دکتر مجتهدی گیلانی، اولین رئیس دانشگاه صنعتی (شریف)، پیش از هر چیزی خود را یک معلم میدانست.
متن این شماره قاب روایت به شرح زیر است:
آن روز هم مانند بسیاری از عصرِ پنجشنبههای دیگر که به خوابگاه دانشجویان سرکشی میکرد، معاونش را فرستاد تا از بانک کنار دانشگاه چند بسته اسکناس صدتومانی برایش بگیرد و بیاورد. عادتش بود. پولها را میبرد تا اگر دانشجوی نیازمندی دید، دور از چشم بقیه، کمکش کند. آن روز هم از سرِ حواسپرتی بعد از پایان ساعت اداری، معاونش را به بانک فرستاده بود. آن بنده خدا هم پس از کلی خواهش و تمنا بالاخره پول را گرفته بود و از روی وقتتنگی، نشمرده به اتاق رئیس آورده بود. از آقای رئیس خواهش کرد که در شمردن بستههای اسکناس کمکش کند. رئیس هم اولین بسته صدتایی را برداشت و شروع به شمردن کرد. وقتی هفتادوپنجمین اسکناس را شمرد، ناگهان از شمردن دست کشید و رو به آقای معاون گفت: «آقای مهندس تا اینجاش درست است، پس لابد بقیهاش هم درست است آقا.» معاون نگاهی به او انداخت و خندید. چقدر این مرد درستکار را دوست میداشت. او را از دبیرستان البرز میشناخت و میدانست ورای ظاهر سختگیر و منضبطش، چقدر ساده و مهربان و احساساتی است. آخِر، دکتر مجتهدی گیلانی، اولین رئیس دانشگاه صنعتی ( شریف)، پیش از هر چیزی خود را یک معلم میدانست.
لینک مرتبط:
https://takrim.bmn.ir/fa/3810
نظر شما