ممکن است در طول زندگی با رومیناهای زیادی برخورد کنیم، شاید یکی از آنها دختر یا خواهر خود ما باشد، چگونه باید با این موضوع را مدیریت کنیم؟ مطالعه و آموزش تا چه اندازه میتواند مفید باشد؟ ادبیات ما چقدر به این موضوعات پرداخته و درباره پیامدهای اجتماعی آن به نوجوانان و خانوادههایشان هشدار داده است؟
جامعه ما جنسیت زده است و برای تصمیم و نظر دختران هرچند تحصیلکرده، ارزشی قائل نمیشود
شهلا آبنوس از نویسندگانی است که در یکی از رمانهایش همین مساله را به تصویر میکشد. او در «دخترم عشق ممنوع!» داستان دختری روستایی از اهالی مناطق شمالی کشور را به تصویر میکشد که گرفتار عشق پسری دانشجو میشود اما با مخالفت خانواده روبهرو میشود و سرانجام کشته میشود. آبنوس درباره این رمان میگوید: ماجرای این کتاب مربوط به نوجوانهای دهه 60 است. زمانیکه خانوادهها سنتیتر بودند، یا آگاهی زیادی نسبت به موضوعات عاطفی و عاشقانه نداشتند، یا به دلیل تعصباتی که داشتند برخورد درستی با این مساله نداشتند. در این داستان که براساس ماجرای واقعی در شمال کشور نوشته شده، دختر خانواده عاشق پسری دانشجو میشود و برخورد بد خانواده و پدرش در نهایت منجربه مرگ او میشود. این مساله سبب میشود دختر دیگر خانواده دنبال عشق نرود و تن به ازدواجی سنتی بدهد و تصادفا هم خوشبخت میشود. این درحالیست که پسر خانواده در آن شرایط میتواند حرف خودش را پیش ببرد و با دختری که دوست دارد ازدواج کند زیرا متاسفانه جامعه ما جنسیت زده است و برای تصمیم و نظر دختران هرچند تحصیلکرده، ارزشی قائل نمیشود.
او در ادامه به تغییر نگاه دختر بعدی خانواده اشاره میکند و توضیح میدهد: مساله دیگر این است که دختر دوم خانواده هرچند تسلیم ازدواجی سنتی شده و از عشق محروم بوده و خواهرش را به دلیل رفتن به راه عشق از دست داده، این نگاه را که «عشق برای دختران خانواده ممنوع است» در زندگیاش ادامه نمیدهد و به دخترش اجازه میدهد با کسی که دوست دارد ازدواج کند و برای تصمیمش ارزش و احترام قائل میشود و دخترش هم در زندگیاش موفق میشود.
او با اشاره به اینکه این داستان بیشتر تم اجتماعی دارد تا عاشقانه، میافزاید: زمانی هم این رمان منتشر شد جز 5 کتاب نامزد برای دریافت جایزه پروین اعتصامی شد و مورد استقبال قرار گرفت. اما ناشر بعد از سه چاپ دیگر آن را منتشر نکرد. درحالیکه درحال حاضر در سلیمانیه عراق منتشر میشود و به چاپ چهارم رسیده است.
بیتوجهی به بعد اجتماعی عشق دوره نوجوانی در ادبیات
آبنوس معتقد است در ادبیات ما درباره موضوعات احساسی و روابط عاشقانه نوجوانان و تبعات آن خیلی به نوجوانان و خانوادههایشان هشدار داده نشده است و میگوید: در آثاری که منتشر شده یا عشق را خیلی باز و بی بندوبار توصیف کردهاند که عاقبت خوشی نداشته است یا اینکه صرفا به موضوع عشق با تم عاشقانه پرداخته و نگاه اجتماعی به این مساله نداشتهاند. حتی سال گذشته که من داور جایزه رمان عاشقانه لیلی بودم، ندیدم کتابی از بعد اجتماعی به این مساله پرداخته باشد. فقط در این زمینه یک رمان را خواندم که در آن خانواده به شدت با عشق دختر و پسر مخالفت میکرد و در نهایت به مرز خودکشی رسید. اما تعداد اینگونه آثار خیلی کم و است.
خانواده باید عشق را به بچهها آموزش دهد
این نویسنده و منتقدادبی در ادامه به نقش خانواده در برخورد مناسب با احساساتی همچون عشق اشاره میکند و میگوید: در این زمینه خانواده باید توجیه شود و عشق را به بچهها آموزش دهد. عشق، یک بحث خانوادگی بسیار اصیل است چون بنیاد خانواده بر عشق استوار است. اگر والدین در خانه عشق را درست معنا نکنند فرزندان آنها هم آموزش نمیبینند. جامعه ما جنسیت زده است و علیرغم پیشرفتهایی که صورت گرفته، مرد به راحتی میتواند عشق را ابراز کند اما برای زنان و دختران همچنان عشق ممنوع است.
او در ادامه میافزاید: با اتفاقی که اخیرا برای رومینا اشرفی افتاد، خانوادهها در یک چالش عاطفی و روانی قرار گرفتند و نگرانیشان برای دختران نوجوانشان بیشتر شده تا به واسطه عشق، مشکلی برایشان پیش نیاید. به عنوان مثال چندی پیش یکی از دوستانم که شوهرش استاد دانشگاه است و دختری 14 ساله دارد با من تماس گرفت و خواست با شوهرش درباره وجود عشق در زندگی و طبیعی بودن این مسائل برای نوجوانان صحبت کنم. چراکه این خانواده با اینکه ظاهرا الزامی به حجاب ندارند و در روابط آزادند اما نمیتوانند عشق را برای خودشان و فرزندشان به درستی توجیه کنند. و پدر خانواده برخورد نامناسبی با دخترش دارد و میگوید او حق ندارد عاشق پسری شود. درحالیکه آن دختر درحال طی کردن مسیر درست جسمی خودش است و خانواده فقط باید در این زمینه به او آموزش درستی بدهد تا به اشتباه نیفتد. براین اساس اول از همه باید روی خانواده کار شود.
آبنوس همچنین به نقش آموزش و پرورش در این زمینه اشاره میکند و میگوید: من سالها مدیر دبیرستان بودم. اما به دلیل محدودیتهایی که در مدارس وجود دارد و بحث آموزش دانشآموزان، من در جایگاه مدیر مدرسه نمیتوانستم به دانشآموزان آموزش دهم اگر عاشق پسری شدند، چیز عجیبی نیست و دارند به شکل طبیعی پیش میروند اما باید آموزش ببینند که به اشتباه نیفتند. درواقع ماجرای رومینا اشرفی، شرح حال اکنون ماست. این نگاه نه فقط در روستاها بلکه در تهران و سایر شهرهای بزرگ و پیشرفته هم وجود دارد.
فرزندم! هوایت را دارم اما فقط تا وقتی که استخوان نترکانده باشی
«آوا در آیینه» نیز از آثاریست که به موضوع تربیت جنسی در دوره نوجوانی میپردازد و دختری به نام آوا را به تصویر میکشد که مورد تعرض یکی از نزدیکشانش قرار گرفته است. کتابی که بیشک مطالعهاش میتواند در افزایش آگاهی نوجوانان و خانوادههایشان در زمینه موضوعات احساسی و مهارتهای زندگی مفید باشد. فائزه دائمی، نویسنده این کتاب میگوید: وقتی به همراه گروهی از نویسندگان در انتشارات فنی ایران گرد هم آمدیم و تصمیم گرفتیم پروژهای برای آموزش مهارتهای زندگی انجام دهیم، من تصمیم گرفتم که کتابی با مضمون تربیت جنسی بنویسم. تربیت جنسی مخصوصا برای نوجوانان از دغدغههای من هست. من نوجوان کتابخوانی بودم اما هرگز کتابی با این مضمون نخوانده بودم. بزرگتر که شدم جای خالی چنین موضوعاتی را بیشتر احساس کردم و تصمیم گرفتم کتابی بنویسم تا نوجوانان بعد از خودم چیزی برای خواندن در این باره داشته باشند و بدانند که اگر چنین اتفاقی برایشان افتاد، قرار نیست دنیا تمام شود. محصول این فکرها کتاب «آوا در آینه» بود.
او در ادامه به شباهت بین «آوا» در این کتاب و رومینا اشرفی اشاره میکند و میگوید: آوای داستان من هم میتوانست مثل رومینا از سوی مردی بسیار بزرگتر از خودش اغفال شود و همراهش سر به بیابان بگذارد اما امکان نداشت که بابایش چنین بلایی سرش بیاورد. چیزی که سرنوشت آوا را از رومینا متمایز میکند، خانواده آگاهتر اوست و دانستههای خودش. من در این کتاب رابطه سودجویانه یکی از نزدیکان آوا را به تصویر کشیدم که از او سوءاستفاده جنسی میکند. این فرد در گذشته مورد اعتماد و علاقه آوا بوده ولی حالا ماجرا فرق میکند. چنین اتفاقات سهمگینی در صورت نبود آگاهی در نوجوان میتواند منجر به توهم عشق شود و اگر چنین توهمی حادث شود، مقصر اصلی خانواده و نظام آموزشی ست.
نباید تربیت جنسی نوجوانان را خط قرمز و تابو بدانیم
دائمی درباره نقش ادبیات در هشدار و آموزش به نوجوانان و خانوادههای آنها درزمینه موضوعات عشقی و روابط عاشقانه توضیح میدهد: ما کودکان را در استخرهای کم عمق پا به پا میبریم، برایشان بازوبندهای کمکی نصب میکنیم و لحظهای از کنارشان جنب نمیخوریم. حواسمان هست که یکوقت از آخرین متدهای آموزشی جا نمانند. اما همین کودکان دلبند به محض اینکه قد میکشند و استخوان میترکانند و وقتشان میرسد که پایشان را به ور عمیقتر استخر بگذارند، ناگهان زیر پایشان خالی میشود. ناگهان رها میشوند. دیگر خبری از آخرین متدهای آموزشی و کتابهای رنگارنگ و بازوبندهای کمکی و همراه معتمد و مطمئن نیست. رها میشوند تا یکی توی سر خودشان بزنند و یکی توی سر گوگل و فیلتر شکن و بخش روابط جنسی رسالههایی که گوشه کتابخانه خاک میخورد. کناری میایستیم و با نگاه قضاوتگرمان تماشایشان میکنیم که دست و پا میزندد و غوطه میخورند و ریهشان پر از آب میشود و زیر لب شماتشان میکنیم که عرضه زندگی کردن و بیرون کشیدن گلیمشان از این آب گلآلود را ندارند. به جای اینکه همراهشان باشیم و کمکشان کنیم، در سوت غریق نجات میدمیم و فریاد میزنیم که «درست شنا کن، الدنگ!» آن موقعی هم که به خودمان میآییم و دست از تماشا کردن برمیداریم، میله نجات را به مثابه پتک در دست میگیریم تا نوجوانمان یادش نرود که با هر حرکت اشتباه، هم غوطهای از آب عمیق زیر پایش میخورد، هم یک تو سری از ما.
او میافزاید: تعجب میکنم که در کشورمان کتابهای زیادی با هدف تربیت جنسی کودکان ترجمه و تالیف میشود و به چاپهای دو رقمی میرسد و اما هنوز در ادبیات نوجوان کتابهای انگشت شماری با شمارگان پایین دراینباره منتشر میشود. وقتی خوراکی به نوجوانانمان نمیدهیم، چطور انتظار رفتار سنجیده و پخته و بیخطر از آنها داریم؟ این سیاست یک بام و دو هوا نیست؟ اینکه کودک را شایسته تربیت جنسی بدانیم و به محض اینکه همین کودک کمی بزرگتر شد و پا به عرصه پر خطر بلوغ گذاشت، ناگهان از آموزشش دست بکشیم و تربیت جنسیاش را خط قرمز و تابو بدانیم؟
موضوعات عاشقانه در ادبیات نوجوان کمرنگ است
محمدرضا مرزوقی هم از نویسندگانی است که نسبت به این موضوع بیتفاوت نبوده و آثاری در این زمینه نوشته است. او در این باره میگوید: من در تعدادی از کتابهایم به این مساله پرداختهام مثلا از من کتابی از سوی نشر روشنگران منتشر شد که در آن به موضوع عشق در شهرهای جنوبی از دو زاویه زندگیهای شهری و مدرن و زندگیهای سنتی و عشیرهای پرداختهام. یعنی این مساله در هر کدام از این زندگیها ممکن است رخ دهد مانند ماجرای رومینا، با اینکه پدر، اسمی امروزی مثل «رومینا» روی دخترش میگذارد و علیرغم اینکه 37 سال سن دارد و جوان دهه شصتی محسوب میشود، تفکراتی بسیار سنتی دارد که حتی پدر 80 ساله من ندارد. از سویی باید به خودمان هم نگاهی بیاندازیم و فکر کنیم که اگر هرکدام از ما به جای پدر رومینا بودیم چه واکنشی نشان میدادیم.
او در ادامه به پرداختن به موضوعات روابط عاشقانه در ادبیات نوجوان اشاره میکند و میگوید: این موضوع در ادبیات نوجوان خیلی کمرنگ است و اگر هم باشد خیلی با احتیاط و کمرنگ به آن پرداخته شده است. به عنوان مثال وقتی کتاب «بچههای کشتی رافائل» را نوشتم بااینکه خیلی کمرنگ به موضوع عشق اشاره کرده بودم اما میدیدم که بچهها مخصوصا دختران، خیلی به آن علاقه نشان میدهند. درحالیکه در ادبیات نوجوان کتاب زیادی در این زمینه نداریم. اگر هم باشد بیشتر کتابهای ترجمه است که راحتتر از آثار تالیفی مجوز چاپ میگیرند. به عنوان مثال به تازگی داستان عشق نوجوان پاک و خالصی نوشتم و یه یکی از ناشران سپردم البته موضوع اصلی ماجرای عاشقانه نیست، در کنار ماجرای اصلی، روایت عشق پاک در دوره نوجوانی مطرح شده است. اما ناشر از چاپ آن سر باز زد. درحالیکه اگر ما نویسندگان برای نوجوانان کتابهای عاشقانه با توجه به مقتضیات سنشان ننویسیم آنها به سراغ اینگونه کتابها و فیلمهای عاشقانه در حوزه بزرگسال میروند.
گاهی میشود به فرهنگ خط و جهت داد
مرزوقی با تاکید براینکه نهادهای فرهنگی جامعه باید روی این مساله کار کنند، میافزاید: وقتی مسئولان فرهنگی کشور یک رمان یا فیلم عاشقانه برای گروه سنی نوجوان را برنمیتابند چگونه میخواهند فرهنگ یک کشور را مدیریت کنند و نسلی را تربیت کنند که بتواند نوجوان عاشقش را تاب بیاورد، پدر رومینا متولد دهه ۶۰ است چگونه میتوان او را بار آورد که بپذیرد دختر ۱۳ ساله یا ۱۸ سالهاش عاشق شده، عشقی که ممکن است منجربه ازدواج شود. فارغ از اینکه به دلیل تعصبات کوری که از کودکی در او پرورده شده حاضر به ازدواج دخترش با آن مرد نمیشد.
به گفته این نویسنده، گاهی میشود به فرهنگ خط و جهت داد. میتوان فرهنگ غلطی را تحت تاثیر قرار داد و آن را به تغییر رویکرد واداشت ولی تا زمانی که مسئولین و سیاستگذاران و مدیران فرهنگی چند گام عقبتر از جامعه قدم برمیدارند چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
نظر شما