سه‌شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۳
​این‌جا صدای مرگ بلندتر است

عادله خلیفی می‌گوید: «این‌جا صدای گرگ‌ها بلندتر است» روایتی از عشق و زیبایی بود میان این همه درد و رنج. نوشتم تا مرگ دیگری نباشد تا درد دیگری بر جان‌شان زخم نزند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، خبر مرگ فرهاد و آزاد خسروی؛ دو نوجوان کولبر مریوانی در ارتفاعات «تته» در اثر سرمای زیاد، همه را ناراحت و آزرده کرد. شاید انگشت‌شمار باشند کتاب‌هایی که به موضوع کولبران پرداخته باشند اما یکی از همین کتاب‌ها «این‌جا صدای گرگ‌ها بلندتر است» اثر عادله خلیفی است. این رمان روایت پسری جوان به نام شوان است. پسری ساده و به‌ظاهر کم‌هوش که خانواده‌اش از بمباران شیمیایی حلبچه به منطقه هورامانِ ایران گریخته‌اند. رمان با نگاهی به آن‌روز، بیست و نه سال بعد از آن حادثه را روایت می‌کند. شوان و دوستانش کولبر هستند و رمان روایت دردهای آن‌ها در فضای افسانه‌ای هورامان است. در کنار آن، عشق ناغافل و یک‌باره به سراغ شوان می‌آید؛ دختری که از خشونت آن‌سوی مرز گریخته است.
 
شوان شیفته‌ خواندن افسانه و شعر است و رمان با تلفیق فضای داستان با افسانه‌های کردی و شعر و موسیقی منطقه و زیبایی‌های رنگین هورامان در بهار و پاییز و زمستان در کنار دردهای کولبران، زخم‌های بمباران حلبچه و زشتی خشونت‌های ناموسی، مخاطب را به تماشای یک افسانه‌ عاشقانه می‌نشاند.
 
 

عادله خلیفی در این باره به ایبنا می‌گوید:‌ سه سال پیش بود، که در روزهای پاییز برای دیدن کولبران و شنیدن داستان‌های‌شان و چشیدن دردهای‌شان به هورامان رفتم. هورامان همان جایی است که این روزها خبرساز شده است. گردنه‌ تته‌اش را می‌شناسم. با کولبری، سه ساعت تمام مسیرها را دیدیم و برایم از خطرها گفت، از دردهای کولبری. کسی که با همه‌ رنجی که چشیده بود، حسی از انتقام و خشم نداشت. خشمی هم اگر بود، از زندگی نبود، دردی بود که خوره‌ جان‌اش شده بود.
 
این نویسنده و منتقد ادبی، می‌افزاید:‌ من، سوار بر ماشین و پیاده، مسیرها را از دور می‌دیدم و او همه‌ این راه‌ها را رفته بود، لحظه به لحظه‌ خاطره‌هایی که من تنها شنونده‌اش بودم، او درد کشیده بود و روزها و شب‌های زندگی‌اش شده بود و دردهای‌اش، زخم جان‌اش. یک‌بار نشنیدم از خودش بگوید. دردش، درد همه‌ کولبران بود.
 
به گفته خلیفی، هورامان زیباست. رنگ‌های سرخ و زرد و نارنجی‌ پاییزش در میان شکوه کوه‌ها و خانه‌های پلکانی، چشم‌نواز است. اما سال‌هاست در میان این کوه‌ها و خانه‌ها، درد خفته است، سال‌هاست رنج زبانه می‌کشد، سال‌هاست این کوه‌ها درد شده‌اند.
 
او درباره رمانش توضیح می‌دهد: «این‌جا صدای گرگ‌ها بلندتر است» روایتی از عشق و زیبایی بود میان این همه درد و رنج. نوشتم تا مرگ دیگری نباشد تا درد دیگری بر جان‌شان زخم نزند.
 
خلیفی در ادامه بیان می‌کند: اکنون با شنیدن خبر مرگ فرهادها و آزادها، از دست رفتن جانِ عزیز دویست و پنجاه کولبر در همین سالی که پشت سر می‌گذاریم در شبکه‌های مجازی درباره‌ این رمان نوشته‌های تازه‌ای می‌بینم. اما گفتن از رمان و گفت‌وگو با من به چه کار می‌آید؟ هرچه هست، هر درد و واقعیتی را باید این‌بار از زبان کولبران بشنوید. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها