشگر در فرصت و مناسبت دیگر میتوان مباحث مستقل را دامن زد و درباره آن سخن گفت. کوتاه سخن آنکه در جامعه و جهان بشری ما هرآنچه علت و دلیل روندی، رخدادی، پدیدهای و واقعیتی ذکر میشود ممکن است معلول و مدلول علت و دلیل دیگر بوده باشد؛ محل تعجب نیست که چنین است.
نظر شما