شخصیت محوری در «فریاد بر سر باران» میفهمد که خانواده فقط ارتباط خونی نیست؛ بلکه آدمهایی هستند که با یک نظر میفهمند چه زمانی نیاز به گپ زدن در کنار فنجانی چای زندگی بخش داری.
«فریاد بر سر باران» کتابی برای نوجوانان است؛ اما از آن دست کتابهایی است که دوران گذار از جهان کودک به دنیای بزرگسالان را توصیف میکند. از آنجا که هر آدم بزرگسالی این دوران را تجربه کرده است میتوان گفت؛ که داستان چون آینهای است که هر شخص بالغی دوران خاصی از زندگی خود را در آن میبیند. بنابراین هم فلسفه در آن هست هم بهراحتی میشود با شخصیت اصلی همذاتپنداری کرد و خود را در روزگارِ کشف هویت، بلوغ و سردرگمی تصور کرد. روزگارِ پرسش هر روزه من کیستم!
داستان درباره دلسی دختر نوجوانی است که فصل تابستان به سختی میگذارند و با تغییر اساسی در شکل زندگیش روبهروست. او همراه با این فصل بلوغ را از سرمیگذراند و فصل جدیدی از زندگیش را آغاز میکند.
دلسی با پای برهنه همه جا میرود... فراز و نشیب زمین را لمس میکند. گاهی پاهایش زخم میشوند؛ اما او همچنان به راهش ادامه میدهد. در طی داستان به سوالهای اساسی زندگیاش پاسخ میدهد. آیا خانواده باید همان تعریف کلاسیک و قدیمی از خانواده باشد؟ آیا برای داشتن خانواده الزامی بر وجود پدر و مادر هست؟ معنای دوستی چیست و دوست واقعی چه کسی است؟ و در نهایت خوشبختی دقیقا به چه موقعیتی معنی میشود. جالب است که او از منظری نو به پاسخ این پرسشها میرسد.
دلسی عاشق پیگیری تغییرات آب و هواست، اگرچه به نظر میرسد تازگیها زندگیاش دچار طوفان شده است. او همیشه با مادربزرگش زندگی میکرده ولی کم کم حسرت داشتن «خانواده عادی» در دلش زنده میشود. حسرت داشتن پدر و مادر... چیزهای بد دیگری هم هست و دردناکترینشان دوست صمیمیاش است که انگار زودتر از او بزرگ شده. دلسی دوست جدیدی به نام رونان پیدا میکند که هر دو به تدریج تفاوت غم و خشم، شکسته بودن و کامل بودن و تفاوت رها شدگی و دوست داشته شدن را یاد میگیرند و از همه مهمتر اینکه در کنار هم از پس هر طوفانی بر میآیند.
«نگاهم از روی چهره همسایهها میگذرد و فکر میکنم که تابستان امسال هر کدامشان به طریقی کمکم کردهاند و به چیزی پی میبرم که در واقع همیشه میدانستمش: اینکه خانواده فقط ارتباط خونی و اسم فامیل مشترک نیست، بلکه از آدمهایی که دوستت دارند ساخته میشود، آدمهایی که نگرانت میشوند و پشتیبانیات میکنند، آدمهایی که با یک نظر میفهمند چه زمانی نیاز به گپ زدن در کنار فنجانی چای زندگی بخش داری.»( از متن کتاب)
داستان این کتاب درباره روابط است و قدرت و نقش ذاتیشان در بهبود شخصیت ما و آرامش بخشیدن به ما. آسیبپذیر بودن و در میان گذاشتن مسائل شخصی با دیگران چیز خوبی است زیرا با ایجاد اعتماد ارتباط میسازد.
«وقتتان را با افرادی بگذرانید که مانند تیوپ شنا مواظب تان هستند و بهترینها را برایتان میخواهند. کسانی که با شما رک هستند ولی مهربان. رابطه با آدمها قرار است خوشحالتان کند نه سردرگم. شما هم مثل دلسی یاد بگیرید از حق خودتان دفاع کنید. چون لایق آن هستید.» (سخن نویسنده)
کتاب «فریاد بر سر باران» با تعداد 1000 نسخه، 256صفحه و قیمت 64000تومان در سال 1400 از سوی انتشارات پیدایش منتشر شده است.
نظر شما