سید ابوالفضل رضوی در یادداشتی از برکات شهادت سردار قاسم سلمیانی میگوید: سردار سلیمانی به نمود و نماد وحدت ملی تبدیل شده و یک تن در حکم قهرمان ملی، به یک ملت بدل شده است.
شهادت سردار سلیمانی، بزرگمردی که قبل از شهادت با معبود به راز و نیاز پرداخت و چونان عاشقی لبریز از عشق با خامهای سرشار از عرفان از درگاه معشوق درخواست پذیرش نمود، تراژدی سنگینی رقم زد که هم موجی از اندوه در میان مردم قدرشناس و اندیشه ورز کشورمان پدید آورد و هم افکار مردم جهان و به ویژه منطقه خاورمیانه را به خود معطوف کرد.
در درون، ادای دین مردم نسبت به مجاهد بی ادعا و سرباز وطن چنان با شور و شوق همراه است که گویی نه مجلس تعزیت و نوای فراق، بلکه رضا از عروج بزرگمردی رقم میخورد که ندای حق را لبیک گفته و از سر عشق و معرفت، رسیدن به وصال را برگزیده است. این قدرشناسی جامعه از فقدان دردناک سرداری که سربازی را سلوک خویش در جهت حفظ امنیت و تداوم ثبات در مرز و بوم خویش، با رویکرد راهبردی و دفع خطر احتمالی قرار داده بود، هم سزای چونان سردار سربداری است و هم حاکی از قدرشناسی مردم ایران است؛ مردمی که خدمتگزاریِ بی ادعا و دغدغهمندی نسبت به وطن را ارج مینهند.
به ویژه اینکه دشمن، عجز سیاسی و ناکارآمدی دیپلماسی خویش در اداره سیاست و اقتصاد منطقه را با شیوه تروریستی و با گزینه نظامی- بعنوان آخرین- حربه به انجام رسانید و به شیوهای ناجوانمردانه به مقابله با یک ملت برخاست، این سوگ عمومی، عزای ملی و بزرگ داشتن فراق سرباز وطن را طبیعی تر جلوه میدهد و تعزیت مردمی را نیز به حربهای کارا و ترس آفرین برای دشمن تبدیل میکند.
طریق شوم دولت آمریکا برای جبران شکست سیاسی خویش و برگزیدن شیوه نظامی برای پیشبرد اهداف زیاده خواهانه اما تعریف نشده خویش، به قدری در کام مردم، دولتمردان و رجال نظامی تلخ و سنگین است که تاکید بر گرفتن انتقام و مقابله به مثل را بعنوان حداقل حق طبیعی، مسالهای منطقی و اولین راهبرد نشان میدهد. فضای موجود سرشار از تالم و درد ناشی از شهادت بزرگان نظامی جامعه در حکم نمایندگان ملتی -که در سراسر تاریخ در پی صلح و امنیت بوده و همیشه با رویکرد تدافعی، هستی و هویت خویش را استمرار بخشیده است - نیز گرفتن انتقام را امری موجه و مطالبهای شایسته جلوه می دهد. اینکه طریق مقابله، اخذ مطالبه و شیوه انتقام چگونه تعریف شود و در این مسیر چه راهبردی در پیش گرفته شود که دشمن مغمون از شکست در جبهه سیاسی منطقه را خلع سلاح کرده و سپس در پرتو انفعال مذکور به انتقام درخور اما از سر تامل اندیشیده شود، در حوزه تصمیمگیری بزرگان نظام و حاصل تضارب اندیشه و عمل کارگزاران سیاسی- نظامی کشور است.
اما نکتهای که جای دارد اندکی بر آن تامل کنیم این است که سردار سلیمانی همچنان که وجودش همچون خاری در چشم دشمنان، یک دهه سیاست و دیپلماسی نظامی منطقه را چنان پیش برد که با رویکرد بالادستی مانع از تزلزل امنیت در مرزهای کشور شد و در مقابله با تروریسم شوم داعشی و جریانهای آشوبطلب، جایگاهی شایسته و در صدر افکار جهانی پیدا کرد، شهادتش نیز با برکات فراوانی همراه بود که حداقل آن موج عظیم همراهی مردمی است که این چند روز در سراسر کشور شاهد آنیم و همگان را با رفتن خویش به حرکت درآورده است. از حیث درونی ترور سردار سلیمانی در قامت سربازی مجاهد و عاری از جهتگیری سیاسی جناحی، موجبات وفاق در جامعه و حکومت را فراهم آورده و بار دیگر مردم را بر آن داشته که با وجود برخی نارضایتیهای که در ماههای اخیر داشتهاند، به صحنه بیایند و از سردار مخلص خویش به شایستگی تقدیر کرده و نسبت به وی ادای دین کنند. وفاق مذکور سرمایهای بس عظیم است که باید قدردان آن بود و سعی در بهرهگیری از برکات آن داشت.
سردار سلیمانی به نمود و نماد وحدت ملی تبدیل شده و یک تن در حکم قهرمان ملی، به یک ملت بدل شده است. سرمایه اجتماعی مذکور توان مقابله با هر زیاده خواهی منطقه ای و فرامنطقه ای را دارد و چه خوب است که در طریق بهره گیری از این منبع عظیم تامل، تحمل و تلاش مطلوب داشته باشیم و همگرایی مذکور را ارج نهیم. و اما در سطح منطقه ای و جهانی، نظر به اینکه منطقه عراق تا شام، همیشه منطقهای مسالهآفرین بوده و در بیشتر ادوار تاریخی محل مواجهه شرق و غربی قلمداد میشده که سعی در نفوذ و تحقق زیادهخواهی خویش میکرده است، ترور حاج قاسم موجی از نفرت و بی اعتنایی به حضور نماد قدرت غربی را پدید آورده که از همان نگاه نخست خودباختگی دولت امریکا در مواجهه سیاسی و عقب ماندن در بازی دیپلماتیک را در خود دارد.
بهرهگیری آمریکا از گزینه نظامی در مواجهه با نفوذ ایران در عراق- عراقی که ماههای اخیر سخت در تلاطم بود و شاید آمریکاییها با امید، برنامه دیگری خالی از حضور پررنگ ایران در عرصه سیاست و اقتصاد این کشور در دستور کار داشتند- و ترور کردن کاروان دیپلماسی قاسم سلیمانی به شیوهای دردناک، نشان از عجز سیاسی آمریکاست. بیتردید دولت امریکا احساس کرده که در مواجهه سیاسی قافیه را باخته است که بدین شیوه نامرسوم روی آورده است.
حضور پر هزینه دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه و خاصه عراق برخوردار از منابع سرشار نفت یکی از راهبردهای اصلی این دولت است و سیاستهای سه دهه اخیر خود را با هدف بهرهوری از این منابع تعریف کرده است. از این رو، با تمام توان مانع از برقراری قدرت متمرکز و سیاست متوازن در این کشور شده و طبیعی است که تمام تلاش خود را برای بیرقیب ماندن در این عرصه بکار گیرد. اگر بدین زیادهطلبی، مشکلات تاریخی ایران و آمریکا از یک سوی و وجوه مشترک اعتقادی و فرهنگی ایران و عراق از سوی دیگر اضافه شود؛ طبیعی مینماید که نفوذ و حضور ایران در عراق- حضوری که با ایجاد امنیت و دفع تلاشهای تروریستی همراه بود- برای دولتمردان کاخ سفید سنگین و غیر قابل تحمل است. با این وصف، ترور سردار سلیمانی به عنوان شخصیتی که دیپلماسی جمهوری اسلامی در منطقه شام و عراق تا حد زیادی در شخصیت و عملکرد او متجلی شده است، قبل از هر چیز از واماندگی سیاسی امریکا برای حفظ ثبات خویش در منطقه حکایت دارد.
ثباتی که با این اشتباه استراتژیک به خطر افتاده و پیامد زود هنگام آن، وفاق و همگرایی نوظهوری را میان دو کشور همسایه پدید آورده است. این نکته ای است که باید سخت بر آن تامل کرد و به عنوان نخستین دستاورد شهادت سردار سلیمانی با برنامهریزی راهبردی در ماهیت مناسبات ایران و عراق از آن بهره برد. کمااینکه وفاق مذکور محدود به عراق و کشورهای همسو با ما نیست و مخالفان جمهوری اسلامی در منطقه را نیز به سکوت و انفعال واداشته است.
وضعیت مساعد کنونی برای ما، برای دشمن مدعی مقابله با تروریسم سرشار از ترس و تشویش است و لذا هم چنان که ما به حق به انتقام و مقابله به مثل می اندیشیم؛ ممکن است دشمن ناکام در عرصه دیپلماسی نیز برای گریز از شرایط رصد نشده پس از ترور سردار سلیمانی و موج عظیم انزجاری که علیه خویش به پا کرده است، دست به اعمال نسنجیدهای بزند که رجزخوانیهای این روزهای ترامپ و دولتمردان نزدیک به وی میتواند موید آن باشد. بیتردید وفاق حاصل شده از شهادت سردار سلیمانی در منطقه و به ویژه در کشورمان، آنقدر عظیم و کارآمد است که هر گونه رجزخوانی را تحتالشعاع قرار دهد و اشتباهات استراتژیک دشمن در مبادرت به تصمیمهای نابخردانه پاسخ قاطع دهد. منتها شایسته این است که وفاق موجود با برنامهریزیهای راهبردی دقیق تر به نحوی مدیریت شود که در مواجهه با هر شرایطی، ابتکار عمل از آن ما باشد.
تردیدی نیست که حضور نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس و مناطق پیرامونی آن سخت پر هزینه است و هر گونه اقدام ناسنجیده این دولت، اگر هم نه در کمترین زمان، در همان کوتاه مدت نیز به زیان آن کشور و وابستگان منطقهای آن خواهد بود. فشار افکار جهانی و نیروهای مخالف با رویکرد نظامی در خود آمریکا نیز هزینههای این حضور و ماجراجوییهای احتمالی را پر هزینهتر خواهد کرد، و این خود بر ناکارآمدی بیشتر کنش دیپلماتیک امریکا در منطقه میافزاید. بنابراین، در نگاه نخست، شرایط منطقهای و جهانی با ما همراه است و این خود منبع کارآمدی برای سیاستورزی بیشتر در منطقه با هدف حفظ امنیت و ثبات برای ما قلمداد می شود. بیتردید شهادت حاج قاسم، سرداری که عمری در این جبهه مجاهدت کرده و مظلومانه اما با اقتدار جان خویش را در سبد اخلاص نهاده است، در رقم خوردن شرایط مذکور سهم اثرگذاری دارد. این بزرگمرد وطن از میان ما پر کشید، به معشوق پیوست و حماسهای ماندگار را آفرید؛ اکنون بر ماست که در پناه وفاق و شرایط نوظهور پس از شهادت وی، طرقی را در پیش بگیریم که با اقتدار، ناکارکردی سیاسی آمریکا را بیشتر و ماجراجوییهای احتمالی این دولت در فردای پس از انتقام را به نحو مطلوب مهار کنیم. روان حاج قاسم و تمامی سربازان وطن مینوی و قرین آرامش ابدی.
نظر شما