کتاب «فلسفهی تربیتی امام موسی صدر» درباره آثار و تأثیر او در جهان اسلام آشنایی بیشتری فراهم میکند. اگرچه امام موسی صدر در پنجاهسالگی ربوده شد، از سیسالگی در لبنان کارهای ارزشمندی کرد که هنوز تأثیر آنها باقی است.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: امام موسی صدر برای فعالان حوزهی فرهنگ اسلامی و بینالملل نامی آشناست. این کتاب دربارهی آثار و تأثیر او در جهان اسلام آشنایی بیشتری فراهم میکند. اگرچه امام موسی صدر در پنجاهسالگی ربوده شد، از سیسالگی در لبنان کارهای ارزشمندی کرد که هنوز تأثیر آنها باقی است. اما چرا او توانست اینقدر تأثیر بگذارد؟ چه مبانیای در حوزهی نظری داشت؟ در لبنان چگونه عملکردی داشت؟
او ادامه داد: در میان روحانیت، امام موسی صدر همیشه از جهات مختلف برای ما جالب بوده است. او با ویژگیها، اقدامات و ایدههای منحصربهفرد خود بسیار تأثیرگذار ظاهر شده است. کتاب عبدلی ضمن اینکه به فلسفهی تربیتی امام موسی صدر پرداخته است در بخشهای مختلف با اشاره به کارهای عملی او در لبنان بر عمل او نیز پرتوافکنی داشته است. در این کتاب به نکات شایانتوجهی چون مدارا در اندیشه و عمل صدر، اعتقاد به تفاوت در حوزههای مختلف میان انسانها یا ادیان یا گروهها، توجه به انسان و رنج بشر، دینداری همراه با احترام به انسان در نظر او اشاره شده است. در میان اندیشههای امام موسی صدر، توجه به خود انسان و رنج بشر اساسی و محوری بوده و در این کتاب و کتابهای دیگر بحث شده است. او انسان را، منهای اینکه چه اعتقادی دارد، بسیار مهم میداند و میپرسد چطور ممکن است که انسانی رنج بکشد و رنج او ما را رنجور نکند. دینداری در نظر امام موسی صدر در کنار احترام به انسان است. او ادیان را در خدمت انسان میداند، نه انسان را در خدمت ادیان. این به نظرم بسیار کلیدی و بحثبرانگیز است و در تبیین و تحلیل رابطهی ما با خدا، با انسانهای دیگر، با دین اهمیت دارد.
محمدخانی دربارهی ساختار کتاب توضیحاتی ارائه داد و در ادامه اظهار داشت: امام موسی صدر دربارهی دین، تعلیم و تربیت، توجه به انسان و رنجهای او، رفع تبعیض و اختلاف فقط سخنرانی نکرد و حرف نزد، بلکه در عمل آنها را نشان داد. عبدلی در بخشی از این کتاب به عملگرایی امام موسی صدر، مقایسهی آن با پراگماتیسم در غرب و توجه او به عمل میپردازد. امام موسی صدر کمتر به مباحث نظری پرداخته است، اما اعمال و عملکرد او قابلتوجه است و میتوانیم از آن طریق به مباحث نظری او پیببریم. بسیاری از افراد مباحثی نظری مطرح میکنند، اما عملکردشان در عرصهی اجتماعی با این مباحث نظری ارتباطی ندارد. درحالیکه ایدهها زمانی ارزش پیدا میکنند که در عرصهی اجتماع و عمل بتوانند تأثیری برجا بگذارند.
او در ادامه به مواردی چون اعتقاد امام موسی صدر به گفتوگو، مبانی و روشها و اقدامات ضروری برای ایجاد گفتوگوی سازنده در نظر او، فتاوی بدیع او نظیر برابری دیهی زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان، بحث کرامت ذاتی انسان نزد او اشاره کرد و در پایان گفت: این کتاب بهانهای است برای شناخت بیشتر امام موسی صدر. امروز و در این زمانه به اندیشههای او بسیار نیاز داریم. جوانها باید بدانند کسانی مثل او بودند و توانستند این ایدهها را عملی کنند. حداقل میتوانیم بگوییم یک روحانی خوشفکر و امروزی که بسیاری از مراجع و فقها او را قبول داشتند، توانست این ایدهها را بیست سال در لبنان اجرا بکند، چنانکه تأثیر آنها هنوز در لبنان و بسیاری از کشورها در میان مسلمانان، مسیحیان، انسانها و ادیان دیگر باقی است.
رابطه انسان با دیگران
عبدالله نصری در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: امام موسی صدر اثری در زمینهی فلسفهی تربیتی تألیف نکرده است، پس باید با خوانش مجموعه مکتوبات او، که بسیاری از آنها گفتوگوها و مصاحبههای اویند، این فلسفه را استنتاج و استنباط کرد. در باب فلسفهی تعلیم و تربیت باید به چند نکته توجه داشته باشیم که مهمترین آنها ارکان تعلیم و تربیت (اهداف، کیستی و ویژگیهای مربی و متربی، روشها) است. یکی از این رکنهای مهم اهداف تعلیم و تربیت است.
او رشد اندیشه و تعقل آدمی، رشد و تعالی احساسات، پرورش خلاقیت، تحول درونی، پرورش خلاقیت و کمال افراد را از اهداف مهم در فلسفهی تربیتی امام موسی صدر دانست. دربارهی مربی و مُتِربی توضیحاتی ارائه داد و در نهایت، دربارهی روش تعلیم و تربیت بهمنزلهی چهارمین و مهمترین رکن فلسفهی تعلیم و تربیت امام موسی صدر گفت: مربی برای تعلیم و تربیت باید برنامهای داشته باشد. بدون برنامه نمیتوان متربی را به اهداف ذکر شده در فلسفهی تعلیم و تربیت رساند. در نظام فکری امام موسی صدر دین یک برنامهی تربیتی اساسی است. نگاه او به دین از این زاویه بسیار قابلتأمل است. اگر معارف دین را از زاویهی تعلیم و تربیت در نظر آوریم هدف آن ایجاد تربیت ذهنی برای افراد است و فقط مجموعهای از تعلیمها نیست. به باور امام موسی صدر این تعلیمها زمانی میتواند کارساز باشد که ذهن انسان صحیح تربیت شده باشد. همینطور اگر مسالهی احکام و اخلاق را در نظر بگیریم، اینها دو بعد تربیتی پیدا میکنند که یکی مربوط به درونسازی و ساختن باطن و شخصیت نهانی وجود انسان است و دیگری مربوط به شخصیت ظاهری انسان یا رفتارسازی او. در واقع، امام موسی صدر از این زاویه به اخلاق و احکام مطرح شده در دین نگاه میکند. نهادهای تربیتی هم در روش تربیت امام موسی صدر اهمیت دارند. ما مدرسه و دانشگاه را نهاد تلقی میکنیم. اگر در ذهنیت و اندیشهی امام موسی صدر تأمل کنیم، حتی مسجد برای او نهادی تربیتی است. علاوه بر این، شعائر و مناسک دینی اسلام هم در مقام روشهای تعلیم و تربیت میتوانند ایفاگر نقش باشند.
او افزود: نکتهی دیگری که روش تعلیم و تربیت صدر به آن توجه دارد نقش حیات اجتماعی است. خود مسالهی تلقی امام موسی صدر از حیات اجتماعی و جامعه جای بحث بسیار زیادی دارد. از روابط اجتماعی تا شکل حکومت، عنصر بسیار مهم مطرح در اندیشهی او «آیین حکمرانی» است. امام موسی صدر در باب مسالهی حاکم کمتر بحث و گفتوگو میکند تا آیین حکمرانی. و این به تفسیری برمیگردد که از اندیشهی سیاسی او میتوان ارائه داد. این مسائل را فهرستوار میگویم تا در فلسفهی تعلیم و تربیت به این عنصر توجه وافری داشته باشیم. آیین حکمرانی میتواند در تعلیم و تربیت افراد نقش اساسی داشته باشد.
او ادامه داد: مسالهی مهم دیگر در بحث تعلیم و تربیت در اندیشهی امام موسی صدر تنظیم روابط چهارگانهی انسان است. اگر بخواهیم اندیشههای امام موسی صدر را با مدل روابط چهارگانهی علامه جعفری بازخوانی بکنیم، باید این روابط چهارگانه: رابطهی انسان با خدا، رابطهی انسان با خود، رابطهی انسان با جهان هستی، رابطهی انسان با دیگران بررسی شود. من فقط به رابطهی انسان با دیگران میپردازم. این رابطه چطور باید تنظیم شود؟ چه اصولی باید بر رابطهی با دیگران حاکم شود؟ مربی چطور باید به متربی یادآوری کند و بیاموزاند و او را بهگونهای تربیت کند که رابطهای صحیح و منطقی با دیگران برقرار کند؟ چه اصولی باید حاکم باشد؟ یکی از اصولی که در ارتباط با دیگران باید مطرح شود، این است که باید برای دیگری هم ارزش و اهمیت قائل شد. سلوک فرد با دیگران باید براساس همزیستی مسالمتآمیز باشد. در اینجا، مسالهی مدارا بدین معنی نیست که فرد سخن حق یا مواضع حق خود را کنار بزند و در مورد مواضع حق خود مماشات کند. مساله این است که دیگران را تحمل بکند. در اینجا تحمل دیگران اهمیت پیدا میکند، بدون اینکه بخواهد از اصول خودش کنارهگیری بکند. این زمانی تحقق پیدا میکند که منطق گفتوگو حاکم شود. اگر بنا باشد که در ارتباط با دیگران منطق گفتوگو حاکم نشود، رابطهی انسان با دیگران رابطهای منطقی نخواهد بود و نمیتواند نقشآفرینی کند و با توجه به آن اصول و تربیت آن شیوههای درست را به دیگری انتقال بدهد.
او در پایان گفت: به جز تنظیم روابط چهارگانه، مسالهی الگو بودن امام موسی صدر هم در فلسفهی تربیتی او حائز اهمیت است. نبود شکاف بین نظر و عمل و الگو بودن صرفاً در تفکر و اندیشهی امام موسی صدر مطرح نیست، بلکه در سلوک عملی او در طول حیات نیز دیده میشود. امام موسی صدر نه فقط در دوران رهبری نهضت خویش در لبنان، بلکه از دورهی نوجوانی تا آخرین روزهای درگیری در فعالیتهای اجتماعی در مقام الگو بود و شکافی بین عمل و نظرش دیده نشد. به نظر میرسد با توجه به فلسفهی تعلیم و تربیت و رفتارشناسی رفتارهای او میتوانیم دریابیم که این دو سبب توفیقات بسیار او بوده است.
وجود فراجناحی صدر
معصومه عبدلی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: امام موسی صدر در سال ۱۳۰۷ در شهر قم به دنیا آمد. جد دوم او لبنانی بود. تحصیلات حوزوی او در قم و تحصیلات دانشگاهیاش در دانشگاه تهران در رشتهی اقتصاد بود. در ۲۷ سالگی به درجهی اجتهاد رسید و چون ممتاز بود به حوزهی نجف اعزام شد. او پس از تحصیل در نجف به ایران برگشت و به توصیهی آیتالله حکیم و آیتالله بروجردی در ۳۱ سالگی برای رهبری شیعیان لبنان عازم لبنان شد. وضعیت لبنان و بهخصوص وضعیت شیعه در لبنان در آن زمان بسیار بغرنج و پیچیده بود. لبنان از منازعات داخلی بین گروهها و احزاب و فرقههای مذهبی رنج میبرد و اسرائیلیهای راندهشده از وطن در آنجا حضور داشتند و حملات پیاپی اسرائیل به آنجا ادامه داشت. از طرف دیگر، شیعیان با اینکه اقلیت پرشماری از مردم لبنان بودند، هیچ جایگاه تشکیلاتیای در ساختار سیاسی لبنان نداشتند و در نتیجه مشاغل پَست اجتماعی نصیب آنها میشد و در فقر و فلاکت و به سر میبردند.
او ادامه داد: امام موسی صدر طی دو دهه حضور در لبنان؛ یعنی تا زمان ربوده شدن، برای نجات شیعیان از فقر و بیهویتی اقدامات همهجانبهای انجام داد. او برای وحدت فرقهها و طوایف لبنان و همینطور ایجاد همبستگی و روحیهی میهنپرستی در بین مردم کوشش فراوان کرد؛ برای جلوگیری از گسترش جنگ، خشونتهای داخلی و منازعات با کشورهای منطقه تلاشهای مصالحهجویانهی بسیاری انجام داد؛ برای جلوگیری از تعرضات مکرر اسرائیل به لبنان نیروی دفاعی تشکیل داد و در مباحث گفتوگویی بین ادیان و مذاهب در لبنان و سایر کشورها شرکت کرد و نظریهی «گفتوگوی تمدنها» را مطرح کرد. این اقدامات از او رهبری مردمی و موفق در لبنان ساخت. بهنحویکه هنوز هم در لبنان چهرهای ملی میهنی شناخته میشود و هنوز میتوان حاصل اقدامات او را در صحنهی معادلات سیاسی لبنان و منطقه مشاهده کرد.
عبدلی بیان داشت: فعالیتهای برجستهی صدر دو سؤال اساسی را مطرح میکند و به آنها پاسخ میدهد. اینکه چرا صدر ربوده شد و چرا هنوز از ادبیات سیاسی، اجتماعی، تربیتی و علمی ما غایب است. چرایی ربوده شدن او قطعاً از وضعیت خشونتبار دنیا و منطقه قابلفهم است. برای بروز و ظهور چنین خشونتهایی در منطقه و جهان حتماً باید سمبولهای تساهل و تسامح و مدارا از بین میرفتند. طرح نشدن اندیشهی امام موسی صدر در ساحت سیاست، علم، اجتماع و خصوصاً تربیت ما هم به شخصیت او برمیگردد. شخصیت خاصی که فراتر از اندیشههای اصولگرایانه مدافع رواداری، مفاهمه، گفتوگو و پذیرش دیگری است و قرائتی نواندیشانه از دین دارد و از سوی دیگر، فراتر از اندیشههای اصلاحطلبانه مدافع مقاومت در برابر زیادهخواهی است. بین اصلاحطلبان و اصولگرایان تضادی است که در وجود فراجناحی صدر رنگ میبازد. او شخصیتی است که ازیکطرف به خاطر حفظ و حرمت گذاشتن به کرامت انسان قائل به گفتوگو، مفاهمه و مدارا است و از طرف دیگر، به خاطر تجاوز و سرکشی به ساحت همین انسان قائل به مقاومت سخت در مقابل رژیم آپارتاید اسرائیل است. حل این تضاد در باور اصولگرایانه یا اصلاحطلب سیاسی ما بهسادگی مفهوم نیست. لذا هر دو جناح در طرح این الگوی فراجناحی و فرامذهبی تردید کردند و این اندیشه برای ملت ما ناشناخته ماند. درحالیکه اتفاقاً در کشور خودمان، منطقه و جهان به نقطهای رسیدهایم که ضرورت طرح این اندیشه را ایجاب میکند.
او دربارهی چرایی انتخاب موضوع کتاب و انتخاب امام موسی صدر در مقام الگوی تربیت اظهار داشت: تربیت نقشی مهم و اصلی در ساختن انسانها و جوامع دارد و نگرش و شیوهی زندگی انسانها را تعیین میکند و صرفاً در خانه یا مدرسه یا به شکل رسمی اتفاق نمیافتد، بلکه همهی مناسبات جامعه، نهادهای اجتماعی و حتی جهانبینی حاکمان جامعه در شکلگیری آن مؤثرند. تعاملات فردی و اجتماعی انسانهای جامعه حاصل تربیت است و اگر قرار باشد رفتارهای اجتماعی یا فردی انسانهای جامعهای تغییر پیدا بکند، حتماً باید از طریق تربیت باشد. تربیت خانهی اول تغییر است. پس، در این کتاب کوشیدم برخی مبانی مهم لازم برای تغییر و تربیت صحیح را معرفی بکنم. برای این کار به فلسفهی تربیتی امام موسی صدر پرداختم، چراکه او به نقش تربیت و لزوم آن برای ایجاد تغییر در وضعیت شیعیان و مردم لبنان بهخوبی واقف بود و افزون بر پیگیری مطالبات آموزشی و پرورشی شیعیان در مدارس و دانشگاهها حضور فعال مییافت و با جوانان مجامع مختلف تعامل و گفتوگو میکرد و هر رفتار و موضعگیری او در صحنهی سیاست و اجتماع با توجه به نتایج تربیتی آن رفتار بود.
او در پایان مطابقت کامل بین نظر و عمل صدر و مبتنی بودن روشهای او بر توجه به حفظ کرامت انسان را از دیگر عوامل انتخاب صدر بهمنزلهی الگو و اهمیت فلسفه تربیتی او عنوان کرد.
زیرساختهای هستیشناختی و معرفتشناختی
خسرو باقری، استاد فلسفهی تعلیم و تربیت، اظهار داشت: در این کتاب با ترکیبی از تبیین برخی دیدگاههای امام موسی صدر، تربیت اسلامی و فلسفهی تربیت مواجهیم. اهمیت اثر ازآنرو است که ما را با رویکرد جدیدی در باب فلسفهی تربیت اسلامی آشنا میکند. مثل همهی پدیدههای جهان پدیدههای تربیتی نیز زیرساختهایی دارند. هرچند پدیدهی تربیتی ظاهر سادهای دارد، اما زیرساختهای هستیشناختی و معرفتشناختی و ارزشی مهم و قابلتأملی دارد. پرسشهایی مثل اینکه «تربیت قرار است آدمی را به کجا ببرد؟» یا «موجودیت انسان متربی چگونه موجودیتی است؟» هستیشناختیاند. چه معلم به صورت صریح این پیشفرضها را برای خودش مطرح بکند چه به صورت ضمنی بر رفتارها و حرکات او دقت کنیم، از وجود این زیرلایهها گریزی نیست. جنبهی معرفتشناختی نیز خود را در پرسشهایی نظیر «معرفت چیست؟» و «آیا جنبهی فایدهبخشی دارد یا جنبهی حقیقتنمایی؟» هم نشان میدهد و در برنامهی آموزشی به صورت صریح یا ضمنی وجود دارد. همینطور، اینجا بحث ارزشها، مسائل زیباشناختی، اخلاقی همه در هر فعالیت و برنامهی تربیتی حضور دارد. در این کتاب تلاش عملی امام موسی صدر در مقام مصلح اجتماعی و مربی مسلمان لحاظ شده است و زیرساختهای فعالیتهای تربیتی او کالبدشکافی و مطرح شده است. جنبهی تربیت اسلامی در این تلاش اهمیت ویژهای دارد.
او ادامه داد: در جنبهی هستیشناختی، یکی از مسائل مطرح خدا است. اینکه خدا یا دین را چگونه بنگریم. آیا همانطورکه در جملهی معروف امام موسی صدر هست، دین در خدمت انسان باید نگریسته شود یا انسان در خدمت دین باید دیده شود؟ گاهی در دیدگاههای فلسفی اسلامی شعارهای مهمی مطرح میشود، مثل اینکه انسان باید در خدمت دین باشد. اما نظر امام موسی صدر برعکس بوده است. تصویر او از خدا اینگونه است که باید خیر انسان را برآورده بکند. این از لحاظ فلسفی ریشههای عمیقی دارد که میتوان آن را به نزاع میان اشاعره و معتزله در تاریخ اسلام یا حتی به افلاطون برگرداند وقتی در رسالهی «اوتیفرون» میپرسد، آیا خدا کار خوب را انجام میدهد یا هرچه خدا میخواهد و میکند خوب است؟
او توضیح داد: دیدگاه اشعری میگوید، هر چه خدا بخواهد و بگوید خیر است و معتزله در این راه رفتهاند که خدا آنچه را خیر است بیان میکند، نه اینکه هر کاری که بکند خیر محسوب شود. البته این مساله پیچیده و نیازمند بحثهای گسترده است. اما نظر امام موسی صدر خیلی به معتزله نزدیکتر است. وقتی امام موسی صدر میگوید، دین در خدمت انسان است؛ یعنی دین باید زمینهساز خیر برای انسان باشد. اگر این را به خدا برگردانیم معنی این میشود که خدا خودش خیر است و اصل خیر و اصل عدالت با خدا یگانهاند، نه اینکه یا بر خدا حاکم گرفته شوند یا بگوییم اینها در یک حالت اتفاق افتاده و میتوان حالت دیگری را فرض کرد که امر خداوند به عدل و احسان جور دیگری باشد و جهانی فرض شود که آنجا چیز دیگری اتفاق افتد. امام موسی صدر میگوید که خدا چنین نمیکند، اما نه به خاطر اینکه قوانینی بر خدا حاکماند. بلکه برای اینکه خدا خودش خیر است، همانطورکه در قرآن هم به آن اشاره شده است. وقتی خدا خیر باشد، نمیتواند دین یا دستورالعملی صادر بکند که برآورندهی خیر انسان نباشد. بدین ترتیب، این زیرساخت هستیشناختی و دینشناختی که در اندیشهی امام موسی صدر وجود دارد رویکردی است که با عقلانیت تناسب دارد و انتظار دارد دین مفید باشد.
باقری تأکید کرد: البته این نگاهی پراگماتیستی نیست. اینطور نیست که بگوییم چون خدا و دین مفیدند مهم هستند. بلکه برعکس چون خدا و دین درست و خیرند مفید واقع میشوند. این دیدگاه مهمی است که اگر دین را قبول بکنیم، آن موقع تربیت دینی و تربیت اسلامی شکل خاصی پیدا خواهد کرد و به انسان بهمنزلهی ابزاری برای تحقق دین نگاه نخواهد شد. صرفنظر از اینکه این دین میخواهد خیر انسان را برآورده بکند یا نه، این یک جهت مهم در دیدگاه صدر است که راهی نسبتاً متفاوت را با برخی دیدگاههای رایج در تربیت دینی مطرح میکند و بر آن است که مناسبت عقل و دین باید مناسبتی همگرا باشد، نه اینکه ما تصورمان بر این باشد که جای چندوچون بر دین وجود ندارد. چنانکه برخی از علمای اسلام یا عقل را به کل از دین برکنار میدانند یا اگر دخیل میدانند آن را تا دم در دین قبول میکنند و میگویند بعدازاینکه وارد دین شدید دیگر نباید چندوچون بکنید یا انتظار داشته باشید که احکام دینی بتوانند عقلانی باشند. اما در دیدگاه امام موسی صدر، مساله این است که باید بین دین و عقلانیت همگرایی اساسی وجود داشته باشد. لذا در این دیدگاه پذیرای عقلانیت، بعضی از احکامی که شاید شأن تاریخی داشته باشند و با شرایط کنونی ما جور در نیایند، میتوان در آنها تجدیدنظر کرد. امام موسی صدر این راه متفاوت را مطرح کرده است و برخی از فقهای معاصر هم این راه را رفتهاند. ولی این در رویکردهای اسلامی و تربیت اسلامی دیدگاه اقلی است.
او در مورد نسبت ادیان، مرامها و رویکردهای گوناگون با هم در اندیشهی امام موسی صدر به تفصیل توضیحاتی ارائه کرد و در پایان گفت: کتاب ارزشمند معصومه عبدلی میتواند مطلعی برای ورود به این جنبهها و دیگر جنبههای مورد بررسی دربارهی امام موسی صدر باشد. امیدوارم این کتاب مورد توجه قرار بگیرد و درعینحال، زمینهای برای تحقیقات بعدی و کاوش در برخی جنبههای به اجمال مطرح شده قرار بگیرد.
باور به کرامت ذاتی آغاز گفتوگوهاست
محمدرضا زائری اظهار داشت: کتاب از رویکرد امام موسی صدر با سه محور انسانگرایی، اجتماعمحوری و دینمحوری جمعبندی قابلقبولی ارائه کرده است. امام موسی صدر به شدت انسانگرا است. اندیشه، عملکرد و رویکرد او بسیار اجتماعمحور است و تمام رویکردهای انسانگرایانه و اجتماعمحورانهی او از موضع دینباوری است.
او ضمن بیان مقدماتی دربارهی نقش امام موسی صدر در نشان دادن ظرفیت دین در تجارب دشوار، اهمیت وجود انصاف در اندیشه و عملکرد امام موسی صدر، دربارهی کرامت انسانی در نظر این فقیه و مجتهد دینی، گفت: به باور بسیاری از بزرگان انسان حامل و مستعد انسانیت است و اگر آن را به فعلیت برساند و تقوا پیشه کند ارزشها و فضائل اخلاقی را داشته باشد، کرامت دارد و در غیر این صورت با بهایم فرقی ندارد. اما امام موسی صدر میگوید، به صرف اینکه انسان انسان است و مستعد انسانیت و در جایگاه خلیفهاللهی است و خداوند او را به فطرت تکریم کرده است، او از این کرامت برخوردار است. لذا عملکرد و رویکرد امام موسی صدر باور به طهارت ذاتی است. البته بخشی از این اختلافنظرها به تفاوت مشربها و اختلاف فهمها برمیگردد. چراکه ما آرامآرام با دنیای جدید ارتباط برقرار کردیم و با مسائل جدید روبهرو شدیم. زمانی روحانیت، جامعهی دینی، مؤمنین و مذهبیهای ما در طول عمرشان ممکن بود از محیط اجتماعی خودشان خارج نشوند، الآن شرایطی پیش آمده که با مسائل جدید رو بهرویند.
او بیان داشت: از امام علی نقل شده است که مردم را طلا و جواهر و نقره بدان، نه سنگ و گل. و امام موسی صدر مطابق با این توصیه میگوید، اگر من مردم را طلا و جواهر دانستم، حتی آن کافر را وقتی الماس و سکهی طلا در جوی آب و اشغال و لجن افتاد، آن را درمیآورم و پاک میکنم و دور نمیاندازم. تصور کنید این نگاه در همهی ابعاد زندگی چه تفاوتهایی ایجاد میکند. مهدی فیروزان از امام موسی صدر نقل میکند که در مواجهه با انسانهای برحسب ظاهر آلوده، خراب، فاسد، من یک چشم خود را میبندم و یک چشم خود را باز میکنم. روی عملکرد فعلی آنها، رفتار آنها و ظاهر آنها چشم میبندم و بر روی استعداد، قابلیت و آیندهی درخشان آنها چشم باز میکنم.
زائری افزود: حالا من وقتی انسان را صاحب کرامت دانستم در عرصهی زندگی با او شریک میشوم، او را برابر میبینیم و با او گفتوگو میکنم. همهی بحثهای بعدی از اینجا شروع میشود که اگر من انسان را کریم و بزرگ میدانم از موضع سکولاریسم یا بلاتکلیفی و انفعال نیست، اتفاقاً از موضع دینداری است. نکتهی اصلی این است که امام موسی صدر از موضع دین با انسانها مواجه میشود و آنها را کریم میداند. چون اختلافها و تفاوتها را ناشی از ارادهی خدا میداند. آیات متعددی در قرآن کریم بر این امر تکیه دارند. در «اصول کافی» مرحوم کلینی روایاتی نقل شده است که اساساً خدا خواسته برای اینکه این پویایی و حرکت ایجاد شود تفاوتهایی باشد. در روایتی از امام صادق نقل شده است که مثل نردبانی که ده پله دارد درجات فرق میکند. اگر کسی روی پلهی دوم است به پله اولی نگوید تو چیزی نیستی. چون آنکه روی پلهی بالاتر است هم میتواند همین را به ما بگوید. فهم امام موسی صدر از ایمان بهگونهای است که آن را از دایرهی فهم محدود شیعی بیرون میآورد و میگوید هر کسی در هر نقطهی دیگر دنیا هم ایمان دارد. نگاه او به هستی، انسان و اجتماع متفاوت است و من نمیتوانم به دریافت و فهم و درک او توهین بکنم. من دیگری را همانطور که هست پذیرفتهام. اگر من چیزی بیشتر فهمیدم نمیتوانم به او توهین کنم.
او ادامه داد: در روایت دیگری در «اصول کافی» نقل میشود که امام صادق کسی را دنبال مأموریتی فرستاده است. او میرود و وقتی برمیگردد به عدهای از شیعیان، که به تعبیر امروزی دیدگاه متفاوتی داشتند، بدوبیراهی میگوید و از آنها تبری میجوید. امام صادق به او میگوید، اگر قرار باشد به صرف تفاوت دیدگاه و ضعف فهم آنها از بخشی از معارف تو از آنها تبری بجویی، ما هم چیزهایی داریم که شما نمیدانید و باور ندارید و از ما عقبید. آیا من هم باید از شما تبری بجویم؟ از این جالبتر، امام صادق ادامه میدهد که خدا هم چیزهایی دارد که ما ائمه نداریم. آیا خدا هم باید از من تبری بجوید؟ اینطور که زندگی نمیشود. لذا امام سجاد در روایت عجیبی میگوید، زندگی مردم با هم است. هر کسی به کاری است و جامعه اساساً اینطور ساخته میشود. امام موسی صدر هم انسان را دارای کرامتی ذاتی میبیند که ناشی از اراده و خواست خداست و رویکرد و تعریف دینی دارد. لذا میگوید اگر لبنان نبود باید آن را میساختیم.
او دربارهی گفتوگو در عمل و اندیشهی امام موسی صدر به تفصیل سخن گفت و در پایان اظهار امیدواری کرد که با بیشتر پرداختن به مصادیق اجرایی فلسفهی تعلیم و تربیتی امام موسی صدر بتوان در زندگی امروز از آرای او بهرهمند شد.
نظر شما