سهراب مقدمیشهیدانی میگوید: برخی ملحدان و دیگراندیشان که دین را افیون تمدن و تودهها میدانند، هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند کارکردهای اجتماعی و سیاسی دین را ببینند، چه رسد به اینکه بخواهند دین را عامل انقلابی به این عظمت برشمارند لذا به تحلیلهای ناکارآمد و بعضا انحرافی بسنده میکنند!
آنچه بازگو شد بخشی از سخنان سهراب مقدمیشهیدانی گردآورنده «انقلاب نامه» است. این کتاب شامل چهارده مقاله در تحلیل زمینهها، رخدادها و پیامدهای انقلاب اسلامی است و بر آن است که در آغاز گام دوم انقلاب اسلامی، دریچهای تازه در شناخت ابعاد مختلف نهضت امام خمینی(ره) در منظر نسل پرسشگر فعلی بگشاید و زمینهساز مطالعات جدی و جدید در تحلیل گام نخست انقلاب اسلامی ایران باشد. با مقدمیشهیدانی درباره این مقالهها گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
در مقدمه کتاب گفتهاید این مجموعه مقالهها دریچهای تازه در شناخت ابعاد مختلف نهضت امام خمینی باز کرده است. برای شناساندن چهره بنیانگذار انقلاب اسلامی چه نگاه تازهای در این مقالهها وجود داشته است؟
امام خمینی به عنوان یک راهبر الهی بی بدیل در دوران معاصر است که در عصر نزاع گسترده مدرنیسم با مذهب و آموزههای وحیانی، توانست بزرگترین انقلاب قرن را به پیروزی برساند. این نتیجه اعجابآور و معجزهآسا مستلزم شاخصههای شخصیتی و فکری امام خمینی است که در بررسی انقلاب اسلامی به نحو بایسته بدانها توجه نشده است؛ یکی از امتیازات امام نسبت به سایر راهبران روحانی و مجتهدان مبارز شیعی، شناخت عمیق ایشان از لایههای اجتماعی ایران و کشف ظرفیتهای ناشناخته جامعه ایرانی بود. این مساله از این جهت اهمیت راهبردی دارد که سایر بزرگان شیعه به واسطه عدم اطمینان به حضور و همراهی مردم، عملا از ورود به عرصه مبارزات براندازانه خودداری کردهاند. در مقاله چهارم این مجموعه به طور مفصل به این مساله پرداخته شده است. ویژگی دیگر امام، عنصر صداقت سیاسی در سیره امام است که در حادترین شرایط مبارزه هرگز صداقت را فدای مصالح مبارزاتی و سیاسی نکردهاند و بدین واسطه، اعتماد عمومی را به نحو حداکثری جلب کردهاند. مقاله پنجم از انقلاب نامه به این موضوع پرداخته است. گرچه در خلال سایر مقالات نیز امتیازات شخصیتی و فکری امام مورد توجه بوده اما دو محور مذکور به نحو مستقل مورد بررسی قرار گرفته است.
برخی از نظریهپردازان و متفکران، انقلاب اسلامی ایران را انقلابی دینی و مذهبی میدانند اما در نقطه مقابل عدهای هم معتقدند دین کارکرد ابزاری برای پیروزی انقلاب اسلامی و گردآوری نیروها بوده است. نظر شما چیست؟
در بازکاوی انقلاب اسلامی با طیف گستردهای از پژوهشگران و آثار مواجهایم که با انگیزهها، پیشافهمها و روششناسی مختص خود به تولید تحلیل و روایت پرداختهاند. طبیعی است که برخی متفکران با انگیزههای خاص و عامدانه چنین پیرایههایی به امام نسبت میدهند و البته برخی از آنان نیز به دلیل عدم درک عمیق از ماهیت نهضت و شخصیت امام، چنین مسائلی را مطرح میکنند. برخی نیز مبانیشان ظرفیت تحلیل یک انقلاب دینی را ندارد لذا آنان که اساسا دین را فاقد ابعاد سیاسی یا ابعاد سیاسی-اجتماعی دین را منکرند یا برخی ملحدان و دیگراندیشان که دین را افیون تمدن و تودهها میدانند، هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند کارکردهای اجتماعی و سیاسی دین را ببینند، چه رسد به اینکه بخواهند دین را عامل انقلابی به این عظمت برشمارند لذا به تحلیلهای ناکارآمد و بعضا انحرافی بسنده میکنند!
از دیدگاه بنده در یک جامعه عمیقا متدین، روحانیت و دین ذاتا عامل انسجام و بسیج نیروهاست و در چنین جامعهای اساساً غیر از دین و روحانیت هیچ گروه اجتماعی دیگری به رسمیت شناخته نمیشود که بخواهد عامل تحرک و کنشگری سیاسی و انقلاب باشد؛ ناکارآمدی و فقدان پایگاه اجتماعی احزاب و سازمانهای سیاسی/ مبارزاتی غیردینی دقیقا چنین نگاهی را تایید میکند و از دیگر سو، استفاده ابزاری از دین و مقدسات توسط گروههای التقاطی مانند مجاهدین نیز نشان میدهد که همه باور داشتند که غیر از دین عامل دیگری برای انقلاب در ایران وجود ندارد. اما عنصر تضمینکننده نگاه اصالی و غیرابزاری به دین در کوران مبارزات سیاسی، مسئله اجتهاد جواهری و اسلام ناب محمدی بوده است که در نظام خود پالایش روحانیت شیعه به عنوان عامل تضمینکننده اصالت همه نهضتهای الهی بوده است.
ناظر بر مقاله دوم، نواندیشی دینی از قبل انقلاب تاکنون فراز و نشیبهای بسیاری پیموده و در دورهای همزمان با انقلاب اسلامی نواندیشی دینی شعار بازگشت به خویشتن و بازگشت به قرآن و... مطرح شده است. اینکه از دورهای به بعد برخی از نواندیشان دینی مانند سروش بحث بازگشت از قرآن را مطرح کردند، این فرایند چگونه قابل تفسیر است؟
در نهضت نواندیشی دینی همانگونه که در مقاله مزبور مفصل ذکر شده، چهار تقریر و رویکرد وجود دارد؛ رویکرد الحادی(مانند امثال آخوندف و سران ازلیه و بهائیت و در بعض آثار کسروی و...)، رویکرد ارتجاعی (مانند نهضت ظاهریه، اخباریگری، و در متأخرین مانند انجمن حجتیه، یا امثال عاشوری و اکبر گودرزی و...)، رویکرد التقاطی که در میان متأخرین امثال سروش را در همین دسته میتوان بررسی کرد و رویکرد چهارم رویکرد اجتهادی که امام و علامه طباطبایی و سایر مجتهدان مجاهد معاصر همگی در این دسته قابل بررسیاند. لذا گرچه انگیزه امثال دکتر شریعتی و مهندس بازرگان در مطرح کردن شعار بازگشت به قرآن و ناب گرایی اسلامی، مقدس است اما از منظر روششناختی، آثار آنان به التقاط خواهد انجامید زیرا روش صائب به واقع، که در کارگاه عمل آزمون پس داده است، همان روش اجتهاد جواهری است که امام خمینی با مشاهده برخی تحرکات در دفتر تبلیغات قم و... تحت عنوان اجتهاد پویا، بار دیگر با شدت و استحکام بیشتری در اواخر دهه شصت بر اصالت روش اجتهاد جواهری پای فشاری کرده از جایگزینی آن با سایر روشها، پیشگیری کردند.
شما در کتابتان به نقش احزاب در پیروزی انقلاب پرداختید این ادعا که برخی مطرح میکنند مبنی بر اینکه در ابتدا احزاب و گروههای مختلفی در انقلاب اسلامی ایران سهیم بودند اما به تدریج از قطار انقلاب پیاده شدند به چه میزان درست است؟
این سخن از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مطرح بوده است. نخست احزاب و سازمانهای چپگرا این سخنان را مطرح کردند و بعد هم احزاب لیبرال. این نحو مسائل در فضای مصادره انقلاب اسلامی و تقسیم غنائم و چیدن محصول نهضت امام خمینی مطرح شد و آنان که از اقبال عمومی مردم به امام خمینی و روحانیت دلزده بودند، به طرح شعار انحصارطلبی روحانیون و قشری شدن حکومت پرداختند. ولی واقعیت آن است که همه این احزاب و جریانهای مدعی، گرچه فعالیت سیاسی داشتند اما اغلب یا مانند جریانهای ملیگرا و لیبرال مسلک، اساسا قائل به براندازی نبودند یا در قالب آرمان حکومت اسلامی مبارزه نمیکردند و شعار و مدینه فاضله دیگری را پی میگرفتند. طبعا هیچ یک از این دو طیف نباید مدعی شوند که در انقلاب اسلامی سهیم بودهاند. مثلا مهندس بازرگان در شهریور 57 نامهای به امام دارد که در آن به ایشان توصیه کرده از مبارزه با آمریکا دست بردارند یا درخواست کرده که از برچیدن اساس حکومت پهلوی و ایجاد حکومت جدید خودداری کنند تا در آینده دور، زمینه فراهم شود. مطالبی که به گفته آقای ابراهیم یزدی همین سخنان در سفر به پاریس و دیدار با امام بار دیگر مطرح میشود که با پاسخ محکم امام و قهر ایشان همراه میشود!
مثال دیگر گروههای مبارزه مسلح مانند چریکهای فدایی و منافقین هستند؛ آیا آنان بر اساس آرمان انقلاب اسلامی مبارزه میکردند یا اهداف دیگری داشتند؟ خب اگر آرمانی غیر از آرمان انقلاب اسلامی داشتهاند، چه منطقی دارد از انقلاب اسلامی سهم خواهی کنند؟ مردم به انقلاب اسلامی با رهبری امام باور داشتند نه آرمان و مدینه فاضلهای دیگر، لذا در همه انتخاباتها و رفراندومها، منطبق بر نظر امام رأی دادند و برای دیگران نقشی و سهمی قائل نشدند. خب اگر این طریقه و روند را تسلط بر انقلاب و مصادره انقلاب میدانند، مشکل خودشان است. طبیعی است وقتی که در فضای آزادی مطلق، با تکیه بر رای مردم امام و اسلام به عنوان فصلالخطاب پذیرفته شدهاند، سایر رقیبان سیاسی خود به خود توسط مردم حذف میشوند. این بحران اجتماعی ریشهدار احزاب و جریانهای سیاسی در ایران است و ربطی به مقطع خاص پیروزی انقلاب اسلامی ندارد.
انقلاب اسلامی تغییرات گستردهای را در ادبیات و فرهنگ ایران ایجاد کرد. ادبیات و هنر چگونه به انقلاب اسلامی کمک کردند و انقلاب چه تاثیراتی بر آنها گذاشته است؟
اساسا در هر انقلابی، هنر و ادبیات به عنوان موتور محرکه اجتماعی در گفتمانسازی و پس زدن وضع موجود است. هنر و ادبیات انقلابی است که شمشیر رهبران نهضتها در ستیز با هیئت حاکمه مستقر است. این هنر و ادبیات است که در ترسیم فضای ایدهآل برآمده از انقلاب، ذهن و زبان و دل و جان توده مردم را همراه میسازد و سکه انقلاب را رواج میدهد. انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست با این تفاوت که در ادبیات انقلابی مردم ایران، از پیشینه و تاریخ و هنر اسلامی بسیار بهرهبرداری شد؛ داستانهای قرآنی و حکایتهای صدر اسلام در قالب شعر و قصه و نمایشنامههای سیاسی، بار دیگر به شخصیتهای زمان تطبیق شد و خیزش و خروشی نو آفرید. هنر از گام نخست نهضت با مردم همراه بود و بعد از پیروزی، با پوستاندازی و تغییر ماهیت، جوانهای تازه زد و جانی دیگر گرفت. اکنون موضع و موضوع شعر و هنر انقلاب اسلامی، به موازات اصل انقلاب، در سطح بینالملل و در تنوع و گسترهای فراگیر مطرح شده است. مقاله انقلاب واژگان به تفصیل در این زمینه سخن گفته است.
مفهوم جمهوری اسلامی در نظام سیاسی ایران معنا و کارکرد مهمی دارد و این انقلاب با اتکا بر این جمهوریت توانسته کار خود را ادامه دهد. پس از 40 سال مفهوم جمهوریت چه تطوری یافته است و با چه چالشهایی مواجه بوده است؟
اساسا نظریه تطور در اندیشه سیاسی اسلام چندان قابل دفاع نیست؛ حرکت اشتدادی یا انتقال از اجمال به تفصیل پذیرفتنی است اما دگردیسی گفتمانی وجاهت و منطق قابل دفاعی ندارد البته در بوته امکان قابل تحقق ممتنع هم نیست اما در مقام تحقق، چندان مورد ندارد. لذا در مورد مفهوم «جمهوری اسلامی» نیز چنین است. این مفهوم که در طول حکومت و حاکمیت اسلامی(و نه در عرض آن) قابل تفسیر و تطبیق است، از ابتدای پیروزی تاکنون بر همان شالوده مفهومی و گفتمانی بین حاکمیت و مردم پایدار باقی مانده و تکیه تاکتیکی برخی جریانهای سیاسی موسمی بر یک بخش از این مفهوم بسیط، بسیار مضحک و در عین حال خطرناک است. در حقیقت حذف اسلامیت یا جمهوریت از مفهوم جمهوری اسلامی، نه صحیح است و نه ممکن. صحیح نیست زیرا موجب نؤمن ببعض و نکفر ببعض در گفتمان امام خمینی و رهبری معظم انقلاب اسلامی خواهد شد و ممکن نیست زیرا اساسا این دو کلمه در کنار هم یک مفهوم بسیط غیرقابل خدشه را پدید آوردهاند که تجلی کاملی در حقوق اساسی ایران اسلامی یافته است. لذا به نظر میرسد تکیه موسمی برخی سیاسیون بر جمهوریت، بسیار ناشیانه، مقطعی و در عین حال، ابزاری است و ره به جایی نمیبرد.
شما در مقالهای به بازسازی پروژه تطهیر پهلوی در منابع تاریخی عصر جمهوری اسلامی پرداختهاید. مقصود شما از این پروژه دقیقا چیست؟
پاسخ به این پرسش و اساسا پرداختن به مقوله تطهیر در منابع داخلی، موضوعی بسیط و بسیار پیچیده و خطری بسیار بزرگ است که حتما در قالب مصاحبه نمیتوان بدان پرداخت و پیشنهادم این است مخاطبان ارجمندتان حتما مقاله مورد اشاره را به طور کامل مطالعه فرمایند تا بتوانند دقیق به قضاوت بنشینند. در همین مقاله نزدیک به صد مورد تطهیر پهلوی در منابع مختلف از دایرهالمعارفها تا کتب تاریخ شفاهی و تاریخ تحلیلی و... برشماری و بررسی شده است. این نخستین مقاله در مورد تطهیر در منابع داخلی است و لذا طبیعی است که با نوعی مقاومت منفی و برخورد سلبی مواجه شود اما متأسفانه یک واقعیت تلخ است و با نگاهی فراجناحی و ملی باید با آن مقابله کنیم تا منابع داخلی و اعتبار مراکز رسمی جمهوری اسلامی به طور ناخواسته برای تطهیر پهلوی هزینه نشود.
پس از 40 سال از وقوع انقلاب اسلامی اصلیترین چالش نظام را بعد از انقلاب چه میدانید.
کمرنگ شدن هویت انقلابی و ریلگذاری نخبگانی برای ایجاد گسست گفتمانی بین نسل جدید با نسلهای انقلاب و جنگ، یکی از مهمترین چالشهای امروز است. این موضوع البته با برخی وقایع و رخدادهای عجیب، هر از گاهی با توقف همراه میشود که یکی از آنها پدیده گرایش نسل جدید به گفتمان مقاومت و شهادت است که در ماجرای تشییع شهدای غواص و تشییع شهید حججی جلوهای از آن مشاهده شد و در اجتماع بی نظیر مردم ایران در بدرقه قهرمان بدون مرز و مالک اشتر انقلاب اسلامی، سردار سلیمانی به اوج رسید و همه محاسبات را برهم زد و همه رشتههای بداندیشان را پنبه کرد. تشییع سردار سلیمانی یک رفراندوم ملی بود که در آن مردم ایران بار دیگر به نظام اسلامی و گفتمان مبارزه رأی مثبت دادند و به گفتمان سازش و تسلیم و ترمیدور انقلاب، نه گفتند. عجیب آنکه چالش مهم پیش گفته، در حقیقت به دست برخی جریانها و احزاب سیاسی داخل نظام رقم میخورد و این مسئله موجب شده که ما با پدیدهای نامفهوم و غریب به نام «اپوزسیون داخل نظام:» مواجه باشیم که علی رغم فعالیت در چارچوب قانون اساسی با گفتمان ضدانقلاب و دشمنان قسم خورده ایران همراه میشوند و درحقیقت این نوعی شورش علیه جمهوریت و قانون اساسی است.
نظر شما