شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۲
زایدرفلت معتقد است که انسان در جهان تنها ایستاده است

محمود عبدالله‌زاده مترجم کتاب «جامعه انتزاعی» می‌گوید: زایدرفلت معتقد است که انسان در جهان تنها ایستاده است و ابهام اجتماعی روی دوش او سنگینی می‌کند. او به همه منابع فرزانگی نیاز دارد تا تسلیم عاطفه‌مندی‌اش و جستجوی این عاطفه‌مندی برای امر مطلق نشود، بلکه نسبیت را با نگرشی قاطع و صبورانه بپذیرد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) خداداد خادم: جامعه انتزاعی چگونه جامعه‌ای است؟ آیا اساسا جامعه یک مفهوم انتزاعی است؟ جهان کنونی با ورود به عصر ارتباطات و تکنولوژی‌های ارتباطی مدرن و جدید تا چه اندازه انتزاعی شده است یا به تعبیر انتزاعی‌تر شده است؟ آیا در آینده انسان بیشتر از اکنون یعنی حال تنها می‌شود؟ اینها پرسش‌هایی است که با خواندن کتاب «جامعه انتزاعی؛ تحلیل فرهنگی از زمانه ما» اثر آنتون زایدرفلت به ذهن خواننده متبادر می‌شود. این کتاب را محمود عبدالله‌زاده ترجمه و نشر ثالث منتشر کرده است. به بهانه انتشار آن با مترجم کتاب گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در  ادامه آن را می‌خوانید. 
 
در بخشی از کتاب به این موضوع که نیروهای دیکتاتوری زمان مانهایم عینی و آشکار بودند؛ اما در زمان ما پنهان هستند، اشاره شده است. دلیل این امر چیست؟
همان‌طور که نویسنده کتاب، پروفسور آنتون زایدرفلت، اشاره کرده است، مانهایم اندکی پس از انتشار کتابش با عنوان انسان و جامعه در عصر بازسازی شاهد کشتار و ویرانی دوران جنگ جهانی دوم، سقوط نظام دموکراسی لیبرال، از میان رفتن آزادی‌های فردی و ظهور رژیم‌های تمامیت‌خواه و افرادی نظیر هیتلر و استالین بود. همه اینها برای مانهایم و هم‌عصران او ابعاد بسیار ترسناکی داشتند؛ ولی این نیروهای دیکتاتوری کاملاً عینی و نمایان بودند؛ به طوری که مانهایم مجبور شد از آلمان به انگلستان مهاجرت کند؛ اما نویسنده کتاب معتقد است که در عصر او یعنی زمانی که این کتاب را در دهه 1970 می‌نوشت، جوامع با مسائل کاملاٌ مشابهی روبرو هستند، ولی به دلیل رفاه و فراوانی اقتصادی آن مسائل پنهان مانده و جنبه‌های انسانیت‌زدایی‌های دهه‌های 1930 و 1940 در هاله انتزاعی جامعه اَبَرسازمان‌یافته کنونی ناپدید شده‌اند. با وجود این، همه ما نیروهای کنترل را در همه تار و پود وجودمان تجربه می‌کنیم ولی به سختی ماهیت این کنترل را می‌شناسیم و در نتیجه در دفاع از انسان‌بودنمان کاملاً ناتوانیم. البته به باور من بدیهی است که دوران نیروهای خودکامه عصر مانهایم مدت‌هاست که در غرب به سر آمده است و جای آنها را نیروهای دیگری، نظیر دیوان‌سالاری گرفته‌اند که به شکلی ناملموس افراد جامعه را کنترل و بر آنها حکمرانی می‌کنند. اما مانهایم و زایدرفلت هر دو درباره جوامع غربی می‌اندیشیدند و جوامع دیگر را نادیده گرفتند. در جوامع عقب‌مانده در آسیا، در خاورمیانه، در چین، در آفریقا و ... نیروهای دیکتاتوری به گونه‌ای عریان و ملموس با همه ابعاد سبعیتشان در قدرت هستند و حکومت می‌کنند. در خاورمیانه اوضاع بدتر هم هست. جوامع این منطقه در برزخی بس دشوار گرفتار هستند، دنیایی که نمی‌میرد، دنیایی که زاده نمی‌شود. باری به باور زایدرفلت علت پنهان‌ماندن نیروهای دیکتاتوری عصر کنونی اَبَرسازمان‌یافتگی جوامع مدرن هستند. در جوامع مدرن، بر خلاف جوامع سنتی، چندین نقش به افراد تحمیل شده است. آنان برای مثال باید هم‌زمان نقش سرپرست خانواده، آموزگار، فعال سیاسی، عضو شورای شهر و ... بازی کنند. این همان نیروی انسانیت‌زدایی عصر کنونی است.

مشخصه‌های جامعه انتزاعی چیست و چرا جامعه انتزاعی است؟
در پاسخ به این پرسش باید اشاره کنم که نویسنده در فصل سوم کتاب حدود 40 صفحه را به تعریف و ماهیت یا مشخصه‌های جامعه انتزاعی اختصاص داده است و توضیح کامل این 40 صفحه در اینجا از مجال این مصاحبه بیرون است. ولی به طور بسیار خلاصه، به زعم نویسنده، جامعه مدرن اساساً جامعه‌ای انتزاعی است که به طور فزاینده‌ای نمی‌تواند آگاهی واضحی از هویت انسان و تجربه‌ای ملموس از معنا، واقعیت و آزادی برای او فراهم کند. اما برای روشن‌تر شدن تعریف جامعه انتزاعی، من تعاریف ساده‌شده دیگری را که برخی از جامعه‌شناسان درباره جامعه انتزاعی بیان کرده‌اند در اینجا ارائه می‌کنم تا تصویر واضح‌تری ظاهر شود. جامعه شبکه‌ای از روابط اجتماعی است که از موجودیتی مادی که می‌توانیم آن را ببینیم یا از طریق حواس آن را حس کنیم کاملاً متمایز است. جامعه‌شناس اسکاتلندی- امریکایی، رابرت مک‌ایور می‌گوید ما می‌توانیم مردم را ببینیم ولی جامعه یا ساختار اجتماعی را نمی‌توانیم ببینیم جز جنبه‌های ظاهری آن را. به عبارت دیگر، واژه جامعه دال بر سامانه‌ای از روابط اجتماعی است که نامرئی و انتزاعی است. به گفته رویتر، جامعه‌شناس امریکایی، درست همان گونه که زندگی شیء نیست بلکه فرآیند زیستن است، همین طور نیز جامعه شیء نیست بلکه فرآیند برقراری ارتباط و تعامل است.
 
شرایط جوامع کنونی و به ویژه فناوری‌های نوین ارتباط جمعی چقدر در انتزاعی شدن بیشتر جوامع موثرند؟
به عقیده زایدرفلت جامعه مدرن با تقطیع و بخش‌بندی متعدد و متکثر ساختارهای نهادی‌اش و تقسیم‌بندی علوم و تلویحاً فناوری‌های مدرن ارتباط جمعی بیش از گذشته انتزاعی شده است. به عقیده من اگر بخواهم رابطه جامعه و فناوری را به طور خلاصه بیان کنم باید به این نکته اشاره کنم که رابطه بین فناوری‌های نوین از جمله فناوری‌های ارتباط جمعی با جامعه رابطه‌ای دوسویه است، یعنی جامعه فناوری را متحول می‌کند و فناوری جامعه را. در این میان فناوری‌های جدید ارتباط جمعی زندگی علنی و خصوصی افراد و ساختار جامعه را با سرعت و شدتی غیرقابل تصور در پنجاه سال گذشته تغییر داده‌اند و با پدید آمدن شبکه‌های متعدد و متکثر در فضای مجازی به انتزاعی شدن بیش از پیش جامعه دامن زده‌اند و در واقع شاید بتوان ادعا کرد  که افراد امروز بیشتر اوقاتشان را در فضاهای انتزاعی و مجازی سپری می‌کنند تا فضاهای ملموس و عینی.

رابطه جامعه انتزاعی با معرفت مدرن چیست؟ آیا اساساً با معرفت جدیدی مواجه می‌شود؟
زایدرفلت معتقد است که جامعه انتزاعی، با از دست دادن کلیت و واقعیتش، آگاهی و معرفت سنتی انسان را تغییر داده است. انسان امروزی، در مقایسه با انسان دوران پیشاصنعتی، با نوع معرفت و آگاهی کاملاً متفاوتی عمل می‌کند. ما امروز جهان را به گونه‌ای متفاوت تجربه می‌کنیم، می‌بینیم و می‌فهمیم. فرآیند مدرن‌سازی علاوه بر تغییر ساختارهای اجتماعی- اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی، معرفت‌شناسی و روان‌شناسی انسان را هم متحول کرده است.

جامعه انتزاعی تا چه میزان متأثر از روح اعتراضی انسان‌هاست؟ آیا اساساً رابطه‌ای بین اینها وجود دارد؟
همان طور که پیشتر اشاره کردم، زایدرفلت می‌گوید که به دلیل تقطیع و تکثر ساختارهای نهادی جامعه و تقسیم‌بندی علوم، جامعه بیش از گذشته انتزاعی شده است و در همه کشورهای مدرن صنعتی، هر روز افراد بیشتری خودشان را در برابر «سیستم» یا دستگاه حاکمه به مثابه موجودیتی انتزاعی که مسلط بر زندگی آنهاست مشاهده و در مقابل آن اعتراض می‌کنند. نویسنده در فصل چهارم کتاب به تفصیل به شرح روح اعتراض می‌پردازد و سه نمونه از روح اعتراض را برمی‌شمارد: عرفان، آنارشیسم، و کنشگری. او معتقد است که این روح اعتراض در برابر جامعه انتزاعی است، و در میان کسانی پدید می‌آید که از جامعه انتزاعی و ساختار قدرت و ثروت آن احساس بیگانگی می‌کنند.
 
از نظر نویسنده آینده انسان چه می‌شود؟ آیا انسان تنها مانده است؟ جامعه انتزاعی ذهن انسان است؟
نویسنده درباره آینده انسان به داستان مرد دیوانه نیچه اشاره می‌کند. مرد دیوانه مرگ خداوند را به مخاطبی مشعوف اعلام می‌کند. انسان خدایش را کشته است، اما او ظاهراً پیامد عملش را درک نمی‌کند. مرد دیوانه فریاد می‌زند که انسان با کشتن خدایش ثبات و عقلش را از دست داد. مرگ خداوند انسان مدرن را از یک نقطه ارجاع بیرون از خودش محروم کرده است. او اکنون هیچ حد و مرزی در جستجویش برای امر مطلق نمی‌شناسد. او نظیر آن قهرمانان غم‌انگیز نمایشنامه‌های سوفوکلس، آیسخولوس و ائوریپیدس تسلیم تفرعن خودش می‌شود. انسان مدرن از پیشرفت، انسانیت و اصالت خودش بُت می‌سازد و هر محدودیتی را برای این «مطلق‌ها» به عنوان ازخودبیگانگی محکوم می‌کند. زایدرفلت معتقد است که انسان در جهان تنها ایستاده است و ابهام اجتماعی روی دوش او سنگینی می‌کند. او به همه منابع فرزانگی نیاز دارد تا تسلیم عاطفه‌مندی‌اش و جستجوی این عاطفه‌مندی برای امر مطلق نشود، بلکه نسبیت را با نگرشی قاطع و صبورانه بپذیرد.
 
 
 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها