چیزی که باعث شد دوستی ما شکل بگیرد و بهنوعی عمیقتر شود؛ این بود که متوجه شدم بین کشمکش ناشر و نویسنده همواره سمت نویسنده یعنی همکار خود میایستد؛ چیزی که در میان سرویراستاران کمتر دیده می شود.
این اخلاقش و همین طور نگاهش به نویسندگان نوقلم چیزی بود که همواره برایم جذاب است.
تمام این ها را بهجز نویسنده بودنش در نظر گرفتم. این که شما شیفته اثری با نثری کهن باشید، میتوانید بروید سراغ بیکتابی . اگر روایتی جذاب در مورد دو کشور ایران و عراق را دوست دارید بخوانید، میتوانید بروید سراغ روایت دلخواه پسری شبیه سمیر؛ یا اگر روایتی می خواهید مربوط به پیش از انقلاب با زبانی جذاب، بروید سراغ عاشقی به سبک ونگوگ.
کارنامه محمدرضا شرفی خبوشان بهاندازه خودش وزن دارد و سنگین است. و شاید نیاز نباشد من درباره تکتک آثارش چیزی بنویسم و حرفی بزنم؛ اما نمیتوانستم در مورد اخلاقش و مدارایش با نویسندگان جوانتر و خوشاخلاقی اش چیزی نگویم.
شاید بخشی از فرهنگ ما این باشد که تا کسی از میانمان نرفته است، زبان به تعریف باز نکنیم؛ و بعد از مرگش شروع به تعریف و تمجید از او کنیم.
من از این اخلاق و فرهنگمان سعی کرده ام فاصله بگیرم؛ و به گمانم اکنون می توانم به بهانه تولد محمدرضا شرفی خبوشان از او به نیکی یاد کنم. کسی که همواره سعی کرده است، در هر کجا که توانسته، چراغ رمان و ادبیات را روشن کند؛ کسی که با هر نویسندهای که اهل نوشتن و گفتگو باشد، حرف می زند؛ هرچند از نظر دیدگاه ایدئولوژیک با او همسو نباشد؛ و شاید بتوانم بگویم این فرهنگ مدارا و گفتگو با دیگری چیزی است که در درون او نهادینه شده؛ بدون تکفیر دیگری و یا دهان بازکردن به لعن این و آن.
امیدوارم روزی برای تولد صدسالگی او یادداشتی بنویسم؛ برای کارنامه پربارش.
نظر شما