در گوشهای اما داخل کارتن، روی سنگفرشِ زمین، بساط یک کتابفروش پهن است؛ کتابفروشی که در سرما و گرما در کنار خیابان و گوشه پیادهروها بساط میکند.
هر کتابی که در کتابفروشیها پیدا نشود، اینجا پیدا میشود. بیشتر از 20 سال است که بساط این کتابها در سبزهمیدان، مرکزیترین خیابان زنجان، پهن است و مردم دیگر به بودن این کتابها عادت کردهاند.
بعضی از کتابها جلد نایلونی دارد، بعضی هم رنگ و رو رفته است، تعدادی هم تازه چاپ شده است؛ «من پس از تو»، «وقتی نیچه گریست»، «بیشعوری»، «هزار و یک شب»، «افکار سمی»، «آموزش فن بیان»، «تاریخ ایران»، «دیوان حافظ» و ...
قیمت روی جلد بعضی از کتابها 2 هزار تومان، 5 هزار تومان و 10 هزار تومان است، اما بعضی هم گرانترند، به همین خاطر هرکدام از کتابها طبق قیمتی که دارند، جداسازی شده و روی زمین یا داخل کارتن چیده شدهاند.
فروشنده روی نیمکت نشسته و رهگذران زمانی که از پیادهراه میگذرند، چند دقیقهای میایستند و به عناوین کتابها نگاه میکنند، این گذرها حتی گاه طولانی هم شده و به مطالعه چنددقیقهای کتابها ختم میشود.
همه اینها توصیف یک کتابفروشی خیابانی است که شاید فروش آن بیشتر از کتابفروشیهای رسمی است؛ مشتریهای خاص خودش را هم دارد. اینجا حتی کتاب نسیهای هم دارند!
«محمدحسین پازوکی» شاید قدیمیترین کتابفروشی زنجان است که بخشی از کار خود را به گوشه خیابان آورده است تا اهل مطالعه از خرید کتابهای مورد علاقه خود بازنمانند.
وی که در ابتدا به شغل قنادی مشغول بوده، بیشتر از 20 سال است که کتابفروشی را پیشه خود کرده و در گوشهای از خیابان بساط میکند. میگوید تشنه کتاب و مطالعه است و سالها پیش زمانی که در قنادی مشغول کار بوده، مطالعه کتابهای مختلف موجب تغییر مسیر زندگی این کتابفروش شده و فصل جدیدی از زندگیاش رقم خورده است.
کتابفروشیِ خیابانیِ آقای پازوکی با شعار «هرچه یافت مینشود، آنم آرزوست» پابرجاست و به گفته خودش بهنوعی حراج کتاب محسوب میشود؛ حراج کتابهای قدیمی و یا کتابهایی که دیگر فروشی ندارند.
به بهانه خرید یک کتاب قدیمی، پای گفتوگوی این کتابفروشی قدیمی نشستهایم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای پازوکی! از چه سالی فروش خیابانی کتاب را شروع کردید؟
من از زمانی که در قنادی مشغول به کار بودم، علاقه زیادی به کتاب و مطالعه داشتم و اوقات فراغتم را با مطالعه پر میکردم تا اینکه به این نتیجه رسیدم، شغل کتابفروشی را شروع کنم. شاید امروز باورش سخت باشد، اما در آن زمان با سرمایه بسیار کم کتابفروشی را شروع کردم، حدودا هزار تومان! چون آن زمان کتاب اینقدر گران نبود. بعد از چند سال که در این حوزه کار کردم، سلیقه مردم را فهمیدم و به مرور زمان سعی میکردم کتابهایی که مشتریانم نیاز دارند برایشان تهیه کنم که در نهایت مشتریان گذری تبدیل به مشتریان دائمی کتابهایم شدند.
یعنی کتابهای شما خاص نیستند؟
نخیر، ببینید! ما در کتابفروشی خیابانی سبزهمیدان همه نوع کتاب داریم، یعنی تاریخی، جغرافیایی، رمان، پزشکی، مذهبی و ...؛ چون تلاشمان این است که هر مخاطبی با هر نوع ذائقه و سلیقهای که مراجعه کرد، دست خالی برنگردد. حتی به جرات میتوانم بگویم، کتابهای کتابفروشی خیابان آنقدر نایاب است که برخی از شهروندان وقتی کتابی را در سطح کتابفروشیهای سطح شهر پیدا نکنند به ما مراجعه میکنند.
کتابهای شما شکلهای جالبی دارند، یعنی بعضی جلد شده است؟ داستان اینها چیست؟
خب ببینید، گاهی کتابهایی داریم که دست دوم هستند، یعنی شخصی در زمان مطالعه آنها را جلد کرده و سپس به ما فروخته است، کتابهای جلدشده از این دست هستند.
شما در کتابفروشی خود کتابهایی با قیمتهای بسیار پایین دارید. داستان این کتابها چیست؟
برخی از کتابها آنقدر قدیمی هستند که شاید از قیمت روی جلد آن تعجب کنید، چون شاید 15 یا 20 یا 25 سال پیش نوشته شده است و ما الان آن را میفروشیم، البته باید این را هم اضافه کنیم که کار ما در واقع حراج کتاب است. چون بسیاری از افراد دوستدار کتاب و اهل مطالعه هستند، اما توان مالی لازم برای خرید کتاب را ندارند، که حراج کتاب کمک میکند انها هم به منابع و کتابهای مورد علاقه خود دسترسی پیدا کنند.
یعنی الان پایینترین قیمت کتاب در کتابفروشی شما چند است؟
خُب بیینید! بسته به نوع کتاب و جنس جلد و یا حتی محتوای آن قیمت کتابها متفاوت است، اما ما در کتابفروشی حتی به قیمت 2 هزار تومان هم کتاب داریم.
چرا اینقدر ارزان؟
ارزان نیست، کتابهای قیمت پایین یا دست دوم هستند، یا کتابهایی است که به فروش نمیرود یا کتابهایی است که از فروش آن سودمان را کردهایم و اینها تتمه آن هستند.
با این حساب، هر روز با چند کتاب در سبزهمیدان بساط میکنید؟
بستگی به روز کاری دارد، یعنی روزهای جمعه بیشتر بساط میکنیم و شاید تعداد کتابها به یکهزار جلد هم برسد، اما در روزهای شلوغ شاید 200 یا 300 جلد را بساط کنیم.
پس برای بساط خودتان قانون مشخصی دارید؟
بله همینطور است، حتی سعی میکنیم در زمان بساط کردن هم منظم باشیم، یعنی از ساعت 9 صبح تا 9 شب بساط کتابها بدون وقفه انجام میشود.
بیشتر مشتریان شما چه قشری هستند؟
ببینید، مشتریان ما از هر قشری هستند، چون مطالعه کتاب پیر و جوان نمیشناسد، اما اگر بخواهیم درصد بگیریم، بیشتر مراجعه کنندگان افراد جوان هستند.
به نظر شما مطالعه کتاب در زنجان قابل قبول است؟
بله، جالب است بگویم که با همه مشکلات مالی و اجتماعی، کتاب هنوز طرفداران خاص خود را دارد و هنوز هم کتاب بهترین دوست است، حتی گاها این علاقه تا حدی است که شخصی پول خرید را ندارد و کتاب نسیه با خود میبرد و شاید بگویم اکثر مشتریان به ما بدهکارند.
به نظر شما درآمد کتابفروشی به عنوان یک شغل راضی کننده است؟
ببینید، بستگی دارد چه کسی کتابفروشی کند، چون این حرفه هم همانند مشاغل دیگر قلق خاص خود را دارد، من در طول بیش از 20 سال سابقه فعالیتم در این حوزه شاگردان بسیاری تربیت کردهام، اما فقط یکی از آنها به شغل کتابفروشی مشغول است و بقیه نتوانستند دوام بیاورند، چون سودی برایشان نداشت.
با این حال هیچ وقت به دنبال تغییر شغل نبودید؟
چرا بودم، چند سال قبل، بنا به دلایلی کتابفروشی را رها کرده و یک رستوران راهاندازی کردم، اما چون بلد آن نبودم، ضرر کردم و دوباره به شغل کتابفروشی برگشتم. جالب است برایتان بگویم که بعد از بازگشت به کتابفروشی همه بدهیها و خسارات مالی وارده به خودم را از رستوران پرداختم و پس از مدتی دوباره به وضعیت عادی برگشتم.
یعنی در حال حاضر امرار معاش شما فقط از طریق فروش کتاب است؟
بله بنده شغل دیگری ندارم و گذران زندگیام از طریق فروش کتاب در گوشهای از سبزهمیدان و یک مغازه کتابفروشی است که در آنجا هم کتابهایی با عناوین مختلف به فروش میرسد.
شما مغازه کتابفروشی دارید و هم در خیابان بساط میکنید، درآمد کدام یک بهتر است؟
شاید باور نکنید، ولی برخی از روزها درآمد کتابفروشی خیابانی بیشتر از مغازه است و این ناشی از مشتریان خاصی است که ما همیشه داریم. چون در فروش کتاب سعی میکنیم، رضایت مشتریان جلب شود و چنانچه مشتری تقاضای کتابی را داشته باشد، هر طور شده برای او تهیه میکنیم.
فروش کتاب در چه حوزههایی بیشتر است؟
البته شاید برآورد این قضیه درست نباشد، چون مشتریان ما از اقشار مختلفی هستند، اما به نظر من کتابهای تاریخی و برخی از رمانهای خاص مشتری بیشتری دارند.
شما بیشتر از 20 سال است که در حوزه کتاب فعالیت دارید، آیا هیچ وقت به فکر این نبودید که خودتان کتاب چاپ کنید؟
چرا اتفاقا، من از زمان دانشجویی مینویسم یعنی زمانی که خیلی جوان بودم، الان هم همینطور، اما هیچ وقت کتابهایم را به چاپ نرساندم. چون هر بار کتابم را نوشتم و تکمیل کردم و به یکی از دوستانم دادم آن را مطالعه کند، دیگر پس نیاورد و مجبور شدم دوباره همان را بنویسم، شاید باورتان نشود ولی یکی از کتابهایم را 10 بار رونویسی کردم، حتی یکی از کتابهایم فیلم شده است. حالا چون وارد دهه 50 سالگی شدهام، دیگر شور و شوق چاپ کتاب را ندارم، یعنی اقتضای سنم این است، اما یکی از کتابهایم که هیچ وقت به چاپ نرسیده «لعنت به تو ای...» نام دارد.
و حرف آخر؟
حرف آخر اینکه، هنوز هم کتاب یار مهربان است، با وجود اینکه فضای مجازی بسیار گسترده شده است، اما هنوز هم میبینم مردمی را که با علاقه کتاب میخرند و بارها برای تهیه کتاب مورد علاقه خود مراجعه میکنند.
نظر شما