مصطفی مهاجری گفت: باید پروژههای دیگری برای نوشتن کتابهای تفکر انتقادی تعریف شود. مشکلی که باعث میشود این ژانر شکل نگیرد این است که اعتبار یک شخص اهل تحقیق با نوشتن کتابی در این رده، افزایش پیدا نمیکند چه بسا هم کم میشود.
در ابتدای این نشست، مهاجری گفت: کتاب thinking, fast and slow در سال ۲۰۰۱ منتشر شده و نویسنده آن دانیل کانمن بسیار معروف و روانشناس است و در رشته روان شناسی تحصیل کرده است و حدود ۸۵ سال سن دارد.
وی ادامه داد: تفکر انتقادی آنگونه که عدهای میگویند باید در مدرسه دانشآموزان و دانشجویان در کلاس بشینند و محتوا را به آنها آموزش دهند یا حفظ کنند و تفکر انتقادی یاد بگیرند نیست و به عبارتی منظور این گروه این است که تفکر انتقادی گویا یک مهارتی است که میشود آن یاد گرفت و اگر این مهارت را یادبگیریم در آن شرایط بهتر فکر میکنیم. انتقادی بودن آن به این شکل است که چیزی که معلم سر کلاس میگوید را به همان گونه نپذیرید بلکه انتقادی به آن نگاه کنید. این امر کاریکاتور گونه به نظر میرسد.
مهاجری بیان کرد: مهارتی به نام تفکر انتقادی وجود دارد که میتوانیم آن را جایگزین نحوه اتوماتیک و طبیعی فکر کردن کنیم و اصولاً میشود آدمها را از این جهت تغییر داد و هر دو مورد مناقشه جدی است و کانمن مدعی این دیدگاه نیست. این کتاب چه بسا معتبرترین کتابی است که میشود در این حوزه معرفی کرد. از نظر کانمن کاربرد کتاب این است که ما به جای اینکه بدون تحقیق و مبنا از همکاران و دوستانمان غیبت کنیم یک مبنای دقیق، مفصل و نظریات علمی به شما میدهم که بر اساس آن بتوانید در مورد اینکه آدمها چه میکنند و چگونه تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند بهتر غیبت کنید. قرار است به ما بگوید اجمالا ما چگونه میشناسیم و شناختهای ما چگونه است و قضاوتهای ما چگونه شکل میگیرد.
مهاجری در مورد محتوای کتاب توضیح داد و گفت: کتاب طولانی و پر محتواست و شامل چهل فصل است و دو پیوست دارد و من نمیتوانم بار بزرگی که کانمن با حدود پنجاه سال تحقیق در این حیطهها دارد را برای شما بیان کنم. بنابراین فکر کردم چند آزمایش که بیان کردنشان راحت است و سریع اتفاق میافتد را بیان کنم. کانمن وقتی میخواهد کتابش را خلاصه کند در بخشی از کتاب از دو سیستم کند و تند صحبت میکند که این سیستمها کاملا فرضی و خیالی است.
وی ادامه داد: در بخش دیگری از کتاب از دو موجود صحبت می کند و بخش آخر کتاب در مورد دو خود صحبت میکند. آزمایشی که برای شما در مورد آن صحبت میکنم از بخش آخر کتاب انتخاب کردهام. ایده این است که میخواهیم آدمها را در دو موقعیت که شکنجه ملایمی به آنها داده میشود بگذاریم. این شکنجه به این صورت است که میگوییم دستت را شصت ثانیه در آب سرد در دمای حدود چهارده درجه نگه دارد و با آن یکی دست هم مدام و پیوسته به ما میگوید چقدر درد و رنج را تحمل میکند. این آزمایش یکبار با دست راست و یک بار با دست چپ انجام میشود. بین هر دو آزمایش هفت دقیقه فاصله میدهند. پس از این مرحله از آنها میخواهند بگویند در مرحله سوم کدام گزینه(دست راست یا دست چپ) را میخواهد تجربه کند.
وی افزود: انتظار ما این است که مرحلهای که کمتر درد کشیدند را دوباره تکرار کنند اما با اختلاف قابل توجهی هشتاد درصد کسانی که تشخیص داده بودند در سی ثانیه دوم شدت کم میشود گفتند طولانیترین مرحله را تکرار میکنند که عجیب و جالب است. این آدم عمدا یا خودخواسته نمیخواهند درد بیشتری را تحمل کنند اگر هم از آنها بپرسیم که کدام آزمایش بیشتر طول کشید میگویند دست راست بیشتر طول کشید اما موقعی که میخواهند انتخاب کنند توجه نمیکنند. این آزمایش فقط در مورد انسانها نیست بلکه در مورد موشها هم صدق میکند. مثلا یک موقعیت دردناک را برای موش ایجاد میکنند و با یک نور آن را شرطی میکنند. در نهایت تست میکنند ببینند از چه نوری بیشتر میترسد.
مهاجری عنوان کرد: بخشی از کتاب بر اساس این دو خود یادآورنده و خود تجربه کننده حرف میزند که قرار است نشان دهد ما چگونه اشتباه میکنیم. آیا ما درس خواهیم گرفت و تصمیمهای آینده را به خود تجربه کننده ارجاع خواهیم داد؟ یا خیلی آهسته حساب و کتاب میکنیم یا درس نخواهیم گرفت. یکی از قضاوتهایی که در سیستم یک رخ میدهد این است که ما سریع به سمت نتیجه میرویم. وقتی کلمهای را میشنوید تعداد کلمههای مشابه یا مترادفی که ممکن است به ذهن شما برسد بیشتر است تا کلمههای دیگر. وقتی دوکلمه را میشنوید به صورت اتوماتیک به دنبال رابطه علی آنها هستید و دوست دارید از آنها قصهای بسازید. اینها نمونهای از فعالیتهایی است که سیستم یک انجام میدهد.
وی افزود: وقتی خوشحال هستید سیستم یک فعالتر هستد وقتی ناراحت هستید سیستم دو فعال است. وقتی انتقادی نگاه میکنید سیستم یک فعال است اما وقتی سرسری و گذرا نگاه میکنید سیستم دو فعال است. اگر با ناراحتی متنی را بخوانید احتمال اینکه اشتباه متن را پیدا کنید بیشتر است یا اگر فونت متن کدر و ریز باشد احتمال اینکه اشتباه متن را پیدا کنید بیشتر است یا اینکه متنی درشت و مشخص و پررنگ نوشته شده باشد. درحالی که ما فکر میکنیم اگر متنی درشت و خوانا باشد بهتر میتوانیم اشتباه آن را پیدا کنیم.
مهاجری اظهار کرد: از دیگر ویژگی سیستم یک این است که اگر بگویند در تصویر کدام آدمکها بزرگتر است با وجود اینکه میدانید همه یکسان هستند اما به صورت اتوماتیک میگوید آدمکی که دورتر ایستاده بزرگتر است. به عنوان مثال، در فروشگاهی سرقت مسلحانه اتفاق میافتد و به شخصی شلیک میشود و دستش هم تیر میخورد و فلج میشود. توصیف این آدم را میخوانید و قرار است قضاوت کنید چقدر خسارت به آن پرداخت شود. دو موقعیت را با هم مقایسه کنید؛ دو فروشگاه نزدیک او بود که یکی از آنها را بر اساس علاقه همیشگی انتخاب میکند در حالت اول به همان فروشگاه همیشگی میرود و در حالت دوم، فروشگاه دوم چون صاحبش به مراسم ختم می رود تعطیل است بنابراین به فروشگاهی میرود که کمتر قبلا به آنجا میرفت. این اتفاق در فروشگاه دوم رخ میدهد.. از شما میپرسند خسارتی که به او میدهیم در دو حالت فرق میکند؟ قضاوت اغلب ما این است که نباید فرق کند. اما وقتی سیستم دوم ما را فعال میکنند ما میگویم فرقی نمیکند که چه نوع خسارتی بدهند.
وی ادامه داد: در حالت دوم به جای این سوال که چقدر باید خسارت بگیرد تا این اتفاق جبران شود را با این سوال جایگزین میکنیم که چقدر این موقعیت ناراحت کننده است. در این موقعیتها و سوالهایی که کار خلاف نورم اتفاق افتاده احساسات ما بیشتر برانگیخته میشود. آزمایشی در دانشگاه نیویورک انجام شده و طی آن دانشجویان را به گروه های شش نفری تقسیم کردند. قرار بود هر کسی از مشکلاتش صحبت کند. یک نفر خود خواسته در بین این گروه ها بازی می کند و شروع میکند به تعریف کردند که دچار استرس، تشنج و خفگی شده است. در این حالت میخواهند بدانند چند نفر از آدم ها برای کمک کردن داوطلب می شوند. از ۱۵ نفر که تست گرفتند چهار نفر بلافاصله کمک میکنند و پنج نفر بعد از اینکه تشنج و نمایش تمام شد برای کمک میروند و شش نفر از آدمها هیچ واکنشی نشان نمیدهد.
مهاجری بیان کرد: این امر پدیده شناخته شدهای در روانشناسی است که وقتی موقعیت تقاضای کمکی در جمع صورت میگیرد احساس مسئولیت کاهش پیدا میکند. آزمایش اصلی در دانشگاه میشیگان اتفاق میافتد این است که به یک گروه نتایج آزمایش نیویوک را اعلام میکنند اما به گروه دیگر اعلام نمیکنند.
وی در پایان سخنانش گفت: این کتابها بر اساس فرهنگ کشور خودشان که برایشان آشنا است نوشته شده و به آن خوبی که در زبان اصلی است در زبان ترجمه بیان نمیشود. باید پروژههای دیگری برای نوشتن این کتابها تعریف شود. مشکلی که این ژانر شکل نمیگیرد این است که اعتبار یک شخص اهل تحقیق با نوشتن کتابی در این رده، افزایش پیدا نمیکند چه بسا هم کم میشود. ترجمه این نوع کتابها هم بسیار بد است در بعضی از نمونههایی که برخوردم تقریبا اغلب جملات و گرامر اشتباه ترجمه شدهاند.
نظر شما