حکیمیان در هفتمین اثر خود که در سال 1397 از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده، خواننده را به روستای «حسینعلی»، «کوچکعلی» و «ننهکردی» میبرد؛ شخصیتهای کتاب قبلی او یعنی «باغ خرمالو» که از زمان تبعید رضاشاه پهلوی حدود یک قرن به عقب پرتاب شدهاند و به زمان ترور ناصرالدینشاه قاجار رسیدهاند. میرزا رضا در این رمان دوست پدر کوچعلی است که در ابتدای داستان به روستا میآید، اول برای فروش املاک پدری و سپس برای تدریس در مکتبخانه روستای مجاور. میرزا رضا در «خواب پلنگ» در اواخر دهه چهلم زندگیش قرار دارد و برای نوجوانان از زندگیاش میگوید.
ظلمستیزی و تشویق به جستوجوگری در «خواب پلنگ»
هادی حکیمیان درباره کتاب «خواب پلنگ» به ایبنا میگوید: من در این رمان نوجوانانه، داستان دو نوجوان را بیان کردم که در یک روستای کویری زندگی میکنند، آنها در اثر یک اتفاق با شخصیتی به نام میرزارضا کرمانی آشنا میشوند. پدر یکی از این بچههای راوی داستان، پلنگی را در روستایشان شکار میکند، بچهها پلنگ را از روستا به شهر میبرند تا به یکی از شاهزادههای قاجاری پیشکش کنند و هدیهای از او بگیرند. اما با دادن پلنگ به شاهزاده، نهتنها هدیهای دریافت نمیکنند بلکه کتک هم میخورند. بچهها در نهایت با میرزا رضای کرمانی همراه میشوند و برای گرفتن حقشان به پایتخت میروند اما هرکجا که میروند ظلم و بیعدالتی میبینند و در نهایت هم خبر اعدام انقلابی ناصرالدین شاه را از سوی میرزا رضای کرمانی میشنوند.
او در ادامه میافزاید: من در این کتاب سعی داشتم بخشی از تاریخ را برای نوجوانان به تصویر بکشم و خیلی به موضوع مرگ و کشتن نپرداختم. حتی بچهها هم صحنه اعدام انقلابی را نمیبینند و فقط خبرش را میشنوند. در این داستان ظلمستیزی و تشویق مخاطب نوجوان به جستوجوگری مد نظرم بود و سعی کردم مخاطب کنشگر نوجوان را با تصویری از اواخر حکومت ناصرالدینشاه، مناسبات تاریخی و قدرت خانها و شاهزادهها، جایگاه مردم در طبقات مختلف اجتماعی و وضعیت رعیتها در دوره قاجار آشنا کنم.
تصویری از میرزا رضای کرمانی در «خواب پلنگ»
حکیمیان درباره دلیل انتخاب میرزا رضای کرمانی به عنوان شخصیت محوری در داستانش توضیح داد: من اهل یزد هستم، پدر میرزا رضای کرمانی هم اصالتا اهل یزد بوده. این مطلب در متن بازجویی میرزا رضای کرمانی بعد از ترورو ناصرالدینشاه بیان شده است و در آنجا میگوید: «من میرزا رضا فرزند ملاحسین عقدایی هستم.» عقدا نام روستای کوچکی در یزد است. در این روستا خانه متروکه قدیمی وجود دارد که قدیمیهای آن روستا میگویند متعلق به پدر میرزا رضای کرمانی بوده، اما میرزا رضا متولد و پرورش یافته کرمان است. زمانی که میرزا رضا میخواسته به پایتخت برود و ناصرالدینشاه را اعدام انقلابی کند مدتی به این روستا میرود و در خانه پدریاش ساکن میشود. پیرمردهای این روستا داستانهایی درباره میرزا رضا روایت میکنند و من این داستانها را زمانی که 10 سالهبودم از پیرمردهای ساکن آن روستا شنیده بودم و در ذهنم باقی مانده بود و از آنها در این رمان استفاده کردم.
به گفته این نویسنده، فضای کویر و اقلیمش و آدمهایی که در کویر پرورش پیدا میکنند ویژگیهای خاصی دارند. میرزا رضای کرمانی هم پرورش یافته محیط کویر است و خصوصیات مردم این منطقه را دارد و من در «خواب پلنگ» میخواستم این مسائل را برای مخاطب نوجوان بیان کنم.
بچهها منصفترین منتقدانند
حکیمیان بابیان اینکه نوشتن این رمان حدود یکسال زمان برده است، درباره بازخورد و موفقیتهای این کتاب میگوید: «خواب پلنگ» از آثار تقدیری در قلم زرین بود و به تازگی به چاپ دوم رسیده است. نوجوانانی هم که آن را خوانده بودند خوششان آمده بود.
او با وجود اینکه اغلب کارهایش در حوزه بزرگسال است و این چهارمین رمانی است که برای نوجوانان مینویسد، کار برای نوجوان را لذتبخش میداند و میگوید: نوشتن برای نوجوانان سختتر است؛ هم انتخاب موضوع و هم دایره واژگان محدود. با وجود این سعی کردم کتاب را به گونهای بنویسم که مخاطب از خواندن آن لذت ببرد. به نظر من بچهها منصفترین منتقدان هستند.
دیگر نامزدهای جایزه کتاب سال:
حدادی: با «تق تق تق» میخواستم مفهوم سوءتفاهم را به بچهها منتقل کنم
بکتاش: شعر یک اتفاق گروهی است/ در هر شعر یک سوال برای اندیشیدن میگنجانم
نظر شما