مژگان عباسلو، شاعر و پزشک در گفتوگو با ایبنا از مجموعه شعر جدیدش به نام «ناخاطرات» گفت و اشارهای به وضعیت شعر زنان و اوضاع شعر در دوره کرونا داشت.
مخاطبان ادبیات شما را بهعنوان یک غزلسرا میشناسند؛ چه شد که دست به سرودن و چاپ اشعار سپید زدید؟
این دومین مجموعه شعر سپید من است و همانطور که گفتید بیشتر غزل مینویسم. به نظرم کتاب «همقفسان من» یک تجربه عالی برای من بود و بعد از آن احساس کردم که باید دنبال زبان تازه باشم؛ چراکه احساس کردم در غزل به آنچه که میخواستم رسیده و جای خودم را پیدا کردهام. کتابهای من در گذشته یک سیری را طی کرده است. ابتدا بچه بودیم و شعر هنجارشکن به سراغم آمد؛ بعد از آن نوبت به بازی با قافیله و چهارچوب غزل شد که در آن خیلی کسی درگیر معنا نبود. با این حال الان که آنها را میبینم دوست ندارم کسی من را با آن شعرها و کتابها بشناسند. البته آن کتابها نیز غزل زیبا دارند و حتا برنده جایزه نیز شدهاند؛ اما دوست ندارم مژگان عباسلو را با آن کتابها بشناسند.
از «ناخاطرات» بگویید.
«ناخاطرات» گریزی بود به دنیای جدید و اتفاق تازهای از نظر مفهومی در شعر سپید برایم رقم زد.
پس از آن دسته غزلسرایانی هستید که مخالفتی با شعر سپید ندارید؟
اصلا. حتی بسیار علاقهمند هستم. البته نه هر شعری. به نظرم در شعر سپید دو شاعر زن، یعنی رویا شاهحسینزاده و لیلا کردبچه یک سر و گردن از بقیه بالاتر هستند. حتی به نظرم این دو نفر از شاعران مطرح مرد هم بالاتر هستند. واقعیت این است که من هیچ وقت از شعر سپید به اندازه غزل لذت نمیبرم؛ اما وقتی شعر این دو شاعر را میشنوم، یا میخوانم، کیف میکنم. البته این نظرم درباره شاعران جوان است؛ وگرنه ما در میان پیشکسوتان، شاعران بسیار خوبی مثل احمدرضا احمدی، شمس لنگرودی و زندهیاد غلامرضا بروسان را نیز داریم. من ادعایی در شعر سپید ندارم. این شعرها ناخاطرات است؛ یعنی اتفاقاتی که رخ نداده است. برای مثال در شعر پشت جلد کتاب میخوانیم که آمده: «چه چایها که ننوشیدم/ در کافههایی که با تو نرفتم/ و چه نیمکتها/ که مرا کنار تو ندیده/ فراموش کردند.»
یعنی شعرهایی این مجموعه همگی یک زمینه مشترک دارند؟
بله. شعرهای «ناخطرات» خاطراتی است که اتفاق نیفتادهاند؛ نمیدانم این کتاب به دل مخاطب و منتقدان مینشیند یا نه اما به نظرم حرف جدیدی دارد. به دلیل اینکه من عاشقانهسرا هستم، اغلب شعرهایم نیز عاشقانه هستند و معمولا شعرهای سپیدی که به یاد میماند نیز عاشقانه و خطاب به معشوق است. شما شعرهای احمدرضا احمدی و شمس لنگرودی یا شعر شاعران عرب را بخوانید؛ دقیقا همین است. در همه این شعرها یک اتفاقی افتاده و خاطرهای بیان شده است، حالا مهم نیست که این معشوق وجود بیرونی داشته یا نداشته است. من اینها را به عمد ننوشتم؛ اما زمانی که قرار شد آثار را منتشر کنم، متوجه شدم که بخش قابل توجهی از آثار مربوط به اتفاقات و خاطراتی است که رخ نداده و به نوعی ناخاطرات است. احساس میکنم که کار جدیدی انجام دادهام؛ اما اینکه چقدر موفق بودهام، نمیدانم و حرفی است که مخاطب و منتقد باید بگوید و من نیز میپذیرم.
درباره طرح جلد صحبت کنیم. این طرح علاوه بر روی جلد در تمام صفحات نیز منتشر شده است. در این تصویر دنبال چه مفهومی میگشتید؟
نخستین طرح جلدی که برایم فرستادند، طرح جلد افتضاحی بود. یک شاخه درخت بود که از آن خون میچکید. وقتی طرح جلد را دیدم گفتم خدایا یعنی از کدام شعر من چنین برداشتی شده است؟ در جواب گفتم که اصلا نمیخواهم کتاب را چاپ کنید. بعد گفتم من دوتا شعر شاخص در این کتاب دارم و خواهش میکنم که حداقل این دوتا شعر را بخوانید و طرح جلد را از روی این دو تا شعر بزنید که همان شعر ناخاطرات شد و این طرح زیبا را زدند که علاوه بر جلد در صفحات کتاب هم آمده است. این تصویر به نوعی بیانگر این است که آن اتفاقی که باید باشد، دیگر نیست.
با همه این تفاسیر نوشتن شعر سپید برای شما راحتتر است یا غزل؟
برای من شعر سپید نوشتن راحتتر است؛ چراکه در غزل به نقطهای رسیدهام که هر شعری راضیم نمیکند. قافیه را سرهمکردن ساده است؛ اما تا حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشم و آن را نتوانم به متعالیترین شکل بیان کنم، به سراغ آن نمیروم. هر حرف و قافیهای من را راضی نمیکند. دنیای شعر بسیار بزرگ است؛ حتی از جهان هستی ما هم بزرگتر است. به قدر همه آدمها هم در دلش جا دارد. از این رو متوجه نمیشوم که چرا بعضی شاعران به هم میپرند یا همدیگر را میکوبند یا در فضای ادبی باندبازی شکل میگیرد.
یعنی هر کس میتواند شعر بنویسد و آن را چاپ کند؟
چراکه نه. به نظرم در فضای شعر آنقدر جا هست که همه میتوانند بدون هیچ دغدغهای به هرچه علاقه دارند، بپردازند. اصلا فکر کنیم یک نفر نثر ادبی مینویسد و با تقطیع فکر میکند که شعر نوشته است! چه اشکالی دارد. باور کنید از دل همین تمرینهاست که گاهی شعر بیرون میآید. وقتی اولین کتاب غزلم را میبینم، دوست ندارم حتی نگاهش کنم؛ اما در همان زمان فکر میکردم کار مهمی انجام دادهام و حتی مورد استقبال هم قرار گرفت و به آن جایزه هم دادند. همان زمان شاعری همسن من بود که از امروز من نیز بهتر شعر میگفت. چه ایرادی دارد؟ همه که نباید خوب و عالی باشند؛ در آن زمان نیز همه داشتیم تجربه میکردیم. چرا اینقدر دوست داریم فضا را به حاشیه ببریم؟ اجازه دهیم روزگار و مخاطب خودش آدمها را از صافی عبور دهد. همه میدانیم که در انتها تنها نامهایی باقی میماند که حرفی برای گفتن داشته باشند. به دلیل اینکه شعر سپید وزن ندارد، عدهای تصور میکنند کار راحتتر است. به نظرم زمانی ما میفهمیم که شعر سپید چقدر میتواند تاثیرگذار باشد که کار شاعرانی مثل غلامرضا بروسان، رسول یونان، گروس عبدالملکیان، مهدی اشرفی و لیلا کردبچه را بخوانیم.
به عنوان یک شاعر و پزشک دوره کرونا به شما چطور گذشت؟
سال بسیار بدی بود. احساس میکنم که خیلی وقت است خودم را وقف شعر کردم و از حرفه کاریم عقب ماندم. من شیوه کاری خودم را دارم. گاهی نوشتن یک شعر چند روز وقتم را میگیرد و همه میدانند که نباید نزدیکم شوند. گاهی سر تخت مریض شعر میگفتم و الان فکر میکنم که چه اشتباهی کردهام. همه مشکلاتم را نمیخواهم گردن کرونا بندازم؛ اما واقعیت این است که بعضی روزها به قدری خسته میشوم که توان کار دیگری را ندارم. بعضی وقتها روزی 30 تا 40 مریض کرونایی میبینم و همین بار روانی که کرونا نگیرم، فشار سنگینی است. یعنی به قدری خسته میشوم که دیگر توان کاری را ندارم. معمولا غزلهایم بیش پنج یا شش بیت نمیشود؛ اما باید از همه بیتها هم راضی باشم و هر بیتی راضیم نمیکند که در این شرایط اینگونه کار کردن کار سختی است.
به عنوان سوال پایانی؛ آیا در این مدت از کرونا هم نوشتید؟
نه. دنیای شعرهایم دنیای درونی من است و به دنیای بیرونی من ارتباطی ندارد. به عبارتی، غزلهایم دنیای شاعرانه و عاشقانهای است که به کارم ربطی ندارد. من علاقهای ندارم این دو موضوع با هم مطرح شود و معمولا اصلا در محل کارم موضوع شاعربودنم را مطرح نمیکنم.
نظر شما