افسانه نجاتی:رسم روزگار ماست که حرفه نشر را کارِ دل خوانند و شرطش را بیدلی از آن جهت که دل-دل نکنی، و یا شاید پردلی تا به سخاوت، به دریایش زنی. که اینجا، عرصه، عرصه سوداگری نیست و امروز اسباب سوداگری در کار گل فراهم است و چه فراوان هم. نیز هر دعوتی به دلآگاهی گوشآزار است و ملالآور؛ وهر گامی در این راه مایهسوز است و خانمانانداز.
1-رسم روزگار ماست که حرفه نشر را کارِ دل خوانند و شرطش را بیدلی از آن جهت که دل-دل نکنی، و یا شاید پردلی تا به سخاوت، به دریایش زنی. که اینجا، عرصه، عرصه سوداگری نیست و امروز اسباب سوداگری در کار گِل فراهم است و چه فراوان هم. نیز هر دعوتی به دلآگاهی گوشآزار است و ملالآور؛ وهر گامی در این راه مایهسوز است و خانمانانداز.
هیهات! گذشت روزگار بیهقی که میگفت:«هرچه بر کاغذ نبشته آید، بهتر از کاغذ باشد». امروز بر هر نبشتهای دستودل ناشر لرزان است که آیا تواند بدین سودا، دستکم قدر متاعش را واستاند؟ دیگر چهجای دل باختن به غمزهء حقیقت است و کرشمهء معنا؟
حرف، حرف معاملت است و سودای مال و شرط بقا .
کجاست دلاوری که زهره و مهره مار خامهاش را توتیای چشم کند و طوق ِ گردن؟ در این وانفساست که هرگاه نام نشر و کتاب ميرود بیاعتنا به شاهین ترازو، سود و زیان مبارک دم مینماید وفرخنده پی...
2-دركار ترجمه اما
به کدام قول باید اعتماد کرد؟ به کدام معنا بایستی اکتفا نمود؟ به کدام سیاق، کدام سبک ،کدام آهنگ ... خلاصه کنم برای حل تمامی این معضلات هزینه گزافی باید بپردازی. هزینه به گرانی نقد عمر و شیرهجان، سالها و سالها،مي توان امیدوار بود که این نهال به این زودیها به برگ و بار بنشیند؟ حرفه ای اگر باشی، با معیشت چه میکنی؟ حرفه ای اگر نباشی صلاحیت را از کجا میآوری؟ ترجمه که تمام شود پیچ وخم نشر آغاز میشود و چرتکهها از زیر میزها بیرون میآید؟ میگیرد؟ نمیگیرد؟ مبادا مایههایمان بسوزد؟ مبادا کار روی دستمان بماند؟ و هزار مبادای دیگر ...
هنوز نمیدانم جواز ماندنم در این وادی باطل میشود ویا تمدید؟ اما کم کم دارم میفهمم که چرا آثار کلاسیک دست اول در پستوهای تاریخ دارند خاک میخورند و کسی به سراغشان نمیرود.
----------------------
افسانه نجاتي؛ مترجم متون كلاسيك فلسفي، تاكنون آثار قابل تأملي در حوزه فلسفه قرون وسطي نظير «اعترافات» اثر آگوستينوس قديس، «پروسلوگيون» اثر سنت آنسلم قديس را بهفارسي برگردانده است.
نظر شما