کتاب «مسکو 2042» اثر ولادیمیر واینوویچ، تلخندی در روایت آینده روسیه با جهشی در زمان است.
داستان رمان «مسکو 2042» ماجرای یکی از بیشمار تبعیدیهای روس است، نویسندهای به نام ویتالی که در سال 1982 و در همان سالی که پساز مرگ برژنف و به صدا درآمدن زنگ خطر برای شوروی، درحالیکه در مونیخ به سر میبرد به وی پیشنهاد میشود که با سوار شدن بر ماشین زمان به آینده (60 سال بعد) یعنی سال 2042 سفر کند. او این پیشنهاد هیجانانگیز را میپذیرد و به آینده مسکو سفر میکند.
سفر به میانه قرن بیستویکم سرشار از شگفتی است و ویتالی در این ملغمه مارکسیستی- ارتودکسی، به مرکز اتفاقها پرتاب و به چهره ادبی تاثیرگذار انقلاب جدید بدل میشود. وی با چهرههای گوناگونی از جمله تروریستها، شیخهای عرب، جاسوسهای کا گ ب، رهبران کرملین، روزنامهنگاران آمریکایی و نویسندهای که میخواهد ناجی مسکو باشد برخورد میکند.
پایان سفرش نیز 24 سپتامبر 1982 است که اینگونه به آن اشاره میکند:
«سختم بود تصور کنم که از آینده به گذشته آمدهام و نه بر عکس. همان شب، پام به خانه نرسیده و همسرم را بغل نکرده و چمدانهام را بازنکرده، تلفن زنگ زد. صدای آشنایی شنیدم «سلام ویتوک بوکاشف هستم.» جا خوردم. «بوکاشف؟ ژناسیموس» - چی چی صدام زدی؟ بریا پاسخ دادن عجله نکردم. به ذهنم رسید او نمیتواند ژناسیموس باشد چون پس از آخرین گفتوگویمان چندان شانسی برای زنده ماندن نداشت. تازه یادم افتاد که حالا زمان سرشوخیهای دیگری را با من بازکرده و لوشابوکاشف هنوز از چیزهایی که من از او میدانم، خبر ندارد. آخرش هم با این همه تجربههای عجیب نتوانستم به بازیهای زمان عادت کنم... به فکرم رسید چه میشد اگر بلعندهها جلسه سری میگرفتند و این نوشتهها را میخواندند و درباره همه جوانب رمان بحث میکردند و به این نتیجه میرسیدند که درجاهایی حق با نویسنده است؟ چه میشد اگر با خود میگفتند که باید دست از این خشونت و زیادهخواهی بکشیم و وضع موجود را اصلاح کنیم وگرنه بدون شک به بنبست میرسیم.»
ولادیمیر واینوویچ در این کتاب با زبان طنز تصویر آیندهنگارانهاش را از روسیه و جهان پساشوروی ارایه داده است. وی در سال 1980 از کشور تبعید شد و شهروندی شوروی را از دست داد اما یک دهه بعد به کشورش بازگشت.
کتاب «مسکو 2042» اخیرا با ترجمه زینب یونسی در 420 صفحه و بهای 120 هزار تومان توسط نشر برج راهی بازار شده است.
نظر شما