سه‌شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۶
رخصت

«حسین ضمیری» شاعر، نویسنده و پژوهشگر حوزه فرهنگ عامه در استان گلستان در یادداشتی برای ایبنا به‌مناسبت 17 شوال «روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای» که امسال مصادف با 20 خرداد است؛ از حال و هوای ورزش زورخانه‌ای در گرگان که تا به امروز مانده است، نوشت.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گلستان - حسین ضمیری: زنده‌یاد «اسد پهلوان» که می‌آمد، توی گود زورخانه‌ی مشعل در محله‌ی میدان عباسعلی شهرستان گرگان، مرشد به احترامش سه بار زنگ می‌زد. برای همه‌ی پیشکسوت‌ها همین کار را می‌کرد. اسد پهلوان هم برای همه قبل و بعد هر آئین دعا می‌کرد تا تن و روحشان دور از گزند و آسیب باشد.

یک‌بار هم زنده‌یاد «حاج کریم مهدی‌نژاد» از دیگر پیشکسوتان عرصه‌ی پهلوانی گرگان در مورد اینکه بعد از حمله‌ی مغول‌ها برای تربیت بدنی و ذهنی جوانان گود زورخانه درست شد صحبت کرد. وسط حرف‌هایش گفت این گود خیلی درس‌ها به ما می‌داد؛ یکی‌اش اینکه باید توی گود حرف‌ها رو زد، دوم اینکه باید به خاک نزدیک شد و خاکی شد تا افلاکی شد؛ سوم اینکه از نمادهای گُرز و تیر و کمان و سپر و ... برای پرورش اندام استفاده می‌شد و به‌جای آن‌ها از میل، تخته‌شنا، کباده و سنگ بهره می‌بردیم. چرخش دواری که در وسط گود باظرافت خاص انجام می‌گرفت نماد جهان‌شمولی، استقامت و غرقه شدن در انوار الهی بود.

در «زورخانه‌ی کهن» در محله‌ی آلوچه باغ که باید 20 پله پایین می‌رفتی تا به صحن اصلی برسی؛ مرشد هم با خواندن اشعار حماسی و دینی همراه با ضرب، هم به این ورزش ریتم دوری خاص می‌داد و هم مردم را پند و نصیحت درس جوانمردی، رأفت و گذشت، مردم‌داری، دستگیری، عطوفت، مهربانی و ... می‌داد.


خلاصه میان‌دار اصلی که از پیشکسوتان بود ضمن اداره‌ی گود، با خواندن دعا برای حاضرین و غایبین هم کمک نفس مرشد می‌شد، هم‌ ریتم ورزش‌ها را به‌نوبت اداره می‌کرد. ضمن استفاده از ملزومات زورخانه‌ای – هم مشوق نوجوانان و جوانان نوپا بود و هم دادرس محرومان. در پایان برنامه هم استمدادی اگر از طرف خانواده‌ای بابت مشکلی بود، بیان کرد تا مردم به رفع آن مشکل کمک کنند.

خلاصه زورخانه، مکانی برای خودسازی واقعی بود. مردم به ورزشکار زورخانه به‌عنوان یک منجی محلی، معتمد محلی و در یک جمله به‌عنوان یک پهلوان نگاه می‌کردند. یک قهرمان؛ پهلوانی که برای جامعه‌ی پیرامونی خود هر کاری را انجام می‌دهد.

هنوز هم وقتی وارد زورخانه‌ی پوریای ولی در محله‌ی سبزه مشهد گرگان می‌شوم و نسل جوان را می‌بینم؛ تو دلم هزار بار شکر می‌کنم که این مرام و ورزش هنوز دارد قد می‌کشد و رشد می‌کند؛ چرخ می‌زند و میل می‌اندازد و سنگ بر سینه می‌کشد و کباده بر سر.

خواستم تا ضمن احترام به این ورزشکاران خاکی و بی‌نام، یاد و یادمانی برایشان بنویسم و بگویم که رخصت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها