معصومه رستمزاد میگوید: معمولا کتابی را برای ترجمه انتخاب میکنم که علاوه براینکه جزء پرفروشها باشد به درد بچههای ایرانی بخورد و حرفی برای گفتن داشته باشد.
اما داستان به اینجا ختم نمیشود، مشکل از جایی آغاز میشود که بالاخره مایکی برای غلبه بر ترسش حاضر میشود در مکانی شلوغ حاضر شود. اما ناگهان با دار و دسته دزدها روبهرو میشود و یک اتفاق وحشتناک را از نزدیک میبیند. دزدها هم که فهمیدهاند مایکی شاهد ماجرا بوده، قصد دارند به دیدارش در خانه بیایند و نشانی خانه مایکی را هم میدانند. آنها مدام به مایکی ایمیل میدهند و دست از سرش برنمیدارند.
معصومه رستمزاد، مترجم این کتاب در گفتوگو با ایبنا درباره دلیل انتخاب ترجمه این کتاب میگوید: معمولا کتابها را خودم برای ترجمه انتخاب میکنم. و قبل از انتخاب کتاب هم تحقیقات زیادی دربارهاش میکنم و از جمله معیارهایم علاوه براینکه جزء پرفروشها باشد و جایزه گرفته باشد این است که به درد کودکان و نوجوانان ایرانی بخورد و حرفی برای گفتن داشته باشد.
وی در ادامه میافزاید: این معیارها را در زمان انتخاب «بازیگردان» هم لحاظ کردم. این کتاب علاوه بر اینکه جزء پرفروشها بود، به درد نوجوانان میخورد. تیم بولر، سعی کرده در این کتاب روانشناسانه توجه بچهها، بزرگترها، مربیان مدارس و به طورکلی جامعه را به نوعی بیماری جلب کند که گریبانگیر برخی افراد است. اما به دلیل ناآگاهی مردم، این افراد با برخورد خوشایندی از سوی دیگران مواجه نمیشوند و به نوعی از جامعه طرد میشوند.
به گفته رستمزاد، مطالعه این کتاب به افراد کمک میکند نسبت به این بیماری شناخت پیدا کنند و در مدرسه و جامعه با افرادی که این بیماری را دارند، رفتار مناسبتری داشته باشند.
این مترجم، درباره نویسنده کتاب «بازیگردان» نیز میگوید: تیم بولر نویسنده انگلیسی ادبیات کودک، نوجوان و جوانان، متولد ۱۹۵۳ در انگلستان است و بیش از ۲۵ کتاب داستانی را در کارنامه دارد. او تا به حال موفق به کسب مدال کارنگی و جایزه کتاب آنگوس شده است و این نخستین کتابی است که از او ترجمه کردم. قلم روان و موضوعی که انتخاب کرده، برایم جذاب بود. به همین دلیل به سراغ آثار دیگری از او رفتم تا ترجمه کنم اما به دلیل اینکه به فضاها و موضوعاتی پرداخته بود که در ایران قابل طرح نیست و لازم بود بخش زیادی از متن را سانسور کنم تا قابل انتشار باشد، از ترجمه آنها صرف نظر کردم.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «تاریکی حس خوبی دارد. میخزم زیر پتو و توی تخت پنهان میشوم. خوشم میآید مُل صدایم میزنند. میدانم میخواهند تحقیرم کنند اما اهمیت نمیدهم. موشهای کور کاری را میکنند که من دوست دارم. هم برای موشهای کور و هم برای من عادی است. موضوع این است که، وقتی نمیترسی، ترس برایت قابل درک نیست. برای همین از دست روانپزشکم عصبانی میشوم. شاید سابقه بیماری آدمهای دیگری مثل من را بررسی کرده باشد اما تا وقتی خودش نترسد واقعا نمیفهمد ما چه حالی داریم. نمیترسد. اصلا نمیداند ترسیدن یعنی چی. مثل بقیه از خانه بیرون میرود، و هیچوقت به وحشت دنیای بدون سقف، آن دهندره بزرگ و تهی، دو بار فکر نمیکند. پروندههایش را به دقت میخواند، با بیمارانش حرف میزند و همه توصیههای استادانه و دور و درازش را رو میکند، بعد میرود بیرون و زندگی موفقش را از سر میگیرد.»
کتاب «بازیگردان» با ترجمه معصومه رستمزاد، با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت250 هزار ریال از سوی انتشارات آفرینگان منتشر شده است.
نظر شما